۱۳۹۰ آذر ۲۴, پنجشنبه

یک فاجعه انسانی در حال وقوع..حسین باقر زاده

یک فاجعه انسانی در حال وقوع
منبع: ایران امروز، 22 آذر 1390
سه‌شنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۰ – 6 دسامبر 2011hbzadeh@btinternet.com

یک فاجعه انسانی در حال وقوع است:
۳۴۰۰ ایرانی در اردوگاهی در خاک عراق محصور شده‌اند؛ آنان از بسیاری از امکانات محروم مانده‌اند؛ حتا دسترسی آنان به امکانات پزشکی محدود شده است؛ روز و شب در معرض هجوم تبلیغات گوش‌خراش مخالفی هستند که از چند سد بلندگوی مستقر در اطراف اردوگاه با صدای بلند پخش می‌شود؛ تا به حال چند بار مورد حمله مسلحانه نیروهای عراقی قرار گرفته‌اند و عده زیادی از آنان کشته و مجروح شده‌اند؛ بسیاری از آنان در خطر تحویل به رژیم ایران هستند و شکنجه و مرگ آنان را تهدید می‌کند؛ و دولت عراق مصمم است که آنان را تا آخر دسامبر (۱۰ دی) از این اردوگاه بیرون کند بدون این که کشور (یا کشورهای) دیگری آماده پذیرش آنان باشد. و به رغم همه این‌ها هیچ حرکتی در حمایت از این افراد و جلوگیری از این فاجعه قریب الوقوع از سوی اکثریت قاطع جامعه سیاسی یا حقوق بشری ایران به چشم نمی‌خورد. چرا؟ پاسخ، چهار کلمه است: سازمان مجاهدین خلق ایران.

ایرانیان یاد شده در اردوگاه اشرف در شمال عراق متعلق به سازمان مجاهدین به سر می‌برند. این اردوگاه بیش از دو دهه در اختیار مجاهدین بوده است و عملیات نظامی مجاهدین علیه رژیم ایران در دهه‌های شست و هفتاد از آن‌جا سازمان داده می‌شد. از هنگامی که مجاهدین عملیات نظامی خود را حدود یک دهه پیش قطع کردند، این اردوگاه موضوعیت خود را به عنوان یک پادگان نظامی از دست داد. سپس با حمله نظامی آمریکا به عراق و سرنگونی رژیم صدام حسین در سال
۲۰۰۳، نیروهای آمریکایی آنان را خلع سلاح کردند و بر اساس کنوانسیون‌های بین‌المللی مربوط به حمایت از غیر نظامیان در مناطق جنگی، وظیفه محافظت از اردوگاه اشرف و ساکنان آن را به عهده گرفتند. در سال ۲۰۰۹
و در جریان تدریجی انتقال قدرت به دولت عراق، حفاظت از اردوگاه اشرف نیز به این دولت واگذار شد. ولی نزدیکی دولت عراق به رژیم ایران به این معنا بود که مجاهدین نمی‌توانستند به دولت عراق اعتماد کنند و کشمکش سیاسی بین این سازمان و دولت المالکی شروع شد. در دو سه مورد، این کشمکش به هجوم نظامی سربازان عراقی به اردوگاه منجر گردید و در جریان آن‌ها ده‌ها نفر از ساکنان اردوگاه کشته شدند و عده زیاد دیگری نیز زخمی گردیدند.

صرف نظر از دلایل و توجیهات سازمان مجاهدین برای استقرار در عراق در نیمه اول دهه شست، پس از سقوط رژیم صدام حسین روشن بود که مجاهدین آینده‌ای در خاک عراق ندارند. دلایل روشنی در دست بود که رژیم بعد از صدام در عراق هر ماهیتی که داشته باشد، نمی‌تواند حضور درازمدت مجاهدین را در خاک این کشور بپذیرد. اردوگاه اشرف را صدام حسین در اختیار مجاهدین گذاشته بود، و همین مسئله به تنهایی کافی بود که مردم آزاد شده از استبداد رژیم صدام را به مخالفت با حضور مجاهدین در عراق بکشاند. علاوه بر این، مخالفان حضور مجاهدین در عراق، ادعاهایی را در مورد کمک مجاهدین به رژیم صدام در برخی از سرکوب‌های داخلی عراق نیز پیش می‌کشیدند. با پیروزی احزاب شیعه وابسته به رژیم ایران در عراق، این واقعیت محسوس‌تر می‌شد که نه تنها رژیم این کشور ادامه حضور اردوگاه اشرف را در خاک عراق تحمل نخواهد کرد، بلکه ممکن است با تشویق و تحریک رژیم ایران به عملیات نظامی علیه آنان دست بزند و فاجعه بیافریند. در هر صورت، این واقعیت از روز سقوط رژیم صدام روشن بود که مجاهدین آینده‌ای در عراق ندارند، و از هنگامی که دو سال و اندی پیش آمریکا از حفاظت اردوگاه عقب کشید این خطر احساس می‌شد که ساکنان اردوگاه اشرف ممکن است حتا امنیت جانی نیز نداشته باشند و وقایع بعدی نشان داد که این خطر واقعی بوده است.

در این شرایط طبیعتاً مجاهدین باید برای آینده ساکنان اشرف چاره‌ای می‌اندیشیدند. بیش از هشت سال و نیم از سقوط رژیم و دو سال و اندی از عقب‌نشینی آمریکاییان از منطقه اردوگاه اشرف می‌گذرد. این که مجاهدین در این مدت چه تلاش‌هایی برای حل این مشکل به عمل آورده‌اند کاملا دانسته نیست. قدر مسلم این که مشکل تا کنون حل نشده باقی مانده است. ولی پس از اعلام ضرب الاجل یک طرفه آخر دسامبر
۲۰۱۱
از سوی رژیم عراق مبنی بر خروج مجاهدین از اردوگاه اشرف، مسئله از مشکل به یک وضعیت اضطراری تبدیل شد، و در ماه‌های اخیر تلاش مجاهدین برای تماس با سازمان‌ها و مراجع بین‌المللی و به خصوص مقامات سیاسی آمریکا و اروپا شدت یافت. در ماه‌های اخیر کمتر روز و هفته‌ای است که جلسه‌ای در این پارلمان یا آن نهاد بین‌المللی برای رسیدگی به مشکل اردوگاه اشرف تشکیل نشود و بالا‌ترین شخصیت‌های سیاسی و پارلمانی یا متخصصان حقوق بشری اروپا و آمریکا در دفاع از ساکنان اشرف در آن سخن نگویند. علاوه بر این، هواداران مجاهدین در شهرهای مختلف اروپا و آمریکا به تجمّعات و تظاهرات وسیعی دست زده‌اند و از جمله عده بزرگی از آنان بیش از هفت ماه است که در برابر مقر اروپایی سازمان ملل در ژنو تحصن کرده‌اند.

این تلاش‌ها البته بی‌نتیجه نبوده است: خانم آشتون مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا نماینده مخصوصی برای حل و فصل مشکل اردوگاه اشرف تعیین کرده است؛ کمیساریای عالی سازمان ملل موضوع رسیدگی به تقاضای آن دسته از ساکنان اشرف را که متقاضی پناهندگی هستند در دستور کار خود قرار داده است (برخی از ساکنان اشرف، پناهندگی و یا حق اقامت در کشورهای دیگر را دارند)؛ تعداد زیادی از شخصیت‌های غربی به عراق سفر کرده‌اند تا وضع اردوگاه و مجاهدین را از نزدیک ببینند؛ و سرانجام موضوع در جلسه روز سه‌شنبه (امروز) شورای امنیت سازمان ملل نیز مطرح گردید. دولت عراق با استناد به حق حاکمیت ملی خواهان آن است که در صورت عدم خروج مجاهدین در مهلت تعیین شده، کنترل اردوگاه اشرف را در دست بگیرد و ساکنان آن را جابجا کند، و سازمان مجاهدین با تکیه بر واقعیت نفوذ رژیم ایران در عراق و سابقه رژیم ایران در کشتار مجاهدین استدلال می‌کند که در این صورت جان بسیاری از اعضای آن به خطر خواهد افتاد. استدلال دولت عراق به لحاظ حقوقی خدشه بردار نیست. در عین حال، جامعه جهانی خطری را که مجاهدین مطرح می‌کنند نیز جدی می‌داند و برای امنیت ساکنان اردوگاه اشرف نگران است.

قدر مسلم این که در فاصله کوتاه سه هفته آینده راه حلی برای خروج مجاهدین از عراق پیدا نخواهد شد. از این رو، تلاش نهادهای بین‌المللی بیشتر متوجه این امر است که دولت عراق را وادارند مهلت آخر دسامبر را برای مدتی تمدید کند تا فرصت کافی برای رسیدگی به تقاضای پناهندگی ساکنان اشرف و اسکان آنان در کشورهای دیگر فراهم شود. مجاهدین، اما با توجه به سابقه حملات گذشته نیروهای عراقی به اردوگاه اشرف از جمله در فروردین امسال که به کشته شدن بیش از 30 نفر و جراحت ده‌ها نفر دیگر منجر شد علاوه بر این، خواهان حمایت بین‌المللی و استقرار کلاه‌آبی‌های سازمان ملل (نیروی صلح) در اطراف اردوگاه هستند. این امر البته با مخالفت شدید دولت عراق (با استناد به حق حاکمیت ملی) مواجه خواهد شد و هیچ قدرتی به استثنای شورای امنیت سازمان ملل نمی‌تواند چنین اقدامی را انجام دهد. احتمال این که شورای امنیت نیز به چنین اقدامی به رغم مخالفت عراق دست بزند با توجه به ترکیب این شورا و وجود اعضای دارای حق وتو، تقریبا صفر است.

و این جا است که هر چه به ضرب الاجل آخر دسامبر (
۱۰
دی) نزدیک می‌شویم خطر فاجعه بیشتر می‌شود. اگر عراق به تقاضای جامعه جهانی برای تمدید ضرب الاجل پاسخ مثبت ندهد، فاجعه حتمی است. نیروهای عراقی به صدد تصرف اردوگاه اشرف بر می‌آیند و مجاهدین با احساس خطر این که ممکن است عراق بخواهد برخی از آنان را به رژیم ایران تحویل دهد طبیّعتاً به سادگی تسلیم نمی‌شوند و با دست‌های خالی خود به مقاومت بر خواهند خاست. نتیجه فاجعه بار چنین مصاف نابرابری از پیش روشن است. در صورتی هم که عراق این ضرب الاجل را تمدید کند، تضمینی برای سلامت ساکنان اشرف و عدم تکرار آن چه که در فروردین گذشته رخ داد در دست نیست. تنها تمدید ضرب الاجل یادشده از سوی عراق، اقدام جامعه جهانی برای اسکان هرچه سریع‌تر ساکنان اشرف در کشورهای دیگر، و در عین حال فشار سیاسی بر دولت عراق برای جلوگیری از تکرار واقعه فروردین ماه گذشته می‌تواند از بروز فاجعه‌های دیگر جلوگیری کند. و برای جلوگیری از بروز این فاجعه‌ها وقت زیادی در دست نیست.

مشکل ساکنان اشرف، صرف نظر از سیاست‌های مجاهدین و کارنامه آنان در حل این مشکل در طول هشت سال گذشته، در درجه اول یک مسئله انسانی است. ساکنان اشرف حق حیات و آزادی عمل دارند و باید از حمایت‌های بین‌المللی برای تأمین این حق برخوردار شوند. آنان هم اکنون از برخی از امکانات زیستی و پزشکی محروم شده‌اند. در آینده بسیار نزدیک جان و آزادی آنان نیز به خطر خواهد افتاد. جامعه سیاسی و حقوق بشری ایران وظیفه دارد برای تأمین حقوق زیستی آنان تلاش به عمل آورد و از بروز این فاجعه جلوگیری کند. سیاست‌ها و سابقه کار مجاهدین و یا برخورد گذشته و یا امروزین آنان با جامعه و شخصیت‌های سیاسی و حقوق بشری ایران نباید مانع از آن شود که اینان به وظیفه انسانی خود عمل کنند. مجاهدین به دلایلی ترجیح می‌دهند که در عین استمداد از شخصیت‌ها و نهادهای بین‌المللی، با جامعه و شخصیت‌ها و نهادهای سیاسی و حقوق بشری ایران کاری نداشته باشند و برای حمایت تنها به هواداران خود اکتفا کنند (کمتر نهاد و شخصیت منتقدی است که مورد طعن و لعن آنان قرار نگرفته باشد). آنان تجمّعات و اعتراضات انسانی به فجایع اردوگاه اشرف را چنان با تبلیغات سیاسی خود عجین می‌کنند که دگراندیشان و فعالان مستقل حقوق بشری نتوانند در این فعالیت‌ها مشارکت داشته باشند. ولی این اقدام، وظیفه حمایت از حقوق انسانی ساکنان اشرف را از دوش دیگران بر نمی‌دارد. ما وظیفه داریم پیش از آن که دیر شده باشد به دفاع از حقوق انسانی ساکنان اردوگاه اشرف، صرف نظر از مواضع و عملکرد سیاسی آنان و مجاهدین، برخیزیم.

دفاع ۲۰۰ فعال ایرانی از حقوق انسانی ساکنان اردوگاه اشرف

دفاع ۲۰۰ فعال ایرانی از حقوق انسانی ساکنان اردوگاه اشرف
دویچه وله
منبع: دویچه وله، 23 آذر 1390
بیش از ۲۰۰ فعال سیاسی و فرهنگی و مدافع ایرانی حقوق بشر در آمریکا و اروپا، خواستار یافتن راه‌حلی انسانی برای مشکل حدود ۳۴۰۰ عضو سازمان مجاهدین خلق شدند. دولت عراق تا ۳۱ دسامبر به آ‌ن‌ها مهلت ترک اردوگاه اشرف را داده است.

دولت عراق، به ساکنان اردوگاه اشرف تا ۳۱ دسامبر (۱۰ دی) مهلت داده است که این اردوگاه را ترک کنند و اداره آن را به نیروهای دولتی بسپارند. اما ساکنان اردوگاه هیچ روادیدی برای سفر به کشورهای دیگر ندارند. کمیسریای عالی امور پناهندگان سازمان ملل متحد پذیرفته است که تقاضای پناهندگی آن‌ها را بپذیرد و برای انتقال آن‌ها به کشورهای دیگر اقدام کند. اما چنین اقدامی ظرف دو هفته غیرممکن است.

حدود ۲۰۰ فعال سیاسی و فرهنگی و مدافع حقوق‌بشر در آمریکا و کشورهای مختلف اروپا با امضای بیانیه‌ای خواستار رعایت حقوق انسانی ساکنان اردوگاه اشرف شده‌اند و به ویژه از حق پناهندگی آن‌ها دفاع کرده‌اند. نویسندگان بیانیه تاکید کرده‌اند:«ساکنان اردوگاه اشرف بیش‌از هرچیز نگران آن هستند که با انقضای ضرب‌الاجل تعیین شده، دولت عراق که مناسبات تنگاتنگی با جمهوری اسلامی دارد، برخی از آن‌ها را تسلیم دولت ایران کند.» در این صورت آن‌ها بدون تردید با خطر زندان، شکنجه و اعدام روبرو خواهند بود.

سوابق حمله به اردوگاه

از نظر بیش امضاکنندگان بیانیه، برخورد خصمانه عراق با ساکنان اردوگاه اشرف بی‌سابقه نیست. آن‌ها می‌نویسند:«از سال ۲۰۰۹ که نیروهای آمریکائی حفاظت از اردوگاه اشرف را به دولت عراق واگذار کردند، تاکنون نیروهای عراقی در چند نوبت تلاش‌کرده‌اند با کاربرد سلاح گرم به اردوگاه وارد شوند، که با مقاومت ساکنان آن روبرو شده‌اند.»

در درگیری‌های میان نیروهای عراقی و ساکنان اشرف، تاکنون ده‌ها نفر از ساکنان اردوگاه کشته یا زخمی شده‌اند. مدافعان ایرانی حقوق‌بشر در بیانیه خود نوشته‌اند: «هم‌اکنون نیز مقامات عراقی محدودیت‌هائی برای ورود مواد ضروری زندگی، از جمله دارو و لوازم پزشکی ایجاد کرده‌اند که زندگی ساکنان اردوگاه را به خطر انداخته است.»

در پایان بیانیه می‌خوانیم: «ما امضاکنندگان زیر، صرف‌نظر از مواضع و عملکردهای سازمان مجاهدین خلق ایران و مرزبندی‌های مشخصی که با آن داریم، خواهان حل‌مشکل اردوگاه اشرف به صورت انسانی و مسالمت‌آمیز هستیم و نسبت به عواقب سوء و فاجعه‌بار کاربرد زور و هر اقدامی که سلامتی و حیات ساکنان اردوگاه را به خطر بیاندازد، هشدار می‌دهیم. ما معتقدیم که ساکنان اشرف باید از حقوق انسانی و بشری خود و از جمله حق پناهندگی برخوردار باشند و بتوانند هرچه زودتر به کشور دیگری سفر و در آن‌جا اقامت کنند.»

اسامی تقی مختار، حسن‌ماسالی، حسن‌نایب‌هاشم، حسین باقرزاده، حسین علوی، حمید کوثری، رضا چرندابی، زهره خیام، سعید رهنما، علی افشاری، علی‌اکبر مهدی، علی شاکری، فریبا داوودی مهاجر، کاظم علمداری، کریم شامبیاتی، محسن سازگارا، محمد برقعی، محمدرضا نیکفر، مهدی امینی، مهدی‌جامی، نیره توحیدی، مهرداد درویش‌پور هایده مغیثی و ده‌ها فعال فرهنگی و سیاسی دیگر در میان امضاکنندگان بیانیه دیده می‌شود.

۱۳۹۰ شهریور ۱۶, چهارشنبه

ارتش ازادیبخش پیروز شد، البته در لیبی پیام رهبری مجاهدین به مناسبت این پیروزی

ارتش ازادیبخش پیروز شد، البته در لیبی. پیام رهبری مجاهدین به مناسبت این پیروزی در کلیپی در متنی عربی - اسلامی



video
متن پیام پیام مسعود رجوی.
در جاهایی که پیام با نقل قولی یا تصاویر قطع شده در داخل قلاب یاد آوری کرده ام. شروع کلیپ با تصاویری از در ورودی اصلی اشرف و شیپورچی های ارتش آزادیبخش که در شیپور می دمند و صحنه هایی از مراسم «باشکوهی» با یونیفورمهای رنگارنگ بر تن افسران اشرفی در دوره یی که تحت حفاظت آمریکا بودند نشان داده می شود. بعد قطعه ای از قسمت آغازین سمفونی شماره 5 بتهون که «سرنوشت اینگونه به در می کوبد» هم نامیده می شود و تمام پیامهای جناب رجوی با آن شروع و به آن ختم می شود، سپس دو جمله از پیام آقای رجوی: «قدر لیبی در شب قدر رقم خورد. ارتش آزادیبخش پیروز شد!». بعدصحنه هایی از شادی مردم لیبی و تیراندازی هوایی صحنه هایی از جنگهای خیابانی در لیبی دوباره سمفونی شماره پنج و پیام مسعود که گوینده پیام را می خواند: خامنه ای، مالکی، و بشار اسد در انتظارند، مسعود رجوی – یکشنه شب 30 مرداد1390[ادامه سمفونی و بعد صدای گوینده و ادامه پیام]. قدر لیبی شب قدر رقم خورد. ارتش آزادیبخش پیروز شد. هر آنچه دیکتاتور لیبی رشته بود پنبه شد. اکنون در این ساعات پایه های جبّاریت و ستم، یکی پس از دیگری فرو می ریزد [ صحنه هایی از شلیک تیربار و جنگ خیابانی به مدت سه دقیقه] بر مردم لیبی، بر مردم و مقاومت ایران، بر مردم عراق و سوریه و سراسر خاورمیانه مبارک باد. بر رزمندگان آزادی و بر ارتش آزادی مبارک باد. آری وقتی که خلقی بر می خیزد و اراده می کند، بر سرنوشت است که پاسخ دهد و بر زنجیرهاست که از هم بگسلند[یک سرود عربی] اکنون خامنه ای و مالکی و بشار اسد بور و کور شده و در اننظارند. دیرو زود دارد، اما در نتیجه نهایی و سرنگونی قطعی دیکتاتورها جای تردید نیست فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا[*] این سنت خدشه ناپذیر تاریخ است مَلْعُونِينَ أَيْنَمَا ثُقِفُوا...سرنگونی سرنوشت محتوم دیکتاتورهای خونریز و نفرین شده است، در هرکجا که باشند...[سرود عربی همراه با تصویر و دوباره سمفونی شماره 5 بتهون]قذافی متحد شناخته شده فاشیسم دینی حاکم بر ایران بود. مانند آخوندها تا توانست بر سر و روی عرفات و جنبش آزادیبخش ملی فلسطین- فتح – کوبید، تا آن را تضعیف و نا بود کند. وقتی هم که در صحنه عربی هوا را پس دید، جا خالی داد و آفریقا گرایی پیشه کرد. دعوای اسلامی و انقلابی قذافی بیش و کم به هم آن اندازه آخوندها مبتذل و بی محتوا بود. به همین خاطر در زندانهای شاه همین آخوندها پیوسته مجاهدین را نکوهش می کردند که چرا انقلابی گری و اسلامیت قذافی ر به سخره می گیرند. اکنون ارتجاع حاکم بر ایران متحد عزیز و دیرپای خود را از دست داده است. تماشایی است که خامنه ای دیکتاتور رسوا و فرتوتی که عید همین امسال از قیام مردم لیبی به عنوان حوادث تلخ شکوه می کرد چگونه صورت خود را با سیلی سرخ نموده و چگونه خود را همرنگ جماعت می کند[بخشی از سخنان خامنه ای در اول فرودین و بعد سخنان او درسوم اردیبهشت و 14 خرداد که در این آخری بر همراهی رژیم با حرکتهای ضد آمریکایی و ضد صهیونیستی تاکید کرد و گفت یاد آور شد که رژیم با حرکتهایی که به تحریک آمریکا و صهیونیستها راه افتاده باشد همراهی نمی کند و نیز سخنان او در دیداری که رسمی در 5 تیر که احمدی نژاد هم در آن حضور داشت به نقل از تلویزیون رژیم بعد سمفونی شماه 5 بتهون] راستی ولی فقیه ارتجاع چرا به شدت نگران است. خودش می گوید که از «شبیه سازی» در ایران می ترسد. «شبیه سازی» همان سرایت و اسم مستعار قیام و سرنگونی و خیزش ارتش آزادی است[بخشی از سخنان خامنه ای اول فرودین در یک ملاقات گروهی و سمفونی شماره5 بتهون]. اکنون آتش گرداگرد بیت العنکبوت ولایت و قبای پاره پاره حاکمیت نامشروع آخوندی را فرا گرفته است. از بن علی آغاز شده و بی تردید تا سیدعلی ادامه می یابد. خامنه ای به همین خاطر تلاش می کند با اعزام مزدور و تک تیر انداز و شکنجه گر و دژخیم به سوریه، آتش را در بیرون خانه متوقف کند و هر طور شده بشار اسد را سرپا نگه دارد. دیکتاتوری خونریز سوریه برای 32 سال متحد اصلی و کلیدی رژیم ولایت فقیه در ایران بوده است. خمینی و نخست وزیر او موسوی با جاری کردن سیل نفت مجانی یا ارزان قیمت به سوریه در سالهای جنگ ایران وعراق، حمایت حافظ اسد را به دست آوردند. سوریه در عین حال برای رژیم آخوندی سر پل لبنان و مسیر صدور ارتجاع و تخریب در کار فلسطین بوده است. از این رو سرنگونی بشار اسد برای رژیم آخوندی یک ضربه استراتژیکی و کمرشکن است. یک ماه پیش رسانه های عربی خبر دادند که خامنه ای 5 میلیارد دلار و هشتصد میلیون دلار به پشتیبانی از بشار اسد اختصاص داده و از دیکتاتور عراق جدید هم خواسته است این مبلغ را به ده میلیارد دلار افزایش دهد[تصاویری از تلویزیون های عربی همراه با زیرنویس در مورد این مساله و بعد سمفونی شماره 5 بتهون]، سپس مالکی بعد از سالها سکوت در باره اسرائیل، به فرموده و به طرزی ناگهانی، در باره اسرائیل به حرف آمد و به موازات خامنه ای خواهان خاموش کردن قیام مردم سوریه شد. بهانه و کشف ناشیانه او این بود که گویا، اسرائیل برنده قیام مردم سوریه خواهد بود. العراقیه متعاقبا علت این کشف ناگهانی و ناشیانه را به روشنی و به سادگی در این دانست که مالکی نخست وزیری خود را مدیون رژیمهای ایران و سوریه است [ تلویزیون عربی و تصویر مالکی در سخنرانی و تصاویری از برنامه خبر تلویزیونی در نقل اظهارات حیدر ملا سخنگوی العراقیه در انتقاد از مالکی همراه با زیر نویس فارسی و سپس سمفونی شماره 5 بتهون]. موضوع سوریه برای ارتجاع حاکم بر ایران آن قدر مهم و حیاتی است که جایی برای همنوایی آخوندی و سوری با مردم بپاخاسته، باقی نمی گذارد. در اینجا، جایی برای لفاظیهای خامنه ای و همدردی با مردم مصر و تونس ولیبی نیست. همین امروز سفیر رژیم به صراحت گفت: « سوریه از بحران کنونی با پیروزی بر شیطان بزرگ خارج می شود»[ در اینجا اظهارت سفیر رژیم به نقل از از خبرگزاری رژیم توسط گوینده مجاهد نقل می شود و دوباره قسمت آغازین سمفونی شماره 5 بتهون]. در چنین شرایطی، همانطور که پرفسور ژان زیگلر نایب رئیس کمیته مشورتی شورای حقوق بشر ملل متحد گفت، به خوبی می توان فهمید چرا اشرف، این چنین رعشه به جان رژیم انداخته است. فروغ اشرف که در جای جای میهن اشغال شده، تکثیر و پرتوافکن می شود، بیانگر رعشه و لرزه سرنگونی در رژیم ضد بشری است. همان فروغی که در پرتو مهر تابان مقاومت و آزادی ایران[ویدئو بدون صدا از مریم رجوی هنگام سخنرانی]، یاران اشرف نشان را در جای جای جهان از ژنو تا واشنگتن و نیویورک به اوج می برد[تصویر ویدئویی ژان زیگلر در سخنرانی در جلسه یی که مریم رجوی هم در آن حضور دارد و جناب ژان زیگلر جامعه شناس سوئیسی در پایان سخنان خود در مورد اهمیت اشرف با اشاره به این که اشرفی ها، مقاومت مسلمانی هستند که به قیمت جان خود،ارزشهای آنها(دموکراسی) را متجلی می کنند، و با اشاره به انقلابی که در کشورهای عربی رخ داده است می گوی انقلابیون عرب در جستجوی مرجع و الگو و راهنما هستند اگر اشرف وجود نداشته باشد این یک فاجعه خواهد بود. وی با اشاره به این که از ماموریتی در شمال آفریقا باز گشته است خطاب به مریم رجوی می گوید که از مصر تا کوهای نافو در لیبی شرقی و تا تونس، برای همه جوانان این منطقه شما(مجاهدین) همان چیزی را متجلی می کنید که آنها در جستجوی آن هستند. بعد سمفونی شماره پنج بتهون]. رزمندگان آزادی؛ جوانان قیام آفرین، بپا خیزید! آزادی را باید با ارتش آزادی گرفت، به رایگان نمی دهند. اصلاحات بشار اسد در سوریه وسبزینگی و کتاب سبز و پرچم سبز قذافی در لیبی هم چنان که در ایران و رژیم نامشروع ولایت فقیه دیگر اثر ندارد. خودکار سبز خامنه ای، در غرقاب خیانت، رطوبت کشیده ودیگر جز بر بشکه های نفت نمی نویسد. در حضیض رسوایی و درماندگی، خواسته و شعاری جز «ابقای مجاهدین در لیست» و سرکوب اشرف برای حفظ نظام ندارد. با سبکسری و سخافتی تمسخرانگیز، مدرسین «حوزه علمیه نفت» در ینگه دنیا را به مزبله می برد تا عمامه سیاه ولایت را سبز کنند. اما دیکتاتورهای خونریز و خون آشام باهمه چاکران، مشاطه گران، قلمزانان و میرآخورهای دربارشان از این غافلند که خلق سرنگونی رژیم را اراده کرده است. مردم ایران به کمتر از این رضایت نمی دهند. زنده باد ارتش آزادی. رود خروشان شهیدان در پرتو مهر تابان مقاومت و آزادی ایران[تصاویری از مریم رجوی در حال سخنرانی] ضامن پیروزی محتوم خلق ماست. [یک ویدئو رپ سیاسی عربی همراه با ترجمه فارسی در زیر نویس و بعد با زهم سمفونی 5 بتهون].
* در نقل این جمله از قرآن در پیام به نظر می رسد که اشتباهی هست. ظاهرا این جمله از آیه 43 سوره فاطر گرفته شده است. اگر چنین باشد، در صورتی که ابتدای جمله با «ولن» شروع شده باشد، پایان آن «تحویلا» است و نه تبدیلا، و در صورتی که پایان آن تبدیلا باشد که در متن سخنان مسعود رجوی آمده است شروع آن با «فلن است». این دوجمله در آیه یاد شده ن درپی یکدیگر آمده اند. متن آیه: اسْتِكْبَارًا فِي الْأَرْضِ وَمَكْرَ السَّيِّئِ وَلَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا

داستان سراز بدنه....!اسماعیل هوشیار

داستان سراز بدنه....!

هفته گذشته مطلبی درسایت رسمی وزارت خارجه امریکا ( رادیوفردا) منتشرشد که از چند جنبه جالب است . نظرعباس میلانی در رابطه با رهبری مجاهدین و نظر علی ناظر درمخالفت با جدا کردن سراز بدنه ......!
ضمن اینکه لینک هر2 مطلب را دارید و بخوانید و خودتان قضاوت کنید اما....درهردو مطلب هم نکاتی واقعی وجود دارد و هم خالی بندی !
عباس میلانی ازمسعود رجوی گفته است و تغییررهبری سازمان مجاهدین و اینکه این رهبری غیردموکراتیک است و...اینا ! علی ناظردلخور است که چرا رادیو فردا به عنوان " رسانه مستقل " وارد این موضوع شده است ؟ واساسا چرا باید سرازبدنه را جدا کرد ؟
عوض کردن رهبری مواردی مثل مجاهدین و یا ولی فقیه حاکم .....مگرلاستیک ماشین است که هفتگی یا سالانه و یا طی قرون عوض شود ؟ بافت و ساختار سیاسی چنین اندیشه ای اساسا توان و ضرورت تعویض ندارد و درصورت چنین حرکتی همه ساختمان سیاسی و فکری دستخوش تغییرات عظیمی خواهد شد که اگر شدنی بود طی این 33 سال میدیدیم . رادیو فردا زبان رسمی وزارت خارجه امریکا است و این موضوع اسمش رسانه بی طرف نیست . رادیو فردا و بی بی سی درمسیر سرنگونی حکومت اسلامی نیستند . رسانه مستقل در دنیای سیاست امروز کیلو چند !؟ آقای علی ناظرمثلا رعایت میکند و هم میداند که مسائل داخلی هرسازمانی مربوط به خودش است و کسی حق دخالت ندارد ....تا زمانی که سازمان و رهبری مربوطه درهمان پیله خودش بماند و ادعای رهبری کل مردم ایران و همه سیاسیون و کهکشان راه شیری ( واقعی یا غیرواقعی ) را نداشته باشد . اما وقتی درهمان حد حرف هم پای جمع و منافع مردمی در میان است دیگر هیچ عملی خاص و فقط مربوط به شخص خود رهبر نیست . موضوع رهبری در هیچ نقطه ایی از زمین و زمان بارفردی ندارد که مثلا مدعی باشیم مسعود رجوی رهبر شخص خودش است و نباید در مسائل شخصی دیگران دخالت کرد .....! مواضع آقای علی ناظر معمولا به گونه ای است که به یک درصد از واقعییت طوری اشاره دارد تا کسی نرنجد !
نکات عباس میلانی هم ضمن اشاره به مواردی واقعی در رابطه با مسعود رجوی و نیروهای اسیر درعراق ، بیشترحالت رویایی دارد . عوض کردن رهبرمجاهدین و ایجاد سازمانی جدید با سازوکاردموکراتیک و.....یک بحث و آرزوی شخصی وسیاسی است و اسارت نیروهای اسیر مجاهدین در عراق موضوعی انسانی است که اساسا در سبد سیاست دولت امریکا و رهبری مجاهدین و حکومت اسلامی حاکم هیچ محلی از اعراب ندارد . نیازی نیست که عباس میلانی اشاره کند . ازنظرمن و تجربه ملموس شخصی در این زمینه ، حساب شخص رهبری و بقیه نیروها سالهاست ازهم جدا شده است و اگروزارت خارجه امریکا هنوز با بازی هویج و چماق خودش ادامه میدهد ، این موضوع برای شخص مسعود رجوی بارمنفی ندارد . مهمترین مسئله این نیست که رهبری مجاهدین عوض شود و بعد دموکراسی پدید آید ...قبل ازهرتحولی باید که شرایط هرتغییری وجود داشته باشد . با این سیاست کج دارونریز و کشدار دولت امریکا  هیچ اتفاقی نخواهد افتاد ! نیروهای اسیردرقرارگاه اشرف ، اگردرشرایط متعارف حق انتخاب داشته باشند آنوقت معلوم میشود که مسعود رجوی چیست و دیگران کیستند ؟ ازنظرعباس میلانی اکنون مهم‌ترین مسئله برای امریکا و غرب این است رهبری جدیدی برآید و سازمان جدیدی را که مناسب سنت مبارزات قدیم این سازمان است ایجاد‌کند....... حال اینکه سنت مبارزات قدیم چنین سازمانی ( سلاح وامامت و متعلقات ) چه ربطی به شقیقه دارد ...بماند !

 با این همه هرطرحی ازهرطرفی که عملا به تعیین تکلیف اسیران ازجهنم عراق اشرفی ، مطرح شود جای حمایت دارد . عباس میلانی و رادیو فردا که چنین رویکردی ندارند . بقیه هم میشود تشخیص داد

سقوط قذافی و سناریوی تحولات آینده ایران.حسین باقر زاده

سقوط قذافی و سناریوی تحولات آینده ایران

حسین باقرزاده

سقوط رژیم ۴۲ ساله سرهنگ قذافی در لیبی برگ دیگری به تحولات سرنوشت‌ساز دنیای عرب در ماه‌های اخیر افزود و بهار عرب را به تابستان کشاند. تا کنون حکومت‌های سه کشور عرب زبان شمال آفریقا، تونس، مصر و لیبی، که بیشترین ساحل جنوبی مدیترانه را در اختیار خود دارند یکی پس از دیگری با قیام مردمی سقوط کرده‌اند. بهار عرب البته به این سه کشور محدود نشده و غالب کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا از مراکش تا یمن را در بر گرفته است. هم اکنون همه نگاه‌ها متوجه سوریه شده است - جایی که انتظار می‌رود مقاومت شجاعانه مردم در زیر سرکوب‌های خشن و خونین رژیم اسد سرنوشتی مشابه لیبی را برای آن رقم بزند. علاوه بر این، وضعیت ایران در برابر یک علامت سؤال بزرگ قرار گرفته است. بسیاری از تحلیلگران بر این نظرند که تحولات سوریه بیش از هر کشور دیگری بر ایران تأثیر خواهد گذارد. ولی به لحاظ ساختاری، رژیم ایران قرابت بیشتری به رژیم قذافی دارد و سرنوشت لیبی شاید بیش از هر تحول دیگر منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا چشم‌انداز تحولات آینده ایران را ترسیم کند.

رژیم قذافی به عنوان یک رژیم دیکتاتور وجه مشترک زیادی با دیکتاتورهای دیگر منطقه از بن علی و مبارک گرفته تا صالح و اسد داشت. ولی این رژیم از خصوصیت‌هایی نیز برخوردار بود که در مجموع آن را از سایر رژیم‌های عرب زبان شمال آفریقا و خاورمیانه متمایز می‌کرد و مشخصا در ردیف جمهوری اسلامی قرار می‌داد. این خصوصیت‌ها که عموما ساختاری هستند هم‌چنین کیفیت رفتار حکومت در برابر حرکت مردمی و کشانده شدن پای شورای امنیت سازمان ملل و نیروهای نظامی ناتو در این حرکت را تا حدی تبیین می‌کنند و می‌توانند چشم‌اندازی از تحولات آینده ایران را در برابر ما قرار دهند. از سوی دیگر، به دلیل همین خصوصیات، سقوط رژیم قذافی باید بیش از نمونه‌های مشابه آن در مصر و تونس، رژیم ایران را نگران کرده باشد و استراتژیست‌های آن را برای پیش‌بینی آن چه که ممکن است در ایران اتفاق بیفتد، و راه‌های پیش‌گیری یا مقابله با آن، به تکاپو بیندازد. این خصوصیات، که می‌توان دقیقا در جمهوری اسلامی مشابه آن‌ها را دید، عمدتا عبارتند از:

۱ - رژیم قذافی یک رژیم ایدئولوژیک بود. قذافی مدعی نظامی جدید و طرحی نو در جهان بود. او نظریات خود را در «کتاب سبز»ش تدوین کرده بود و اصرار عجیبی داشت که فلاسفه جهان را به چالش بکشد. قذافی بر اساس این ایدئولوژی نظام سیاسی خاصی را در لیبی پیاده کرده بود، به نام «جماهیریه»، که می‌گفت نظیر هیچ نظامی در جهان نیست و در عین حال دموکرات‌ترین آن‌ها است. او حتا پرچم لیبی را تغییر داد تا با رژیم ایدئولوژیک او هم‌آهنگ شود. تنها رژیم دیگر برخوردار از این خصوصیت در منطقه، جمهوری اسلامی است که نظام و پرچم خاص خود را نیز دارد. خصوصیت ایدئولوژیک رژیم قذافی، او و پیروانش را به درستی راه خود مطمئن کرده بود و به آنان اجازه می‌داد که با خشونت تمام در برابر حرکت مردم بایستند و از ارتکاب هیچ جنایتی ابا نکنند. هیچ عاملی مانند یک ایدئولوژی دگم نمی‌تواند مردمانی را به خشونت عریان وا دارد و انسان‌های عادی را به جنایت‌کاران ضد بشری تبدیل کند.

۲ - قذافی از طریق یک کودتای انقلابی بر سر کار آمده بود. کودتای ضد سلطنتی او در سال ۱۹۶۹ با استقبال وسیعی از مردم روبرو شده و از او یک قهرمان ساخته بود. او از «مشروعیت انقلابی» برخوردار بود و به خود حق می‌داد که مادام العمر به عنوان رهبر لیبی بر جا بماند. این موقعیت هم‌چنین به او اجازه می‌داد که به نام انقلاب مخالفان خود را از میان بردارد و هرگونه اعتراض و انتقادی را تحت عنوان ضد انقلاب سرکوب کند. او توانسته بود به پشتوانه کودتای سال ۱۹۶۹ علیه خاندان ادریس محبوبیتی در نسل جوان آن زمان برای خود ایجاد کند و برای چندین دهه‌ از این محبوبیت در راه استقرار و تثبیت قدرت خود و سرکوب مخالفانش بهره بگیرد. قذافی تنها رهبر جهان عرب بود که با یک حرکت انقلابی مورد حمایت مردم بر سر کار آمده و تا کنون دوام آورده بود و از این نظر جز با جمهوری اسلامی با هیچ رژیم دیگر در منطقه وجه مشترک نداشت.

۳ - قذافی چهره ضد غربی و ضد آمریکایی داشت. او بر خلاف مبارک و بن علی و تقریبا تمامی رهبران دیگر جهان عرب خود را یک ضد امپریالیست می‌دانست. بارها در مجامع بین‌المللی علیه غرب موضع گرفته بود و در بسیاری از موارد از جنبش‌های ضد غربی حمایت می‌کرد و به آنان کمک می‌رساند. او حتا طرز زندگی غربی را نیز نفی می‌کرد و اصرار داشت در چادر‌های بدوی از سران کشورهای خارجی پذیرایی کند و یا اصرار داشت در سفرهای اروپا و آمریکا چادر شخصی خود را در کنار موزه لوور در پاریس یا در سایه ساختمان سازمان ملل در نیویورک بر پا دارد. او به ضد غربی بودن خود افتخار می‌کرد و از آن به عنوان وسیله‌ای برای عوام‌فریبی بهره می‌گرفت. قذافی همانند رهبران جمهوری اسلامی نهادهای بین‌المللی و سازمان ملل را به باد تمسخر می‌گرفت و یا برای آنان موعظه می‌کرد.

۴ - رژیم لیبی در صحنه تروریسم بین‌الملل فعال بود. لیبی در تروریسم بین‌الملل، پس از جمهوری اسلامی، بیش از هر کشور دیگر شمال آفریقا و خاورمیانه فعال بوده است. رٍژیم قذافی برای سالیان دراز از گروه‌های فلسطینی که به عملیات تروریستی دست می‌زدند حمایت می‌کرد. مواد منفجره «سمتکس» قذافی در ایرلند شمالی و بریتانیا فاجعه‌هایی آفرید. سرنخ یک بمب‌گذاری در یک کلوب شبانه در برلین به قذافی رسید و آمریکا به تلافی آن طرابلس را بمباران کرد. و لیبی پس از سالیان دراز مسئولیت خود را در انفجار یک هواپیمای پان آمریکن در آسمان اسکاتلند در سال ۱۹۸۹ که به قتل ۲۷۰ نفر منجر شد، پذیرفت و علاوه بر تسلیم مظنونان جنایت به اسکاتلند، پذیرفت که به خانواده‌های مقتولان چند سد میلیون دلار خسارت بپردازد. در فهرست کشورهای حامی تروریسم، نام لیبی برای سالیان دراز در ردیف جمهوری اسلامی می‌آمد. تنها رژیم دیگر خاورمیانه‌ای که گاه به این فهرست راه یافته سوریه بوده است.

۵ - لیبی متکی به درآمد نفت است. این خصوصیت به قذافی اجازه می‌داد که از یک سو ارکان قدرت خود را هرچه بیشتر مستحکم کند و از سوی دیگر از درآمد نفت برای هزینه کردن در ماجراجویی‌های بین‌المللی خود و یا جلب هوادار در بین قشرهای نیازمند جامعه بهره بگیرد. علاوه بر این، او نیازی به کمک‌های خارجی نداشت و می‌توانست در برابر فشارهای خارجی مقاومت کند و به اعتراض‌های بین‌المللی به خشونت و سرکوب مردم وقعی ننهد. بن علی و مبارک و صالح که به کمک‌های غربی وابسته بودند نمی‌توانستند به سادگی قذافی آدم بکشند. عموما، کشورهای نفت‌خیز منطقه، حتا اگر مانند بحرین با غرب روابط خوبی داشته باشند، چون از غرب کمکی نمی‌گیرند در سرکوب مردم خود آزادانه‌تر می‌توانند عمل کنند. علاوه بر این، درآمد هنگفت نفت به آنان اجازه می‌دهد که تا حدی سطح زندگی مردم خود را بالا بیاورند و از نارضایی عمومی بکاهند. شورش چند ماهه اخیر جهان عرب یا در کشورهای نفت‌خیز منطقه به اعتراض عمومی منجر نشده و یا در آن‌ها به شدت سرکوب شده است. جمهوری اسلامی نیز به یمن درآمد نفت می‌تواند شورش‌های داخلی را خنثا و کنترل کند و یا بدون واهمه از فشارهای خارجی آن‌ها را سرکوب نماید.

پنج خصوصیت یاد شده نشان می‌دهد که اگر قرار باشد موج سقوط نظام‌های دیکتاتوری منطقه بر اثر حرکت عمومی مردم به ایران برسد، سناریوی آن احتمالا بیشتر شبیه لیبی خواهد بود تا مصر و تونس. یعنی صرف نظر از سناریوهای احتمالی دیگر (مانند فروپاشی از درون)، به همان دلایل که قذافی تا آخرین لحظه در برابر حرکت مردم ایستاد و هزینه‌های سنگین مالی و جانی زیادی به مردم لیبی تحمیل کرد، از رژیم جمهوری اسلامی نیز نمی‌توان انتظار داشت که از هیچ جنایتی برای بقای خود در برابر حرکت مردم خودداری کند. این در طبیعت یک رژیم ایدئولوژیک و دگم برخاسته از یک انقلاب مردمی، با مواضع ضد غرب و ضد آمریکا، فعال در تروریسم بین‌الملل و متکی به درآمد هنگفت نفت است که تا آخرین نفس در برابر موج اعتراضات مردم خود بایستد و برای به خاک و خون کشیدن این اعتراضات از هیچ جنایتی فروگذار نکند. در عین حال، تجربه لیبی این را نیز نشان داده است که این مقاومت‌های سرکوبگرانه نمی‌تواند برآیند محتوم این سیاست را تغییر دهد و تنها نتیجه آن بالا بردن هزینه‌های سنگینی است که بر مردم این کشور تحمیل خواهد شد و بس.

hbzadeh@btinternet.com

۱۳۹۰ فروردین ۲۱, یکشنبه

اطلاعیه حزب کارایران(توفان) درمورد حمله به اردوگاه اشرف درعراق

اطلاعیه حزب کارایران(توفان) درمورد حمله به اردوگاه اشرف درعراق 
          حمله وحشیانه به اردوگاه اشرف درعراق را محکوم میکنیم!
  طبق اطلاعیه های سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت ،بامداد جمعه، 19 فرودین ماه نیروهای دست نشانده عراقی به اردوگاه اشرف یورش بردند که در اثر آن 31 نفر کشته وبیش از300  تن مجروح شدند.
بعد ازاشغال عراق توسط امپریالیست آمریکا و خلع سلاح سازمان مجاهدین بارها پناهندگان ساکن اردوگاه  اشرف واقع در 80 کیلومتری بغداد ،برخلاف تمامی موازین و تعهدات بین المللی مورد ضرب وشتم وقتل وجنایت دولت گماشته عراق قرارگرفته اند. متاسفانه سرنوشت سازمان مجاهدین و اعضاء آن درعراق با منافع امپریالیست آمریکا درمنطقه و تضاد آن با رژیم جمهوری اسلامی گره خورده است واین حملات وحشیانه به اردوگاه اشرف نمی تواند بدون چراغ سبزآمریکا و خواست و تمایل وی صورت گرفته باشد. برای آمریکا سازمان مجاهدین درعراق ابزارفشاری برجمهوری اسلامی و کسب امتیازات سیاسی درمذاکرات آینده است و مواضع متناقض آن درقبال این سازمان را باید درهمین کادر مورد بررسی قرارداد. آمپریالیست آمریکا  که با اشغال عراق و افغانستان میلیونها نفر را به قتل رسانده است نمی تواند حامی دمکراسی و حقوق بشر ونگران جان ساکنین اردوگاه اشرف باشد. ازاین روهرگونه چشم امیدی به این ابرقدرت امپریالیستی وهرارتجاع دیگردرمنطقه درپیکارعلیه رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی بیراهه است وفرجامی جز شکست نخواهد داشت.
حزب ما ضمن محکوم کردن این کشتارجنایتکارانه از حقوق انسانی و پناهندگی ساکنین اردوگاه اشرف دفاع میکند واز تمامی سازمانهای بین المللی وحقوق پناهندگی میخواهد که اقدامات جنایتکارانه دولت عراق را محکوم و به یاری پناهندگان این اردوگاه بشتابند.
 حزب ما هرگونه زد وبند سیاسی درمورد سازمان مجاهدین خلق و تحویل احتمالی اعضاء آن به رژیم قتل و شکنجه جمهوری اسلامی  را محکوم میکند و از کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل می خواهد قبل از وقوع فاجعه ای بزرگتر سریعا اقدام نمایند و مسئولیت کمپ اشرف را خود راسا بعهده گیرند.
سرنگون باد ررژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی!
زنده باد سوسیالیسم این پرچم رهائی بشریت!
دست امپریالیستها از ایران و منطقه کوتاه باد!

حزب کارایران(توفان)
19 فروردین ماه 1390
www.toufan.org
toufan@toufan.org

۱۳۹۰ فروردین ۲۰, شنبه

حقوقدانان جنبش سبز مردم ايران.آوریل 8, 2011

حقوقدانان جنبش سبز مردم ايران

آوریل 8, 2011

کشتار نيروهای مجاهدين خلق را قوياً محکوم می کنيم!

 — Iranian Lawyers for the Green Movement @ 6:15 ب.ظ.
Tags:


ما، حقوقدانان جنبش سبز مردم ايران، سرکوب وحشيانه و جنايتکارانه نيروهای سازمان مجاهدين خلق توسط نيروهای نظامی عراقی را به شدت محکوم می کنيم.
اين کشتار در حالی صورت می گيرد که:
1)      نيروهای مجاهدين عليرغم بر تن داشتن يونيفورم، از سال 2003 که توسط نيروهای اشغالگر به رهبری آمريکا خلع سلاح شدند، نيروی غيرنظامی محسوب می شوند و، با توجه به جميع جوانب، تحت حمايت کنوانسيون های ژنو هستند.
2)      با توجه به نوع سرکوب صورت گرفته (که از تفصيل آن در اينجا صرف نظر می شود)، يورش و کشتار وحشيانه ارتش عراق که علی الاصول به دستور مسئولين دولتی عراق و به احتمال قريب به يقين به درخواست حکومت جمهوری اسلامی ايران صورت گرفته، از مصاديق بارز و مسلم دو جرم “جنايت عليه بشريت” و “نسل کشی” است.
ضرورت دارد کليه آزادي خواهان و نهادهای حقوق بشری، نهادهای ملی عراق و جامعه بين المللی به طور اعم نسبت به اين جنايات که آثار بين المللی دارد با قاطعيت و به سرعت عکس العمل نشان دهد و به هيچ روی به محکوميت لفظی بسنده نکنند.
ما، حقوقدانان جنبش سبز مردم ايران، با يادآوری وظايف و مسئوليت های بين المللی آمريکا به عنوان نيروی اشغالگر که طبق موازين بين المللی مسئوليت حفاظت از کليه غيرنظاميان سرزمين تحت اشغال را برعهده دارد، مصرانه می خواهيم نسبت به اين جنايات حسب وظيفه خود اقدام عاجل به عمل آورد و از هيچ اقدامی از جمله طرح درخواست برای تشکيل ديوان کيفری خاص توسط شورای امنيت سازمان ملل متحد فروگذار نکند. ضعف عمل نهادهای بين المللی در تلاش برای مجازات جنايتکاران و تروريست های دولتی در کشورهائی مانند ايران و عراق بدون شک موجب جری شدن و رشد سرطانی آنان خواهد شد. ريشه سرطان را بخشکانيم!
با احترام
حقوقدانان جنبش سبز مردم ايران
نوزدهم فروردين ماه 1390

کشتار نيروهای مجاهدين خلق را قوياً محکوم می کنيم.حقوقدانان جنبش سبز

کشتار نيروهای مجاهدين خلق را قوياً محکوم می کنيم
حقوقدانان جنبش سبز

منبع: گویا
ما، حقوقدانان جنبش سبز مردم ايران، سرکوب وحشيانه و جنايتکارانه نيروهای سازمان مجاهدين خلق توسط نيروهای نظامی عراقی را به شدت محکوم می کنيم.
اين کشتار در حالی صورت می گيرد که:
۱) نيروهای مجاهدين عليرغم بر تن داشتن يونيفورم، از سال ۲۰۰۳ که توسط نيروهای اشغالگر به رهبری آمريکا خلع سلاح شدند، نيروی غيرنظامی محسوب می شوند و، با توجه به جميع جوانب، تحت حمايت کنوانسيون های ژنو هستند.
با توجه به نوع سرکوب صورت گرفته (که از تفصيل آن در اينجا صرف نظر می شود)، يورش و کشتار وحشيانه ارتش عراق که علی الاصول به دستور مسئولين دولتی عراق و به احتمال قريب به يقين به درخواست حکومت جمهوری اسلامی ايران صورت گرفته، از مصاديق بارز و مسلم دو جرم “جنايت عليه بشريت” و “نسل کشی” است.
ضرورت دارد کليه آزادی خواهان و نهادهای حقوق بشری، نهادهای ملی عراق و جامعه بين المللی به طور اعم نسبت به اين جنايات که آثار بين المللی دارد با قاطعيت و به سرعت عکس العمل نشان دهد و به هيچ روی به محکوميت لفظی بسنده نکنند.
ما، حقوقدانان جنبش سبز مردم ايران، با يادآوری وظايف و مسئوليت های بين المللی آمريکا به عنوان نيروی اشغالگر که طبق موازين بين المللی مسئوليت حفاظت از کليه غيرنظاميان سرزمين تحت اشغال را برعهده دارد، مصرانه می خواهيم نسبت به اين جنايات حسب وظيفه خود اقدام عاجل به عمل آورد و از هيچ اقدامی از جمله طرح درخواست برای تشکيل ديوان کيفری خاص توسط شورای امنيت سازمان ملل متحد فروگذار نکند. ضعف عمل نهادهای بين المللی در تلاش برای مجازات جنايتکاران و تروريست های دولتی در کشورهائی مانند ايران و عراق بدون شک موجب جری شدن و رشد سرطانی آنان خواهد شد. ريشه سرطان را بخشکانيم!
با احترام
حقوقدانان جنبش سبز مردم ايران
نوزدهم فروردين ماه
۱۳۹۰

۱۳۹۰ فروردین ۱۷, چهارشنبه

تحلیل تایم از رویکرد آمریکا در منطقه

سه شنبه ۱۶ فروردين ۱۳۹۰
تحلیل تایم از رویکرد آمریکا در منطقه.حمله به لیبی، پیام به تهران؟
جو کلین
امیدوارم حقیقت چیز دیگری باشد. اما همانطور که دیوید سنگر در مقاله اش نوشته است، دست کم عده ای در کاخ سفید هستند که به موضوع اینگونه نگاه می کنند:
توماس ای دانیلون مشاور امنیت ملی گفت، ملاهای تهران تمام تحرکات آقای اوباما در جهان عرب را زیر نظر دارند. از دید آنها، ناتوانی اوباما در پیگیری سخنان خود مبنی بر "از دست رفتن مشروعیت سرهنگ معمر قذافی برای حکومت بر لیبی"، نشانه ای از ضعف خواهد بود، و شاید نشانه ای از آن است که آقای اوباما عهد خود مبنی بر اجازه ندادن به ایران برای تولید تسلیحات هسته ای را نیز چندان جدی نخواهد گرفت.
بنجامین جی رودز مشاور ارشدی که در جلسه کاخ سفید حضور داشت، هفته پیش گفته بود: "نباید اینطور بزرگنمایی شود که (موضوع ایران) یک عامل تعیین کننده و یا حتی یک عامل اصلی بوده است. اما وی در عین حال گفت پیامد آن (حمله به لیبی) بر ایران، همیشه در تصمیم گیری مدنظر بوده است. "
این واقعاً شرم آور است. ما خودمان را در مهلکه لیبی انداخته ایم زیرا اوباما به طور بچه گانه ای گفته است قذافی باید برود و اگر نرود، ما از نظر ایرانی ها ضعیف به نظر می رسیم؟ آنطور که بنجامین رودز اصرار دارد، شاید این یک عامل تعیین کننده نبوده است اما اگر به نوعی یک فاکتور بوده است، این مسأله مایه تأسف خواهد بود. در واقع اگر ایران در طرز فکر ما در خصوص خاورمیانه یک فاکتور محسوب می شود، باید توجه بسیار بیشتری به سوریه بکنیم، جائیکه بشار اسد متحد ایران در حال کشتار مردم خودش است. مسلماً باید به سوریه بیش از لیبی توجه داشته باشیم.
همه این ها، تکرار بحث "اعتبار" است که بارها و بارها رد شده است. مثلاً می گفتند اگر ما از ویتنام خارج شویم، اعتبارمان در نبرد با اتحاد جماهیر شوروی از دست خواهد رفت. نظیر همین سخنان را همین اواخر، بارها درباره عراق و افغانستان نیز شنیده ایم. از میان تمام دلایلی که برای باقی ماندن در آن دو کشور مطرح است، "اعتبار" کمترین اعتبار را دارد. ثبات در بین النهرین و جنوب آسیا دلیل بسیار حیاتی تری برای ماندن در آنجاست.
جای ایران در این بحث از سر ناچاری است. من حدس می زنم پای ایران به این دلیل به این بحث کشیده شده که سایر دلایل مطرح شده برای این ماجراجویی، از وزن کافی برخوردار نبودند. "بشردوستی" می توانست دلیل کافی باشد، اما وقتی پای منافع ملی خودمان وسط کشیده می شود، از استحکام چندانی برخوردار نیست. (خصوصاً در زمانی که از نظر مالی و نظامی تحت فشار هستیم و باید بر روی منابع سیاست خارجه خودمان در نقاط مهم دنیا نظیر مصر و پاکستان متمرکز باشیم.) اینکه گفته شود "همه، البته مشخصاً اتحادیه عرب و سازمان ملل، از ما می خواستند این کار را بکینم"، نیز دلیل مناسبی نیست. همانطور که رئیس جمهور قبلاً می گفت، ما از گزینه نظامی تنها به عنوان آخرین گزینه استفاده می کنیم، آن هم در زمانی که منافع ملی ما مورد تهدید واقع شده است. امیدوارم هرچه زودتر در لیبی به موفقیت برسیم و هرکسی که بر قذافی غلبه کند، برای مردم لیبی بهتر از قذافی خواهد بود. اما نگرانی من از آن است که این ماجراجویی، مقابله با بحران بعدی را دشوارتر کرده است.
علیرغم آنچه اسرائیل ها می گویند، سیاست اوباما در قبال ایران موفقیت آمیز بوده است. تحریم های اقتصادی ضربه سختی وارد کرده اند. بدافزار استاکس نت تنها گوشه ای از خرابکاری های اسرائیل و آمریکا در ایران است. حتی اگر ایران به یک سلاح هسته ای نیز دست پیدا کند، مسلماً یک تهدید مهم تر از برنامه هسته ای کره شمالی علیه منافع ملی ما نخواهد بود. درواقع می توان گفت اصلاً تهدیدی برای اسرائیل تلقی نخواهد شد: ایرانی ها هرگز مانند قذافی دست به کار احمقانه ای نزدند و مانند صدام رفتار جنگ افروزانه ای نشان نداده اند. آنها یک کشور واقعی دارند، ثروتی بر روی زمین و میراث دوست داشتنی که باید مراقبت شود. درد و رنج به جا مانده از جنگ ایران و عراق واقعی و تازه مانده است، و درسی آموزنده تر از هیاهوهای ضد صهیونیستی دولت در کشوری است که قبلاً نزدیکترین متحد اسرائیل بوده و می تواند در آینده نیز باشد.
ایرانی ها می توانند مشکل ساز باشند. حمایت آنها از حزب الله و در حد کمتری از حماس، تهدیدی است که تنفر اسرائیلی ها و داشتن حق حمله برای آنها را توجیه می کند. سعودی ها نیز از اکثریت شیعه بحرین و نیر شیعیان مستقر در استان شرقی، منطقه نفت خیز خود، نگران است و این نگرانی ها اصلاً غیرمنطقی نیستند. البته سعودی ها بیشتر از این نگران هستند که اگر جوانان شان در خیابان ها جمع شوند، دولت اوباما طرف آنها را خواهد گرفت. ضمناً نگرانی هایی نیز در نزد کشورهای سنی حوزه خلیج فارس در مورد خروج آمریکا از عراق وجود دارد، اینکه عراق می تواند دوباره به سوی ایران متمایل شود. اما از طرف دیگر باید گفت ایرانی ها در طول جنگ 1981 تا 1988، تعداد بیشتری از عراقی ها را در مقایسه با حضور یک دهه گذشته آمریکا در آن کشور کشته اند. عراق به همان اندازه عرب است که شیعه است و ایران نیز به همان اندازه فارس است که مسلمان است. فارس ها از عرب ها متنفرند و برعکس؛ و از هزاران سال پیش از آمدن محمد، وضع همینگونه بوده است.
ایران یک معضل است. اما در دنیای مشکلات پیش روی آمریکا، می توانم معضل ایران را بعد از بی ثباتی در پاکستان مجهز به سلاح هسته ای قرار دهم. حتی آن را در رتبه پائین تری از نیاز به حمایت و تقویت از انقلاب مصر قرار می دهم. در خاتمه، این سؤال که آیا ایران در حال قدرت یافتن از نا آرامی های جهان عرب است، را یک پرسش کنگ و مشکوک می دانم. ممکن است کشورهای سنی ضعیف تر شوند اما ایران در طرف مقابل دموکراسی ایستاده است. ایران مخالفان خود را می کشد، زندانی می کند، شکنجه می دهد و مورد تجاوز قرار می دهد. من فکر می کنم کسانی که در سراسر منطقه به خیابان ها ریختند، کمترین همدردی نیز با رژیم ایران ندارند. جوانان مصری و سایرینی که به خیابان ها سرازیر شدند، ممکن است ما را چندان دوست نداشته باشند، زیرا ما از سرکوبگران آنها حمایت کرده ایم، اما مسلماً ایده های ما را دوست دارند؛ خصوصاً معترضان زیر 40 ساله که بخش عظیمی از ترکیب جمعیتی منطقه را تشکیل می دهند.  و در نهایت همین است که ما را در موضع بسیار قدرتمندی در برابر ایران قرار می دهد، مگرآنکه ما خودمان با تحمیل خواسته هایمان در منطقه از طریق زور و خشونت، این موضع را از دست بدهیم.
منبع: تایم- 3 آوریل 

۱۳۹۰ فروردین ۱۶, سه‌شنبه

آنچه از پیامبر کمتر شنیده اید

آنچه از پیامبر کمتر شنیده اید


روزی شتری را دید که زانوهایش بسته شده و هنوز بار سنگینی برروی  آن است . گفت به صاحب شتر بگویید خود را برای مواخذه خداوند در روز قیامت آماده کند

کافری را که در جنگ اسیر شده بود، آزاد کرد زیرا اعتقاد داشت که او مرد خوش اخلاقی است که همواره با عفت رفتار می کند

مردی بادیه نشین در زمانی که او در مدینه هم پیامبر و هم حاکم بود، به سراغش آمد و یقه او را گرفت که باید خرماهایی که از من قرض گرفته بودی، برگردانی.  اصحاب عصبانی شدند و خواستند با آن مرد برخورد کنند. پیامبر برآشفته شد و گفت شماها باید طرف صاحب حق را بگیرید. من برای همین مبعوث شده ام تا هرکسی بتواند حق خود را از حاکم بدون لرزش صدا بگیرد


گفت اگر در حال کاشتن نهالی بودید و علائم روز قیامت فرا رسید، به کار خود ادامه دهید و نهال را بکارید


گروهی از اصحاب خود را برای تبلیغ اسلام به منطقه ای دیگر فرستاد. قبل از سفر از او پرسیدند تا چگونه این کار  را انجام دهند. گفت تعلیمشان دهید و آسان بگیرید.  سه بار از او این را پرسیدند و هر بار جواب همین بود


مردی در ماه رمضان به سراغش آمد و گفت که در روز با همسر خود نزدیکی کرده و لذا روزه اش را به عمد شکسته و می خواهد کفاره بدهد تا خداوند او را ببخشد. پیامبر گفت باید 60 روز روزه بگیری. جواب داد توانش را ندارم. گفت برده ای را آزاد کن. جواب داد، برده ای ندارم. گفت 60 فقیر را سیر کن. جواب داد بی پولم. پیامبر قدری خرما به او داد و گفت به مردم مستحق بده. جواب داد خودم از همه مستحق ترم. پیامبر لبخند زد و گفت برو و با همسرت این خرماها را بخور  تا خداوند تو را ببخشد

بارها گفت که بر مردم آسان بگیرید زیرا مبعوث نشده ام تا آن ها را به زحمت بیاندازم


گفت مبادا قبل از ذبح گوسفند، در جلوی چشمان گوسفند چاقو را تیز کنید. بدانید که حیوان هم می فهمد ،حق ندارید در دل حیوان غصه بیاندازید


گفت زنی به بهشت رفت و تنها کار خوبش این بود که به گربه ای غذا می داد


روزی زنی را دید که ناخن های خود را از ته کوتاه کرده. گفت برای زن ها زیباتر است که ناخن های خود را بلند کنند


روزی مردی را دید که ژولیده است. گفت آیا در خانه ات روغن نبود تا با آن موهای خود را مرتب کنی؟


گفت اسراف همیشه حرام است مگر برای خرید و استفاده از عطر.  خودش همیشه عطر گل بنفشه می زد و در سفر هم همواره آن را با خود می برد


می گفت ریش های خود را کوتاه نگه دارید زیرا به تمرکز و حافظه تان می افزاید


در زمانی که قدری با کفار صلح شده بود. به قصد خریدن زمینی در منطقه خوش آب و هوای طائف، عازم انجا شد. چند روز بعد برگشت و گفت که قبلا همه زمین ها را مردم خریده اند... نخواست بعنوان حاکم به زور چیزی را تصاحب کند

در زمانی که زن ها کالای خرید و فروش مردان بودند ، به مردان توصیه می کرد که در زمان نزدیکی با زنهایشان فقط به فکر ارضای خود نباشند. می گفت مانند خروسی نباشید که تا مرغ را می بیند بلافاصله با او جماع می کند. گفت بدانید که زن هایتان دیرتر از شما ارضا می شوند پس ابتدا به آنها فکر کنید

در زمانی که دختران سنگسار می شدند،دختران خود را برروی زانو می نشاند و در جلوی دیگران آن ها می بوسید تا محبت را بیاموزند.  از او پرسیدند فرزند پسر بهتر است یا دختر؟ گفت هر دو خوبند اما دختر ریحانه است، برگ گل است.

وقتی پسرش ابراهیم در سن خردسالی فوت کرد، بسیار گریست. گفتند چرا اینقدر بی تابی می کنی؟ گفت گریه از رحم است. کسی که رحم ندارد، خدا هم به او رحم نمی کند

هنگام دفن پسرش ابراهیم، کسوف شد. همه مردم این را بدلیل مصیبتی دانستند که به پیامبر وارد شده، حتی کفار هم کم کم داشتند ایمان می آوردند اما او از این موقعیت استفاده نکرد. به بالای منبر رفت و گفت: خورشید نه برای من و نه برای هیچ کس دیگر نمی گیرد و نخواهد گرفت. خورشید گرفتگی نشانه قدرت خداوند است

هنگام طواف کعبه، سوار بر شتر بود و حتی حجرالاسود را با عصای خود لمس نمود. از تعلیمات پیچیده فقهی خبری نبود. دینی ساده بود و پر از عرفان و معنویت. وقتی سوار بر شتر طواف می کرد، ان قدر معنویت و احساس موج می زد که مشاهده کنندگانش به گریه می افتادند

روزی در حال عبور از حاشیه شهر به گروهی یهودی برخورد که در حال ساز زدن  و خواندن بودند، او را به بزم خود دعوت کردند و او پذیرفت. شخصی از اصحاب او را دید و به یهودیان حمله کرد که چرا با این کار به پیامبر خدا اهانت می کنید. پیامبر بر آشفت و به صحابی گفت که آن ها قصد محبت داشته اند و باید از آن ها عذر بخواهد

گل را می بویید و می گفت که این بوی بهشت است و باید به گل ها و درخت ها احترام بگذارید

به او گفتند این که در قرآن آمده است که مسیحیان و یهودیان، کشیشان و احبار (علمای دین یهود) را به جای خدا می پرستند، به چه معنا است؟ گفت همین که حرفای علمای دین خود را بعنوان حرف خدا می پذیرند و تحقیق نمی کنند، یعنی پرستش.  به اصحاب گفت که هر چه بر سر یهود و مسیحیت آمده، بر سر امت من هم خواهد آمد و زمانی می رسد که آن ها نیز، علمای دینشان را بجای خدا بپرستند
روزی گروهی مردان رقاص سیاه پوست از افریقا به مدینه وارد شدند و از قضا وارد مسجد پیامبر گشتند و در مسجد شروع به ساز زدن و رقاصی نمودند، او آن ها را بیرون نکرد و نگفت که به خانه خدا توهین نموده اید،  لبخند می زد و حتی دختران خانه خود را بر دوش سوار کرد که در میان جمعیت، بتوانند رقص سیاهان را ببینند
او پیامبر اسلام بود، رحمة للمومنین، رحمتی برای جهان.  ... مهم نیست که امروز پیروانش به نام او و مکتب او سرها را  قطع می کنند و با نشان دادن چنگ و دندان بر مردم سخت می گیرند، مهم آن است که او چنین نبود. او پیامبر و موسس دین اسلام، محمدبود. رحمتی جاودانه برای مردم جهان
منبع: پژواک ایران

چشم‌انداز تغییرات آینده ایران.حبیب الله پیمان

چکیده :در حال حاضر قانون‌اساسی تنها میثاق رسمی است که قانون‌شکنان و متجاوزان به حقوق عمومی نیز نمی‌توانند رسماً با آن مخالفت کنند و در برابر آن بایستند. مشروعیت این قانون (باوجود نواقص و نارسایی‌های چند) به اندازه‌ای است که همه تلاش‌های جریان راست متصلب برای بی‌اعتبارکردن اصول مربوط به حقوق اساسی ملت و رکن جمهوریت نظام را در این سال‌ها، خنثی و بی‌اثر کرده است، به‌‌علاوه با تکیه بر شعار اجرای بی‌کم‌وکاست همه اصول قانون‌اساسی، بخش اعظم مطالبات اساسی مردم در زمینه‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی قابل وصول است؛ مطالباتی‌که تحقق آنها شرط لازم برای برداشتن گام‌های بلندتر در راستای توسعه سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است....


حبیب‌الله پیمان *
پایداری نظامات و ترتیبات حاکم بر هرجامعه وابسته به وجود دست‌کم چند عامل اساسی است: ثبات سیاسی، توسعه پایدار اقتصادی، همبستگی و اعتماد متقابل میان مردم (سرمایه اجتماعی) از یک‌سو و میان ملت و حکومت ازسوی دیگر. این شرایط به نوبه خود زمانی برقرار می‌شوند که مردم آن جامعه در سطح قابل قبولی از حقوق اساسی خود یعنی حق آزادی و حکومت بر خود، عدالت‌اجتماعی و امنیت و رفاه بهره‌مند باشند. با کاربرد این معیار می‌توان درباره میزان پایداری یا بی‌ثباتی اوضاع سیاسی و اجتماعی کنونی ایران گمانه‌زنی کرد:
۱ـ به لحاظ سیاسی، در این واقعیت تردید نیست که طبق آمار رسمی مراجع دولتی در انتخابات خرداد ۸۸ ، سیزده میلیون نفر از افراد دارای شرایط رأی‌دادن، چون به نحوه برگزاری انتخابات و اعلام نتایج آن معترض بودند، عملاً از حقوق اجتماعی و سیاسی (قانونی) مثل آزادی عقیده و بیان، حق مشارکت سیاسی و انتشار روزنامه و یا تأسیس حزب و انجمن، محروم نگاه داشته شده‌اند. با احتساب آن تعداد از ناراضیان و معترضانی که رأی ندادند و یا بعدها به صف منتقدان افزوده شده‌اند، معترضان به وضع موجود در خوشبینانه‌ترین حالت، دست‌کم حدود نیمی از جمعیت بالغ کشور را شامل می‌شوند.
۲ـ ادامه حالت اعتراض و محرومیت بخش بزرگی از جمعیت، از مشارکت در حیات سیاسی و اداره امور کشور به‌طور قطع برهم‌زننده ثبات سیاسی است، بخصوص که برای خاموش نگاه‌داشتن معترضان از روش‌های خشونت‌آمیز استفاده می‌شود که به افزایش تنش و بی‌اعتمادی میان دولت و ملت می‌انجامد و درنتیجه آن هر نوع گفت‌وگو و تعامل میان منتقدان و حاکمیت برای رسیدن به توافق بر سر راه حل مشکلات ناممکن می‌شود.
۳ـ ناکارآمدی نظام مدیریت کشور و اصرار بر کنترل همه منابع مالی و مؤسسه‌های اقتصادی توسط نهادهای دولتی یا وابسته به اشخاص حقیقی و حقوقی مرتبط و وابسته به حاکمیت، موجب تضعیف نظام تولید و نیروهای مولدکشور شده و از این طریق مشکلات معیشتی و اجتماعی عدیده‌ای چون فقر، بیکاری و تورم برای بیشتر قشرهای جامعه پدید آورده است؛ مشکلات و تنگناهایی که با اجرای سیاست تعدیل اقتصادی باعنوان اصلاح قیمت‌‌ها در شرایط رکود، تورم بالا و بی‌ثباتی سیاسی به‌طور قطع تشدید خواهد شد.
۴ـ بدیهی است که وضعیت‌های سه‌گانه یادشده، موجبات نارضایتی روزافزون مردم را فراهم می‌کند که دیر یا زود پیامدهای آشکار، مستقیم و بیشتر نهفته و غیرمستقیم آن بروز خواهد کرد و به‌تدریج به بدنه و پایگاه اجتماعی حاکمیت نیز سرایت می‌کند و نگرانی‌هایی از تشدید نارضایتی و گسترش اعتراضات در حوزه حکومت پدید می‌آورد. واکنش اولیه و معمول به این نگرانی، نشان‌دادن شدت عمل و ایجاد رعب برای پیشگیری از هر حادثه‌ای است که تصور می‌شود ثبات موجود را تهدید خواهد کرد، ولی این تمهیدات مانع از تشدید نابسامانی‌ها و وخیم‌ترشدن وضعیت معیشتی، مشکلات اجتماعی و سیاسی جامعه نمی‌شود، بلکه با راندن جریان اعتراضات و گفت‌وگوهای انتقادی به زیر پوسته جامعه و روابط درونی زیست جهان، بر بیگانگی برخی مدیران از واقعیت‌ها می‌افزاید و مدیریت بحران‌ها و بازگرداندن تعادل و ثبات را به جامعه برای دولت دشوارتر می‌کند، از این‌رو این سیاست‌ها ازسوی بخش‌های دیگر حاکمیت تأیید نشده، تقاضای تجدیدنظر در رویه‌های جاری، تغییر روش‌ها و اصلاح امور رو به افزایش است.
در این حال دو راه یا امکان در برابر سیر حوادث و تحولات گشوده است، یکی واگذارکردن سرنوشت جامعه به تحولات خودبه‌خودی و در همان حال مواجهه روزبه‌روز و لحظه‌به‌لحظه با پیشامدها و مشکلات و قناعت‌کردن به درمان موقتی و علامتی نابسامانی‌ها، در این حالت چون با ریشه‌ها و عوامل اصلی بحران‌ها برخورد نمی‌شود، مشکلات فزونی یافته و مسائل پیچیده‌تر می‌گردند و چون نارضایتی‌ها و اعتراضات هم ادامه می‌یابند و تشدید می‌‌شوند، خواه‌ناخواه سیاست ارعاب، قهر و تعامل ستیزه‌جویانه نیز با شدت بیشتری استمرار می‌یابد. این وضع مساوی است با افزایش تنش در روابط داخلی میان مردم و حکومت و در روابط بین‌المللی، که اگر به موقع برای پیشگیری ازآن اقدام جدی و فوق‌العاده‌ای صورت نگیرد، به صورت کنترل‌ناپذیری شتاب می‌‌گیرد و چه‌بسا که به فروپاشی اجتماعی و تلاطم‌های سخت سیاسی و نظامی بینجامد.
اما بنا به دلایل زیر احتمال وقوع این امکان ضعیف‌تر از چشم‌انداز دوم است:
۱ـ بسیاری از مردم خاطره تجربیات تلخ و ناشی از خشونت و آشوب‌های فراگیر و تغییرات سریع قهرآمیز را در حافظه تاریخی خویش حفظ کرده و به یاد می‌آورند، همین‌طور تجربه طولانی زیستن در صلح و همبستگی با دیگر اقوام ایرانی و پیروان دیگر مذاهب و آیین‌ها و با همسایگان و ملل بیگانه را در وجدان شعور جمعی خود به‌طور زنده در دسترس دارند. تکثر و تنوع قومی و فرهنگی و وجود و همزیستی انواعی از مذاهب و آیین‌های متفاوت درکنار یکدیگر، از ویژگی‌های کهن و پایدار جامعه ایران است. تحت چنین شرایطی حفظ کیان و موجودیت ملی و فرهنگی ایرانی ممکن نبود مگر در سایه‌کنش و زیست مسالمت‌جویانه مبتنی بر باور به کرامت و برابری همه انسان‌ها از هر قوم، نژاد، مسلک، آیین و حل کدخدامنشی(عقلانی) اختلافات. نزاع و خشونت میان اقوام یا پیروان مذاهب رخ نمی‌داد، مگر زمانی‌که حکومت‌های مستبد و متمرکز طایفه‌ای با سوگیری قومی یا مذهبی، اعضای دیگر اقوام و مذاهب را زیر فشار و در تنگنا قرار داده، با اعمال سیاست تبعیض‌آمیز و تهدید هویت فرهنگی و قومی یا مذهبی‌شان، بذر نفرت و خشم در دل‌های آنها می‌کاشتند. سیاست طرد، به حاشیه‌راندن، بی‌اعتنایی، تحقیر، تبعیض، محروم‌سازی، اعمال سلطه و قیمومیت بر گروه‌های قومی و مذهبی یا سیاسی، مهمترین عامل بروز نزاع و کنش‌های خشونت‌آمیز بوده است.
۲ـ عامل بعدی، وجود گرایش‌های فکری و سیاسی مختلف با پیش‌زمینه‌های اجتماعی و طبقاتی تا حدودی متفاوت در ترکیب طبقه حاکمه است. در تاریخ معاصر ایران و در موارد زیادی پیش از آن نیز، حوزه قدرت، به‌ندرت تنها در کنترل یک گروه خاص بوده است. در موارد اخیر معمولاً یک گروه نظامی و (یا طایفه‌ای جنگجو و جویای قدرت) از طریق کودتا و با جنگ و زور، قدرت حکومتی را در اختیار می‌گیرند و آن را از وجود هر عنصر غیرخودی پاکسازی می‌کنند. در این نوع حکومت‌ها، دوام قدرت وابسته به حفظ توانایی و اراده کاربرد سیستماتیک خشونت و سرکوب است، به همین جهت به محض بروز سستی در ارکان قدرت، دیر یا زود زیر فشار بحران‌های اجتماعی و اقتصادی و شورش‌های توده‌ای و یا هجوم و غلبه رقبا سقوط کرده و طرد می‌شوند. به عکس حکومت‌های برآمده از پیروزی انقلاب‌ها و جنبش‌های اجتماعی معاصر نظیر مشروطیت، نهضت‌ملی و انقلاب ۵۷، عموماً متکثر بوده، نمایندگانی از نیروهای مختلف اجتماعی شرکت‌کننده در انقلاب را در خود جمع دارند. یک دلیل آن است که آنها هدف‌هایی را دنبال می‌کنند که خواست فوری و مشترک همه طبقات ناراضی و معترض جامعه است. این ویژگی آن‌قدر قوی است که با وجود ریزش‌ها و حذف‌شدن‌های متعدد، همچنان محفوظ می‌ماند، مگر آن‌که همانند آنچه پس از انقلاب مشروطه و نهضت‌ملی اتفاق افتاد با یک کودتای نظامی حوزه قدرت به‌طور یکپارچه و انحصاری توسط کودتاچیان کنترل و دیکتاتوری تمام‌عیار برقرار شود. حکومت برآمده از انقلاب اسلامی ۵۷ نیز از این قاعده مستثنی نبود، به‌طوری‌که طی این سه‌دهه با وجود ریزش‌ها و تصفیه‌های مکرر که بعضاً با خشونت همراه بوده و باوجود تلاش برخی گروه‌های انحصارطلب، تنوع جناحی آن محفوظ مانده است. پس از آخرین تصفیه بزرگ برخی تصور می‌کردند حاکمیت به انسجام و یکپارچگی کامل رسیده است، اما دیری نپایید که شکاف‌های بالقوه و پنهان ظاهر شدند و جبهه اصولگرا به چند جناح تقسیم شد و انتقاد از سیاست‌های دولت در زمینه اقتصاد، روابط داخلی و بین‌المللی و بویژه خصلت خودرأیی و قانون‌شکنی دولت رو به فزونی نهاد. آنان به‌تدریج در حال ایفای نقشی هستند که یک‌دهه پیش از آن جناح اصلاح‌طلب در درون حاکمیت انجام می‌داد، بنابراین باید انتظار داشت که همراه با تشدید بحران‌های داخلی و در روابط بین‌المللی و ادامه بی‌اعتنایی‌های بخش‌های دیگر حاکمیت به قانون‌اساسی و قوانین مصوب مجلس و نهادهای دیگر نظیر قوه‌قضاییه و مجمع تشخیص مصلحت، جریان گفت‌وگو و مباحثه انتقادی و تقاضا برای اصلاحات اساسی در حوزه حکومت‌ که در جریان وقایع سال ۸۸ مسدود شده است، به‌تدریج باز شود.
چشم‌انداز پیش‌رو، محوریت قانون‌اساسی
وقتی به عملکرد هسته متصلب و جریان افراطی راست نظر می‌افکنیم و تمایل سیری‌ناپذیر به انحصار تمامی منابع قدرت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی (اطلاعات، تبلیغات و آموزش) را مد نظر قرار می‌دهیم و نیز با توجه به دست بازی که در کاربرد شیوه‌های خشونت‌آمیز و فراقانونی از خود نشان داده است و انعطاف‌ناپذیری در برابر انتقادات اصولی و در عین حال جدی جناح‌های دیگر حکومت و بالاگرفتن اعتراضات عمومی، ابتدا به ظاهر چنین به نظر می‌رسد که هیچ عاملی نمی‌تواند مسیر تحولات جامعه را که باشتاب به‌سوی تشدید بحران و وخیم‌ترشدن اوضاع عمومی و وقوع تنش‌های ویران‌کننده می‌رود، تغییر دهد، ولی وجود برخی عوامل و نشانه‌های مثبت، از تیرگی این چشم‌انداز می‌کاهد و دورنمای روشن‌تری را در برابر چشم‌های ما قرار می‌دهد.
چنان‌که یادآور شدیم، در میان نیروها و طبقات‌اجتماعی‌که نقش فعالی در تولید ارزش‌افزوده ملی (مادی، اجتماعی و فرهنگی) دارند، تمایلی قوی و ریشه‌دار به همزیستی صلح‌آمیز با یکدیگر و حل مسالمت‌آمیز اختلافات از طریق گفت‌وگو و تعامل مثبت و خلاق وجود دارد. آنان خشونت، حذف و طرد را تأیید نمی‌کنند و در برابر دعوت به آن جواب رد می‌دهند. اینها که اکثریت بزرگ مردم ایران را تشکیل می‌دهند، آمادگی زیادی برای اتحاد، همبستگی، همکاری و اقدام مشترک برای دستیابی به هدف‌های مشترک ملی دارند، چنان‌که در یک سده گذشته بارها برای تحقق آزادی، استقلال و دستیابی به حق حاکمیت‌ملی و عدالت، دوش به دوش هم مبارزه کرده‌اند و ظرفیت بالایی برای دوستی و همبستگی با یکدیگر بروز داده‌اند.
مشکلات و نابسامانی‌های موجود از زوایای مختلف، قابل‌ تبیین و علت‌یابی هستند، آن تبیین و تحلیلی بیشتر راهگشاست که افزون بر جلب اتفاق نظر همگان، موانع عملی کمتری پیش روی کنشگران قرار می‌دهد، در ضمن شاخص به‌کار رفته در این تبیین باید به‌روشنی صفوف را از هم متمایز و مسئله اصلی مورد اختلاف را که گره‌گشای بقیه مسائل و معضلات است و باید محور تعامل و گفت‌وگو، طرح مطالبات و شعار این مرحله قرار گیرد، از ابهام خارج کند و به‌روشنی در برابر چشم‌های همگان قرار دهد. این شاخص در حال حاضر جز قانون‌اساسی نیست که در این سی‌سال برخی از مهمترین اصول آن یعنی حقوق و آزادی‌های مردمی، اجتماعی و حق حاکمیت مردم مورد بی‌اعتنایی قرار گرفته است، درحالی‌که التزام به این اصول ازسوی حاکمیت به‌طور قطع از وقوع بخش اعظم مفاسد و نابسامانی‌ها و محرومیت‌ها و ضایعات مادی، انسانی، اخلاقی، خشونت‌ها و بی‌عدالتی‌ها جلوگیری می‌کرد.
در حال حاضر قانون‌اساسی تنها میثاق رسمی است که قانون‌شکنان و متجاوزان به حقوق عمومی نیز نمی‌توانند رسماً با آن مخالفت کنند و در برابر آن بایستند. مشروعیت این قانون (باوجود نواقص و نارسایی‌های چند) به اندازه‌ای است که همه تلاش‌های جریان راست متصلب برای بی‌اعتبارکردن اصول مربوط به حقوق اساسی ملت و رکن جمهوریت نظام را در این سال‌ها، خنثی و بی‌اثر کرده است، به‌‌علاوه با تکیه بر شعار اجرای بی‌کم‌وکاست همه اصول قانون‌اساسی، بخش اعظم مطالبات اساسی مردم در زمینه‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی قابل وصول است؛ مطالباتی‌که تحقق آنها شرط لازم برای برداشتن گام‌های بلندتر در راستای توسعه سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است.
شعار قانونگرایی که در جنبش اصلاحات خرداد ۷۶ دنبال شد و در پی آن شعار اجرای بدون تنازل اصول قانون‌اساسی که در حال حاضر پیگیری می‌شود، به‌تدریج و زیر فشار ضرورت‌های ناشی از بحران‌های رو به تزاید داخلی و بین‌المللی و نیز تحت‌تأثیر جنبش‌ها و انقلاب‌های منطقه، ازسوی اکثریت اقشار و طبقات ملت پذیرش عام پیدا کرده و واکنش مثبت بسیاری از نیروهای بدنه نظام و شخصیت‌ها و جناح‌های منتقد درون حاکمیت را برمی‌انگیزد. آنها بیش از پیش به این حقیقت پی خواهند برد که برای بازگرداندن تعادل، آرامش و صلح به جامعه و نظارت، ارزشیابی مراجع قدرت هیچ راه‌حلی کم‌هزینه‌تر و مؤثرتر از اجرای کامل و بدن کم‌وکاست قانون‌اساسی وجود ندارد.
بنابراین، پس از سه‌دهه که مهمترین اصول قانون‌اساسی، آزادی بیان و حق فعالیت و مشارکت در تعیین سرنوشت کشور به فراموشی سپرده شده است و به‌ دنبال آن هزینه‌های سنگین مادی و معنوی بر ملت و کشور تحمیل گردیده، دور از انتظار نیست اگر شعار احیای اصول دموکراتیک قانون‌اساسی، محور اتفاق نظر و وحدت همه نیروهای فعال جامعه قرار ‌گیرد و قشرهای ناراضی و معترض درون جامعه را با جناح‌های میانه‌رو، اصلاح‌طلب و مدافع قانون درون نظام را به هم نزدیک سازد.
در حال حاضر جنبش‌هایی در بسیاری از کشورهای منطقه برای تجدید حیات دموکراسی و اصلاح و اجرای قوانین‌اساسی در جریان است، که جایگاهی معادل نهضت‌ملی ایران دارند و احیا و اجرای اصول دموکراتیک قانون‌اساسی مشروطیت را هدف گرفته و در همان راستا پیش می‌رود. با این تفاوت که در جنبش‌های نوین سعی بر این است که درس‌های برآمده از کوشش‌های پیشین به‌کارگرفته شود و با درایت و عقلانیت و واقع‌بینی بیشتری کار مُلک و ملت به سامان برسد. تحولات مثبت و امیدبخشی که برای پایان‌دادن به عمر رژیم‌های دیکتاتوری در منطقه رخ داده و در حال گسترش است، همه نشان از پایان دوره‌ای بین ۵۰ تا یکصدسال می‌دهند که در آن حکومت‌ها بدون آنکه قوانین‌اساسی برآمده از جنبش‌ها و انقلاب‌های آزادیبخش و استقلال‌طلبی(دموکراتیک) پس از جنگ جهانی دوم را رسماً ملغی کنند با اعمال زور و یا فریبکاری، تزویر و پنهان‌شدن در زیر لوای شعارهای ملی (ناسیونالیستی)، توسعه و نوسازی (مدرنیزاسیون)، عدالتخواهانه و یا مذهبی (اسلامی‌کردن)، کشورهای خود را با روش‌های دیکتاتوری اداره کرده، همه منابع قدرت‌های مادی، انسانی و فرهنگی را تیول یک اقلیت کوچک قرار داده‌اند. شواهد از پایان این دوره و عبور به مرحله تأمین حقوق و آزادی‌های مردم یعنی احیای نهاد قانون‌اساسی خبر می‌دهند، گذار به این مرحله به کمک ائتلاف گسترده همه قشرها، طبقات مولد و نیروهای خواهان تغییر در درون و بیرون از نظام‌های موجود و به یاری اقدامات و پایداری‌های مدنی و روش‌هایی مسالمت‌جویانه، در حال انجام‌شدن است.
انبوه تحولات جامعه ایران را نیز که در هر مرحله پیشگام بوده در چشم‌انداز احیای قانون‌اساسی باید مشاهده و پیش‌بینی کرد.
* دبیرکل جنبش مسلمانان مبارز، و عضو شورای فعالان ملی- مذهبی
منبع: چشم انداز ایران