۱۳۹۲ اسفند ۲۳, جمعه

زن سال!

در واکنش به شکستهای پی در پی اخیر رهبری مجاهدین، بویژه بیرون راندن خفتبار مجاهدین از کمپ اشرف و کشتار شقاوتبار بیش از 50 تن از باقیماندگان آنها در این کمپ به دست حاکمان جنایتکار حاکم بر ایران و نیز حملات متعدد موشکی به کمپ لیبرتی محل سکونت فعلی مجاهدین در عراق، و به شهادت رسیدن و مجروح شدن شماری از ساکنان کمپ، البته با زمینه سازی تعلل در انتقال آنها از عراق، مسئولین و سیاست گذاران مجاهدین فیل تازه ای به هوا فرستاده اند. در این رابطه یکی از سایتهای وابسته به مجاهدین خبر داد که مریم رجوی به عنوان "پرافتخارترين" زن سال ۲۰۱۳، توسط انجمنی غيردولتی به نام "جی.بی.ای" یا انجمن خدا باوران انتخاب شده است. سایت مجاهدین که عکسی از روزگار جوانی مریم رجوی نیز همراه این خبر به چاپ رسانده، با خوشحالی بچه گانه ای اضافه کرده است که کانديداهای ديگر، یعنی رقبای مریم رجوی برای این انتخاب، ميشل اوباما، بانوی اول آمريکا و سونيا گاندی رهبر حزب کنگره هندوستان بودند.
در وهله اول این پرسش به ذهن خواننده ای که با خواندن این خبر متحیر شده، خطور میکند که این به اصطلاح انتخاب از نظر سیاسی چه ارزشی میتواند داشته باشد و مهمتر این که چه نیازی رهبری مجاهدین را وادار ساخته تا به چنین تبلیغات پیش پا افتاده، عجیب و غریب و خنده دار متوسل شود؟
گفته شده انجمنی که مریم رجوی را به عنوان زن سال انتخاب کرده، انجمنی غیر دولتی است و رئیس آن فردی است به نام راج بلدو. در سایت بالاترین در کامنتهای ذیل این خبر آمده که فرد نامبرده طالع بین و پیشگوی معروفی مانند نوستراداموس است و متد متفاوتی در پیشگویی دارد و از طریق آب، دست، انگشت و انگشت پا پیشگویی میکند!
سایت مجاهدین در شرح خبر، تاکید کرده که یکی از رقبای مریم رجوی، میشل اوباما بوده است. این مقایسه بچگانه البته چیزی به اهمیت خبر اضافه نمیکند؛ چون خانم میشل اوباما، دارای هیچ مسئولیت عملی در دستگاه دولتی آمریکا نیست و اگر احتمالا مسئولیتی هم داشته باشد، تماما فرمالیستی و نمایشی است؛ لذا خانم میشل اوباما عمدتا خانمی خانه دار است هر چند خانه اش کاخ سفید باشد، اما مریم رجوی مثلا مسئولیتهای مشخص سیاسی تشکیلاتی و بعضا نظامی، هم در سازمان مجاهدین و هم در به اصطلاح شورای مجاهدین دارد و عنوان رئیس جمهور را نیز سالهاست که یدک میکشد. به همین خاطر سایت مجاهدین بهتر بود مریم رجوی را به نحوی با شوهر خانم میشل، یعنی با آقای اوباما مقایسته میکرد.
در تشريح علت انتخاب مريم رجوی به عنوان زن سال 2013 ، از جمله آمده است که او زنی بزرگ و شجاع در سياستهای کشورش میباشد.  مريم رجوی ثابت کرده است يک شخصيت ممتاز است. او می تواند به خوبی و به درستی با مادر ترزا در زمينه خدمات اجتماعی قياس شود. بيش از يک دهه است که وی مشغول مبارزه برای آزادی واقعی ايرانيان از ديکتاتوری آخوندها بوده است. مريم رجوی حقوق تمامی ايرانيانی را که در کشورهای مختلف به عنوان پناهندگان رسمی سازمان ملل هستند حفاظت کرده است. او برای پايان دادن به رنج هموطنان بيگناهش، يا لااقل کاهش عذاب آنها، توجه اغلب رهبران جهان، از جمله سازمان ملل و آمريکا را به اعمال بسيار وحشيانه و غيرانسانی رژيم ملايان جلب نموده است.  مريم رجوی زندگی خود را وقف انسانيت در کليت آن و ايرانيان به طور خاص نموده است.
به مواردی که در ترسیم چهره مریم رجوی گفته شده نمیپردازیم، اما این حرفها چقدر میتواند واقعی باشد؟ آیا مریم رجوی زنی شجاع است؟ آیا میتوان او را حداقل در زمینه فعالیتهای انسان دوستانه با مادر ترزا مقایسه کرد؟ آیا از حقوق تمامی پناهندگان در کشورهای مختلف حفاظت کرده است؟
در بی اهمیت بودن خبر انتخاب مریم رجوی به عنوان زن سال همین بس که بحز سایتهای مجاهدین تقریبا هیچ منبعی این خبر را اعلام نکرده است؛ علاوه بر این معلوم نیست که چرا یک قلم بیش از 20 سال از سایقه مبارزاتی مریم رجوی را در این شرح به اصطلاح شایستگیها از قلم انداخته اند!
مجاهدین همواره به گونه ای وانمود میکنند که ظاهرا نباید به چنین تبلیغات بی اهمیتی نیاز داشته باشند. آنها هر چه که بخواهید دارند، بعضا بیش از یکی و حتی چند تا! هم سازمان دارند و هم شورا، شورای رهبری و شورای ملی! در این شوراها تا دلتان بخواهد کمیسیون و زیر کمیسیون، دبیر اول و دبیر دوم وجود دارد، دولت در سایه هم دارند و خود را تنها آلترناتیو ممکن و موجود و عینی و مقدر و مقبول عالم میدانند، مسعود رجوی مسئول شورا (نخست وزیر) است، در سازمان مجاهدین رهبری عقیدتی، رهبری خاص الخاص و جان جانان است که راه رفتنش صدای پای امام زمان را تداعی میکند، مریم رجوی نیز در شورا رئیس جمهور است و در سازمان، خواهر مریم و مهر تابان آزادی، ستاد سیاسی، ستاد تبلیغات، اطلاعات، ضد اطلاعات، ضد تروریست، ارتش آزادیبخش، نیروی هوایی، نیروی دریایی و غواصی! رادیو، تلویزیون، انواع نشریات، سایتهای اینترنتی، کتابخانه! گردهمایی سالانه، موسسان (تا حالا چهار بار تاسیس شده) برپا، برجا، حاضر، غایب، آماده، بیا بیا، کس نخارد، مسئول اول، جانشین رهبری، جانشین فرمانده کل، جانشین مسول اول، فرمانده قرارگاه،  نشستهای جوراجور از حوض، غسل، دیگ، رقص، طلاق، اعتراف و عملیات جاری عمدتا در مورد مسائل جنسی و نیز بنگال و زندان و زندانبان و و و و بالاخره یک جبهه همبستگی که پس از 12 سال همچنان نو نو  و دست نخورده روی کاغذ و داخل کشوی مسدول شورا بایگانی شده و خاک میخورد و حتی یک نفرهم حاضر نشده طی این سالیان اسم خود را در آن ثبت کند!
حال با این همه دارایی و توانایی فراتر از شمارش و محاسبه، این پرسش ساده مطرح میشود که رهبری مجاهدین چرا باز هم به تبلیغاتی پوشالی مانند انتخاب "زن سال" برای خود تن میدهد و خود را مضحکه دیگران میسازد. یک سازمان با این ادعاهای شداد و غلاظ چه نیازی دارد که با تحمل هزینه سنگین یک سازمان غیر دولتی گمنام و کم اهمیت را وادار کند تا رئیس جمهورش را به عنوان به اصطلاح زن سال انتخاب و معرفی کند؟ این انتخاب از نظر سیاسی به چه دردی میخورد و چه تاثیری بر واقعیات بغرنج و پیچیده سیاسی در میهن ما و یا حتی در خود سازمان و نهادهای وابسته به آن خواهد داشت؟ وقتی صفی طولانی از آمریکاییهای قبلا شاغل و فعلا بازنشسته و بیکار آمریکایی با پولهای گزافی که از رهبری مجاهدین دریافت میکنند قادر نیستند کمترین دردی از درهای مجاهدین را درمان کنند، اقدام تبلیغی یک انجمن طالع بینی و غیبگویی برای مجاهدین از نظر سیاسی چه ارزشی دارد؟
گرفتاری مجاهدین به همین جا ختم نمیشود، اعلام نخ نما شده ماه و سال سرنگونی و یا دادن برپا به موسسان چهارم ارتش آزادیبخش در تهران توسط شخص مسعود رجوی نیز روی دیگر همین سکه است و بیش از پیش این پرسش که مجاهدین چه نیازی به چنین رفتارهایی دارند را برجسته تر میکند.
واقعیت این است که رهبری مجاهدین در مخمصه آزار دهنده ای از انزوا و ایزولاسیون اجتماعی و سیاسی قرار گرفته و تمام این تشبثات نیز تلاشی است بیهوده تا شاید اندکی از میزان فزاینده و هلاکت بار این انزوا بکاهد و یا بتواند آن را مدیریت کند. متاسفانه شیوهایی که رهبری مجاهدین برگزیده راه به جایی نمیبرد و به اصطلاح جواب نمیدهد. در میان خود مجاهدین نیز با قاطعیت میتوان گفت که حتی یک نفر پیدا نمیشود که به تاثیر چنین رفتارها و چنین سیاستهای عوامفریبانه ای اعتقادی داشته باشد. باور کنید که عموم افراد مجاهدین این خبرهای تبلیغاتی را در درون تشکیلات دست مایه مضحکه و شوخی و خنده میکنند و دور از چشم بالاییها این موضوعات را وسیعا به سخره میگرند. مریم رجوی نیز خودش بهتر از هر کسی میداند که نه تنها کوجکترین اقدامی برای حفاظت از حقوق بشر، آزادیهای دموکراتیک، دفاع از حقوق سازمانی اعضاء و حفظ حقوق زنان انجام نداده، بلکه خود عامل موثری بوده در تحت فشار قراردادن و سوء استفاده از افراد سازمان بویژه زنان بیگناهی که بناگزیر در سیاه چاله لیبرتی در عراق گیر افتاده و فعلا راه نجاتی ندارند. بنابراین، انجمن بی اهمیت خدا باوران که سهل است حتی اگر بالاترین مجامع بین المللی هم مریم رجوی را به عنوان زن سال برگزیده بود، باز هم همه کسانی که در درون و بیرون سازمان و شورا با وی کار میکنند، بخوبی میدانند که انتخاب مریم رجوی به عنوان زن سال اقدامی تبلیغاتی و پوشال است و هیچ تاثیر و ارزشی در هیچ زمینه ای جز سرگرم کردن افراد مجاهدین ندار و نخواهد داشت.
تحریریه صدا 

۱۳۹۲ اسفند ۱۵, پنجشنبه

"نبرد ژئوپلتیک روسیه و غرب در اوکراین ، زنده شدن جنگ سرد"

بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی یک بار دیگر روسیه و غرب در برابر هم صف آرایی کردند. روسیه تحت رهبری ولادمیر پوتین اینک با تکیه بر محبوبیت ملی و همچنین رشد اقتصادی با شاخص های قابل قبول و جایگاه بین المللی بهتر جنگ سرد را در اذهان جهانیان تداعی می کند.

بعد از پایان جنگ سرد و فروپاشی بلوک شرق به رهبری شوروی جهان عملاشاهد یک جهان تک قطبی با محوریت امریکا و متحدانش بودواین برای نخستین باربعدازفروپاشی شوروی است که جهان رفته رفته به سمت دو قطبی شدن پیش می رود.در یک سو امریکا و متحدان اروپایی اش قرار دارند ودرسوی دیگرروسیه و متحدان شرقی و خارومیانه ای،با این تفاوت که این بارچین نیز به عنوان بزرگترین متحد روسیه و یک قدرت اقتصادی و نظامی بزرگ در کنارروسیه قرارگرفته وبا چنین صف آرایی هایی معادلات جهانی بسیار پیچیده تر از دوران جنگ سرد شده است.

درجریان پرونده هسته ای ایران، روسیه و چین تا آنجا که منافعشان ایجاب می کرد در کنار ایران و رودروی امریکا و غرب ایستادندو امتیاز گیری کردند (هر چند که گاهی با امریکا و اروپا بر علیه ایران هم داستان نیز شدند)ودرانقلاب های خاورمیانه موسوم به بهار عربی نیز روسیه تلاش کرد تا با مواضعی  کاملا هوشمندانه خود را مصون از درگیرها نگه دارد هر چند که در انقلاب لیبی، ناتووامریکا توانستند روسیه را فریب دهند اما این ضربه را روسیه در جنگ داخلی سوریه جبران کرد و تقریبا تمام قطعنامه های شورای امنیت بر علیه سوریه را وتو نموده و درهنگام احتمال حمله نظامی امریکا و غرب به این کشور به بهانه سلاح های شیمیای با درپیش گرفتن دیپلماسی فعال، برگ برنده را به دست گرفت. و در عرصه میدانی و جنگ آرتش سوریه با تروریست های تکفیری کمک های لجستیکی و اطلاعاتی شایانی به این کشور نمودو به خاطرمنافع اش در سوریه دست رد به سینه بزرگترین حامی تروریست های تکفیری در سوریه یعنی عربستان زدو از پیشنهادات وسوسه انگیز اقتصادی عربستان چشم پوشی کردو از سویی با متحد دیرین امریکا یعنی مصرروابط دوستانه ای برقرار نمود و با انعقاد قرار دادهای تسلیحاتی کلان با دولت ژنرال السیسی عملا جای امریکا را در این کشور پرکرد تا جای پای خود را در خاورمیانه مستحکم تر از گذشته کند.

اما در سه ماه گذشته بعد از مخالفت رئیس جمهور اوکراین مبنی بر پذیرفتن همگامی با اتحادیه اروپا و پیوستن به این اتحادیه ،اروپا و امریکا تلاش کردند تا با ایجاد چالش های میدانی برای دولت اوکراین رهبران این کشور را وادار به همراهی با خویش و تن دادن به خواست های معترضان غربگرا کنند .در شرایطی که اوکراین به دلایل فرهنگی و تاریخی همواره تحت تاثیر روسیه بوده و گام برداشتن این کشور بر خلاف منافع روسیه طبیعتا منجر به دخالت این کشور می شد.

منافع ژئوپلتیک روسیه در اوکراین نه بر امریکا پوشیده بود و نه بر اروپا،اما تلاش غرب برای گسترش ناتو در حیاط خلوت روسیه به عنوان یک ابر قدرت تاثیر گذار بر تحولات جهانی چندان خوش آیند رهبران کرملین نبوده و زمزمه های رویارویی روسیه با غرب را بعد از استقرار سپر دفاع موشکی از سوی ناتو و همچنین اشغال گرجستان توسط ارتش روسیه می شد به خوبی مشاهده کرد. در تازش برق آسای آرتش روسیه به گرجستان ،آنان نشان دادند که هیچ واهمه ای از مواضع امریکا و غرب ندارند و هر کجا که منافع آنها ایجاب کند حضور نظامی خواهند داشت.

در رویدادهای سوریه،با توجه به حمایت آشکار روسیه از دولت بشار اسد، این مواضع موجب ناراحتی امریکا و متحدان اروپایی اش شده و رویداد اوکراین نوعی انتقام کشی غرب از روسیه بود. در شرایط که روسیه درگیر مسابقات زمستانه سوچی بود و تمام توان خویش را برای برگزاری این مسابقات گذاشته بود غربیان از فرصت موجود نهایت بهره برداری را نمودند و ضربه نهایی را به روسیه وارد و عملا خود را درگیر تحولات میدانی اوکراین نمودند.

اما با تمام آنچه که در اوکراین یعنی سقوط دولت متمایل به روسیه روی داد دولت موقت و غربگرای اوکراین آیا می  تواند در چنین شرایطی ادامه حیات دهد؟

روسیه ی ولادمیر پوتین، اینک با خونسردی تمام بعد از چند روز بدون هیچ گونه درگیری نظامی، نظامیان خود را درکریمه پیاده می کند و از سویی فرمانده ناوگان دریایی اوکراین نیز به روسیه اعلام وفاداری کرده و بیشتر نظامیان و فرماندهان آرتش اوکراین نیز از دستوران دولت موقت سرپیچی می کنند . هر چند که دولت موقت اوکراین به آتش این کشور برای هر گونه درگیری نظامی با تازش آرتش روسیه اعلام آماده باش داده و نیروهای ذخیره خود را نیز فرا خوانده و اعلام نموده که در صورت نیاز از متحدان غربی خویش نیز کمک نظامی درخواست خواهد کرداما واقیعت در عرصه میدانی چیز دیگری است و روزهای خوشی برای تازه به قدرت نشستگان کیف متصور نیست.

ناتو و امریکا به باور من تحت هیچ شرایط حتا در صورت اشغال کامل اوکراین توسط روسیه وارد یک درگیری نظامی با روسیه نخواهند شد وآرتش اوکراین با وجود داشتن نزدیک به یک میلیون نیروی نظامی و اسکادران های هوایی و همچنین سپاه زرهی قدرتمند به ارث رسیده از شوروی، توان رویارویی با ارتش روسیه را نخواهد داشت و این در شرایطی است که عمده نظامیان اورکراینی تحت تاثیر روسیه بوده و بعید است که سلاح های خود را به سمت متحد دیروز خود نشانه بگیرند.

روسیه نیز چون از نتیجه پایانی کار در رخداد اوکراین آگاه بود ه و خود را برنده نهایی این بازی می داند در نهایت خویشتنداری عمل نموده و تلاش می کند تا با ژستی قانونی و همچنین پروپاگاندای رسانه ای و تهیج افکار عمومی بر علیه امریکا و غرب درگیر این ماجرا شود. درخواست" ویکتور یانوکوویچ" رئیس جمهور مخلوع اوکراین از پوتین برای کمک نظامی جهت نجات اوکراین از دست شورشیان و همچنین سخنان وزیر امورخارجه روسیه مبنی بر الزام دخالت روسیه برای دفاع از حقوق بشر در اوکراین و تکرار همین مواضع از سوی ولادمیر پوتین در رزمایش آرتش این کشور همه و همه نشان ازآن دارد که ساکنان کرملین اینک قواعد بازی با آمریکا و غرب را به خوبی یاد گرفته اند و به این سادگی حاضر به واگذاری میدان نبرد به رقبای خود نیستند.و حربه دفاع ا زحقوق بشر دقیقا همان حربه امریکا برای تاز نظامی به دیگر کشورها است که اینکه روسیه نیز از این ابزار می خواهد بهره ببرد.

روسیه می داند که اروپای ورشکسته اقتصادی و امریکایی که در دو نبرد خاورمیانه یعنی عراق و افغانستان پیروز میدان نبوده و در پست ترین جایگاه مقبولیت بین المللی قرار داشته و حتا توان حمایت از متحدان دیروز خود  را ندارد به هیچ عنوان تمایلی برای رویارویی باقدرت خرس خفته روسیه نداشته وسردمداران روسیه نیز با آگاهی از این مسئله بی گمان منافع ژئوپلتیک و تاریخی خویش را به هر قیمتی حفظ خواهند کرد حتا اگر این رویه منجر به درگیری نظامی محدود با ناتو نیز شود.

تهدیداتی مانند تحریم های  اقتصادی و مالی روسیه از سوی وزیر امور خارجه امریکا جان کری بر علیه روسیه و همچنین تحریم اجلاس سران گروه هشت در سوچی نیزچندان اهمیتی برای رهبران کرمیل ندارد . و با دیدی رئالیستی و جایگاه روسیه در مناسبات جهانی بیشتر شبیه یک بلوف است تا تهدیدی مبتنی بر واقعیت.

روسیه اینک با شکوفایی اقتصادی و همچنین جایگاه مساعد جهانی در تلاش است تا حقارت دو دهه اخیر را جبران نموده و پیروزی در این نبرد برای این کشور حیثیتی شده است. رشد محبوبیت ولادمیر پوتین از 40 درصد به هفتاد درصد در طی یک هفته نشان ازآن دارد که ملت مغرور روسیه  از رهبری که سرخوردگی های گذشته را جبران کندبا تمام توان حمایت خواهند کرد.

آرتش بزرگ روسیه نیزمایل است تا با نشان دادن قدرت نظامی وهمچنین ارضاء هیجان و حس ناسیو نالیستی فروخفته سربازان و افسرانش در سطح جهانی خودی نشان دهد .و نیز فراموش نکنیم که اروپا به شدت به انرژی روسیه نیازمند است و بارها و بارها روسیه از این پاشنه آشیل برای تحت فشار قرار دادن رهبران اروپا بهره جسته است.در چنین شرایطی می توان گفت که یک بار دیگر جنگ سرد به عرصه سیاست جهان بازگشته است اما با پارامترها ی جدید،پیروز نهایی این نبرد را شاید بشود در روزهای آتی تا حدودی پیش بینی نمود.

اشکان رضوی

13 اسپند ماه 1392 خورشیدی

Ashkan.rzv@gmail.com  

۱۳۹۲ اسفند ۱۲, دوشنبه

بخشی از سخنان سعید رضوی فقیه در همدان


اگر پرونده سال ۸۸ بسته شده بود چرا عکس رهبران جنبش اعتراضی بعد از انتخابات سال ۹۲ در دستهای جمعیت است!... اینها همه به دلیل آن است که پرونده حوادث سال ۸۸ بسته نشده است
۱۲ نفر آدمی که (در شورای نگهبان)...
کمتر از من و شما راجع به مصلحت خودشان نمی‌توانند تصمیم گرفته و مصلحت زندگی خودشان را بفهمند، چه طور در مورد منفعت و مصلحت ۷۰ میلیون جمعیت تصمیم گرفتند!... مجلس هفتم خانه نمایندگان ملت نبود، خانه نمایندگان حکومت بود، مجلس‌های بعدی هم... این طور است.
مجلس خبرگانی که باید مقتدر و بالای سر رهبری باشد و بر عملکرد رهبر نظارت کند و اگر لازم شد تذکر بدهد یا رهبری را عزل یا استیضاح کند، ما چنین مجلسی نداریم... مجلس خبرگانی که دست نشانده چند تن از فقهای شورای نگهبان باشد چنان اقتداری نخواهد داشت که بتواند صدای ملت و صدای روحانیت و مرجعیت باشد.
قم زیر غبار غم پنهان شده، بعضی از نماز جماعت‌ها در آنجا اینقدر مظلومانه بود که احساس می‌کنیم «گتوی» یهودی‌ها در قرون وسطی است.
بنا به خیار غبن کسانی که در این معامله مغبون شده و ضرر کردند می‌توانند معامله را فسخ کنند، این معامله باطل است مگر اینکه دوباره جمهوری اسلامی تئوریزه بشود! ... جمهوری اسلامی مثل همه جمهوری‌های دیگر است، همان طور که پدران ما حق نداشتند برای ما تعیین سرنوشت کنند نسل بعد هم می‌خواهد برای خودش تعیین سرنوشت کند.
ما از انقلاب مشروطیت تا الان هفت زمامدار به خودمان دیدیم، زمامدار هفتم آیت‌الله خامنه‌ای است، شش زمامدار دیگر از دنیا رفته‌اند... از این شش زمامدار، زمامدار اول (مظفرالدین‌ شاه) و زمامدار ششم حکومت خوشان را به پایان بردند و احترام خود را حفظ کردند و در ایران دفن شدند، چهار زمامدار دیگر اما حکومت خودشان را هیچ وقت به پایان نبردند یا تبعید شدند یا در غربت مردند (محمدعلی شاه، احمد شاه، رضاشاه و محمدرضاشاه)... یک امر مشترکی بین این چهار نفر بوده که هیچکدام مردم‌دار نبودند، با مردم سالاری هم کاری نداشتند و در برابر اراده مردم ایستادند... این مسئله به ما نشان می‌دهد یا باید حکومت مطابق با خواست مردم باشد یا این حکومت، حکومت موفقی نخواهد بود؛ زمامداری که خودسر باشد، در مقابل مردم بایستد، حکومت خودش را به پایان نخواهد برد.

ترس سیاسی - اسماعیل وفا یغمائی


   تقاضا. دوستان عزیزم به جنبه تئوریک مقاله توجه فرموده و از نوشتن کامنتهائی که بطور شخصی افراد را میازارد اجتناب نمائید. ممنونم.
****
در آغاز نوشته میخواهم بگویم این یک نوشته تئوریک وبی زمان است.میخواهم فقط یک م...
قوله را توضیح بدهم نمی خواهم به کسی بر بخورد.واقعا. اما اگر به کسی برخورد مهم نیست و کاری نمیشود کرد. میخواهم آنچه را مینویسم و در حیطه تجربه ای تلخ قرار دارد فهم شود.

**
ترس سیاسی کادر خاص خود را دارد.ترس سیاسی از نیروئی که بر تخت حاکمیت نشسته است معنائی ندارد. مثلا من و امثال من از خامنه ای ترس سیاسی نداریم.هر دو طرف سر جای خود قرار دارند. زمان ترس سیاسی از خامنه ای و امثال او سالهای قبل از حاکمیت او وسیستم ملایان بود که گذشت و رفت و ما هرگز دچار ترس سیاسی نشدیم، که هیچ بلکه بر خلاف بزرگانی چون، «کسروی» و «میرزا آقاخان کرمانی» و «جلیل محمد قلی زاده» و انگشت شمار منور الفکرانی که جامعه خود را خوب میشناختند وپیش از وقوع زلزله، خطر را در روزگار خودشان حس میکردند،ما دهه ها پس از آنان اما عقب تر از آنان! به دلیل بیسوادی سیاسی و نشناختن تاریخ سرزمین خود و عدم شناخت اندرونه ها و کارکردهای این اندرونه ها،و علاقه به دین و چاره جوئی از این وجود! در بسیاری موارد مبلغ امثال خامنه ای هم شدیم،حالا او بر تخت قدرت است و ما تحت ستم و جباریت حکومت او.
الان دیگر زمان ترس سیاسی نیست ،بقول ایرج میرزا «کاریست گذشته است و سبوئی است شکسته»،بلکه زمان جنگ است. او دشمن ما و ما دشمن اوئیم.راه جنگیدن است و در این جنگ یا او ما را نابود میکند یا ما او را. بقول فردوسی و با مسامحه میتوان گفت
ببینیم تا اسب اسفندیار
سوی آخور آید همی بی سوار
ویا باره رستم جنگجوی
به ایوان نهد بی خداوند روی
فکر میکنم وضعیت اکثریت مردم ایران هم در رابطه با خامنه ای نظیر من و امثال من است. مردم از او ترس سیاسی ندارند بلکه با اندیشه و رژیم او سر جنگ دارند والبته در رابطه با مردم، یعنی یک ملت، این خامنه ای است که خواهد باخت. خواهیم دید و اگر شاید نه من، شما خواهید دید.

**

ترس سیاسی معنایش بز دلی و وحشت و هراس ساده نیست! مثلا وحشت از اجنه یا ترسیدن از پارس یک سگ یا حمله یک دزد! ترس سیاسی یک نگرانی سنگین و خرد کننده و بر آشوبنده است از یک فاجعه که هنوز رخ نداده اما شما حس میکنید میتواند رخ بدهد و نه فرد شما بلکه جمعیتی و جامعه ای ومیهنی را در خود فروکشد. ترس سیاسی ناشی از شجاعت برای ادراک و فهم مسئله ای یا مسائلی سیاسی است و در همین جا باید گفت بزدل های سیاسی، فرصت طلبها و بیخیالهای سیاسی و امثال این افراد را کاری با ترس سیاسی نیست .ترس سیاسی چیزی است مثل تصویر مربوط به این مطلب، آدم پس از سالیان دراز،خودش را از لبه چشم خودش به سختی بالا میکشد و می بیند، و می بیند که تا حالا نه می دیده ونه می فهمیده است.

***

اما موضوع و ماده ترس سیاسی یعنی چیزی که از آن ترس سیاسی خود را نشان میدهد چیست؟ترس سیاسی در رابطه با نیرو یا شخصی یا مکتب و مسلک و اندیشه ای خود را نشان میدهد که مدعی به دست گرفتن قدرت است ولی هنوز بر تخت قدرت ننشسته است.نیروئی که اما، امکان بر تخت قدرت نشستنش به دلیل شرایط سیاسی و اجتماعی داخلی یا پارامترهای سیاسی خارجی کم یا زیاد هست. نمونه های بارز ترس سیاسی را میتوان مثلا در بیان زنده یاد شاهپور بختیار و در باره خمینی و حکومت آخوندها یافت که به نظرم گفته بود: دیکتاتوری نعلین از چکمه بدتر است.او درست گفته بود و در واقعیت نیز این ترس سیاسی خودش را نشان داد.

**

بدترین و دردناکترین نوع ترس سیاسی وقتی خودش را نشان میدهد که شما درگیر و در جدال با یک دیکتاتوری خونریز، مثل جمهوری اسلامی، دهسال، بیست سال و سی سال و بیشتر دل و جان به آرمان و نیروئی و شخص یا شخصیتهائی سپرده اید و دار و ندار خود را منجمله تمام عمر خود و خانمان را بپای ان آرمان و نیرو و سمبلهای انسانی اش ریخته اید و به تمام سازهای انقلابی اش به اختیار یا بمدد اجبارات مختلف تن سپرده اید، و کم کم ،و بعد ،که حوادث عجیب و غریب رخ داد و زمان سپری شد و تردیدهایتان برطرف شد و از لبه چشم خود، خود را بالا کشیدید ،متوجه میشوید آن نیرو و آرمان و سمبلها، به هیچ چیز متعهد و پای بند نیستند مگر، به حفظ موقعیت و قدرت خود،البته با توجیهات ظاهرا نیرومند خاص خود.
در میانه چنین میدان دردناکی که در یکسویش دیکتور خونریز در قدرت صفوف خود را آراسته ودر کنارتان اجساد کسان و یاران و تمام هست ونیست فدا شده برخاک افتاده،متوجه میشوید آنانی را که سمبلهای نیکی و درستی و حق میدانسته اید این چنین نبوده اند یا در گذر زمان مسخ شده اند، دروغ میگویند، تهمت میزنند، توهین میکنند،به بازیچه تبدیل میکنند،به بازیچه تبدیل میشوند، نابود میکنند، جواب نمیدهند،زیر پا میگذارند، هر مرزی را در مینوردند، توجیه میکنند، هیچ ارزشی را حتی ارزشهای مذهب مورد اعتقاد خود را در زمینه اخلاقیات و ارزش و کرامت انسانی ،که در تضاد با خواستهای توجیه شده اشان باشد به رسمیت نمی شناسند،برادر را علیه خواهر، پدر را علیه پسر،دوست را علیه دوست و...،میشورانند و بکار میگیرند وبه زشت ترین شکل ممکن وبا کمال قلدری ،تمام چیزهائی را که در دشمنان خود سالیان درازبه بدترین شکل مورد نکوهش قرار میدادند خود به بهترین!! شکل ممکن بر علیه مخالفان و منتقدان خود بکار میگیرند و ککشان هم نمیگزد.

اینجاست که شما میتوانید ناخواسته،اما به اجبار رعشه سرد وجود ترس سیاسی را بر مهره های پشت وجدان انسانی و سیاسی خود حس کنید ودر حالیکه صدای سائیدن وشکستن استخوانهای خود رادر زیر وزن دیکتاتوری در قدرت میشنوید، به آینده ای نه چندان ناروشن که در مقابلتان در حال قد کشیدن است چشم بدوزید و سنگینی دیگری را اضافه بر قبلی احساس کنید وبپرسید:

راستی چه چیزی دارد اتفاق میافتد؟

برای چه جنگیده ام؟

چرا جنگیده ام؟

اینکه در برابر من ایستاده کیست؟ دوست یا دشمن؟
اینکه در پشت سر من ایستاده کیست؟

و هزار سئوال هول دیگراز این دست سر بر می آورد.

***
ترس سیاسی در این نقطه به شدت و با حدت خود را نشان میدهد زیرا شما میبینید و می فهمید چنین مکتب و مسلک و نیروئی و شخصیتی که امروز در مغلوبیت و پیش از رسیدن به قدرت به هیچ میزان و معیار عمومی بیرون از خود و اندیشه خود پایبند نیست، وگاه واقعا مثل یک بیمار روانی این چنین میکوبد و میتازد و خرد میکند و به دشنام وتوهین و تهمت میبندد، فردا در حاکمیت، و وقتی ارگانیزم لازمه خود را( منجمله توسط بخشی از اوباش و اراذل،به معنای دقیق کلمه بریدگان به مصلحت از رژیم قبلی که مانند گربه مرتضا علی در هر رژیمی و با هر ساختاری خود را تطبیق میدهند و تاج یا عمامه،یا ریش خامنه ای و سبیل رهبر بعدی برایشان تفاوتی ندارد) سامان و سازمان داد و رشته های پولادین حاکمیت سیاسی خود را به مدد فریب و دروغ و بیرحمی و بی معیاری ،نه درجامعه بلکه چنانکه در کره شمالی و امثال آن در درون جانها و روانها و خصوصی ترین نقاط زندگی افراد گسترد دیگر شمر هم جلودارش نخواهد بود و چنانکه تجربه نشان داده است باید چند دهه صبر کرد تا این دیکتاتور و دیکتاتوری تازه نفس برتلواره های زندگیها و آرزوها و زیبائی های انسانی بر باد رفته و منجمله بر جاده ای که کالبدهای دموکراسی، سکولاریزم،آزادی، آزاد اندیشی،هنر و ادبیات آزاد در زیر گامهای دیکتاتوری خرد شده است،پیر و ناتوان شود و به زیر کشیده شود.
با این توضیح اندک از بسیار، نمیتوان نشست و گفت انشالله گربه است و بایدترس سیاسی را گرامی داشت و آن را فهمید و بدون تعارف پیش از وقعت الواقعه زنگها را به صدا در آورد و بنا برآن لطیفه معروف اعلام کردکه: ما هنوز جای فقه مان از تطاول حکومت قبلی وخمینی و خامنه ای دردناک است وبا این وضعیت و شدت و حدتی که سرکار دارید توان پذیرش فقه سرکار را نداریم.
***

ترس سیاسی می تواند شما را منفعل و پوچ بکند، یا حتی در عرصه این پوچی و نومیدی به وادادگی واقعی بکشد و در خدمت ترس آوران قرار بدهد.در برخی اوقات این چنین است ولی در اکثر اوقات ترس سیاسی موجب هوشیاری میشود. سیلی سنگینی است که ما را به خود می اورد.هوشیار و بیدارمان میکند.موجب میشود واقعیت رابینیم، بنابراین ترس سیاسی بیشتر آکتیو است تا پاسیو وبیدار کننده است تا پیش از فرود آمدن آوار چاره ای بیندیشیم.

**

این وضعیت کسانی است که دچار ترس سیاسی میشوند. من از این زمره ام!. اما وضعیت کسانی که موجب ایجاد ترس سیاسی شده اند بسیار اسف بارتر از ترسیدگان است.
آنها یعنی ترس آوران میتوانند هزار ترفند را بکار بگیرند و به بهانه های مختلف از جمله اسلام، انقلاب،انسانیت، آزادی، خون شهیدان، اشک اسیران( که بواقع تمام این کلمات برای آنها در عمل بازیچه ای بیش نیستند و از محتوائی ضد خود لبریز شده اند)و ریسمان هزار توجیه مبتذل و بخصوص حبل المتین دروغ و توهین و تهمت و وقاحت در آویزند، اما فارغ از اینها،نیروئی که با عملکردهایش ترس سیاسی ایجاد میکند خود مصداق بر سر شاخ نشستن و بن بریدن میشود و بدترین تیشه را به ریشه خود میزند.یعنی مثلا:

روز به روز نیروهای اصیل و دلسوز را بیشترو بیشتر از دست میدهد،روز به روز به نیروهای غیر اصیل و افراد شارلاتان و فرصت طلب بیشتر نیازمند میشود،ایزوله تر میشود،پوسیده تر و ناتوانتر و مفلوکتر و ذلیل تر میشود، مجبور میشود بیشتر دروغ بگوید،مجبور میشود بیشتر به هر ریسمانی چنگ بزند و در دام وابستگی به چیزهائی تن دهد که قبل از آن برای او گناه کبیره بوده است، مجبور میشود بیشتر یاوه ببافد و در گریز ازواقعیت به ذهنیتهای شگفت خود پناه ببرد واز چیزهائی در پهنه سیاسی ایران و یا خارج کشور یاد کند که وجود خارجی ندارد و نهایتا اگر راهی نجوید به ورطه فساد و انحطاط در خواهد غلتید و در تمام طول مسیر متاسفانه هرگز متوجه نخواهد شد که نه نیروی دشمن و مخالفان، بلکه در وجه اصلی این خود او بوده است که با ایجاد ترس سیاسی جام زهر را قطره قطره به گلوی خود ریخته است و خود را به ورطه ناتوانی و نابودی نزدیک و نزدیکتر کرده است.
***

من خود متاسفم که نمیتوانم فقط به ترس سیاسی خود متکی باشم و از آکتیویته آن بهره ببرم و با بیرون ریختن خشم خود نفسی در آسایش بر آورم. متاسفانه یا شاید خوشبختانه، ترس سیاسی من به دلیل شناخت موقعیت نازل ترس آوران و مظلومیت و بی پناهی پیرامونیان، هنوز با رقت سیاسی آنهم از نوعی دردناک و آزار دهنده، آمیخته است. همین مساله به من اجازه نمیدهد آنچنانکه صریح در باره آخوند میاندیشم و با تمام امکانات اندکم آنها را نفی میکنم، در باره ترس آوران نیزبیندیشم. رقت سیاسی حاصل از نظاره این همه، مرا قفل میکند اما به دلیل همین رقت هنوز آرزو میکنم ، ترس آوران چشمهای خود را بازکنند و ببینند که در چه مسیری هستند، کعبه یا ترکستان، و به کجا میروند و متوجه شوند که فارغ از همه نواقص دردناک، چگونه خود و فقط خود، شب روز بر طبلهائی که بر حجم ترس سیاسی زهرآگین در میان انسانهای جدی و اهل شعور می افزاید میکوبند، و با کارکردهائی که وزن این ترس را میافزاید خود را برای فرو کشیده شدن در باتلاق سنگین وسنگین تر میکنند. به دلیل همان رقتی که گفتم ، واقعا متاسفم.در پایان با تاسف این سطر شعر شاملو را زمزمه میکنم.
هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود بر نخاست....
به امید آنکه این نوشته فهم شود.

اسماعیل وفا یغمائی

سوم مارس 2014 میلادی