۱۳۹۰ شهریور ۱۶, چهارشنبه

ارتش ازادیبخش پیروز شد، البته در لیبی پیام رهبری مجاهدین به مناسبت این پیروزی

ارتش ازادیبخش پیروز شد، البته در لیبی. پیام رهبری مجاهدین به مناسبت این پیروزی در کلیپی در متنی عربی - اسلامی



video
متن پیام پیام مسعود رجوی.
در جاهایی که پیام با نقل قولی یا تصاویر قطع شده در داخل قلاب یاد آوری کرده ام. شروع کلیپ با تصاویری از در ورودی اصلی اشرف و شیپورچی های ارتش آزادیبخش که در شیپور می دمند و صحنه هایی از مراسم «باشکوهی» با یونیفورمهای رنگارنگ بر تن افسران اشرفی در دوره یی که تحت حفاظت آمریکا بودند نشان داده می شود. بعد قطعه ای از قسمت آغازین سمفونی شماره 5 بتهون که «سرنوشت اینگونه به در می کوبد» هم نامیده می شود و تمام پیامهای جناب رجوی با آن شروع و به آن ختم می شود، سپس دو جمله از پیام آقای رجوی: «قدر لیبی در شب قدر رقم خورد. ارتش آزادیبخش پیروز شد!». بعدصحنه هایی از شادی مردم لیبی و تیراندازی هوایی صحنه هایی از جنگهای خیابانی در لیبی دوباره سمفونی شماره پنج و پیام مسعود که گوینده پیام را می خواند: خامنه ای، مالکی، و بشار اسد در انتظارند، مسعود رجوی – یکشنه شب 30 مرداد1390[ادامه سمفونی و بعد صدای گوینده و ادامه پیام]. قدر لیبی شب قدر رقم خورد. ارتش آزادیبخش پیروز شد. هر آنچه دیکتاتور لیبی رشته بود پنبه شد. اکنون در این ساعات پایه های جبّاریت و ستم، یکی پس از دیگری فرو می ریزد [ صحنه هایی از شلیک تیربار و جنگ خیابانی به مدت سه دقیقه] بر مردم لیبی، بر مردم و مقاومت ایران، بر مردم عراق و سوریه و سراسر خاورمیانه مبارک باد. بر رزمندگان آزادی و بر ارتش آزادی مبارک باد. آری وقتی که خلقی بر می خیزد و اراده می کند، بر سرنوشت است که پاسخ دهد و بر زنجیرهاست که از هم بگسلند[یک سرود عربی] اکنون خامنه ای و مالکی و بشار اسد بور و کور شده و در اننظارند. دیرو زود دارد، اما در نتیجه نهایی و سرنگونی قطعی دیکتاتورها جای تردید نیست فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا[*] این سنت خدشه ناپذیر تاریخ است مَلْعُونِينَ أَيْنَمَا ثُقِفُوا...سرنگونی سرنوشت محتوم دیکتاتورهای خونریز و نفرین شده است، در هرکجا که باشند...[سرود عربی همراه با تصویر و دوباره سمفونی شماره 5 بتهون]قذافی متحد شناخته شده فاشیسم دینی حاکم بر ایران بود. مانند آخوندها تا توانست بر سر و روی عرفات و جنبش آزادیبخش ملی فلسطین- فتح – کوبید، تا آن را تضعیف و نا بود کند. وقتی هم که در صحنه عربی هوا را پس دید، جا خالی داد و آفریقا گرایی پیشه کرد. دعوای اسلامی و انقلابی قذافی بیش و کم به هم آن اندازه آخوندها مبتذل و بی محتوا بود. به همین خاطر در زندانهای شاه همین آخوندها پیوسته مجاهدین را نکوهش می کردند که چرا انقلابی گری و اسلامیت قذافی ر به سخره می گیرند. اکنون ارتجاع حاکم بر ایران متحد عزیز و دیرپای خود را از دست داده است. تماشایی است که خامنه ای دیکتاتور رسوا و فرتوتی که عید همین امسال از قیام مردم لیبی به عنوان حوادث تلخ شکوه می کرد چگونه صورت خود را با سیلی سرخ نموده و چگونه خود را همرنگ جماعت می کند[بخشی از سخنان خامنه ای در اول فرودین و بعد سخنان او درسوم اردیبهشت و 14 خرداد که در این آخری بر همراهی رژیم با حرکتهای ضد آمریکایی و ضد صهیونیستی تاکید کرد و گفت یاد آور شد که رژیم با حرکتهایی که به تحریک آمریکا و صهیونیستها راه افتاده باشد همراهی نمی کند و نیز سخنان او در دیداری که رسمی در 5 تیر که احمدی نژاد هم در آن حضور داشت به نقل از تلویزیون رژیم بعد سمفونی شماه 5 بتهون] راستی ولی فقیه ارتجاع چرا به شدت نگران است. خودش می گوید که از «شبیه سازی» در ایران می ترسد. «شبیه سازی» همان سرایت و اسم مستعار قیام و سرنگونی و خیزش ارتش آزادی است[بخشی از سخنان خامنه ای اول فرودین در یک ملاقات گروهی و سمفونی شماره5 بتهون]. اکنون آتش گرداگرد بیت العنکبوت ولایت و قبای پاره پاره حاکمیت نامشروع آخوندی را فرا گرفته است. از بن علی آغاز شده و بی تردید تا سیدعلی ادامه می یابد. خامنه ای به همین خاطر تلاش می کند با اعزام مزدور و تک تیر انداز و شکنجه گر و دژخیم به سوریه، آتش را در بیرون خانه متوقف کند و هر طور شده بشار اسد را سرپا نگه دارد. دیکتاتوری خونریز سوریه برای 32 سال متحد اصلی و کلیدی رژیم ولایت فقیه در ایران بوده است. خمینی و نخست وزیر او موسوی با جاری کردن سیل نفت مجانی یا ارزان قیمت به سوریه در سالهای جنگ ایران وعراق، حمایت حافظ اسد را به دست آوردند. سوریه در عین حال برای رژیم آخوندی سر پل لبنان و مسیر صدور ارتجاع و تخریب در کار فلسطین بوده است. از این رو سرنگونی بشار اسد برای رژیم آخوندی یک ضربه استراتژیکی و کمرشکن است. یک ماه پیش رسانه های عربی خبر دادند که خامنه ای 5 میلیارد دلار و هشتصد میلیون دلار به پشتیبانی از بشار اسد اختصاص داده و از دیکتاتور عراق جدید هم خواسته است این مبلغ را به ده میلیارد دلار افزایش دهد[تصاویری از تلویزیون های عربی همراه با زیرنویس در مورد این مساله و بعد سمفونی شماره 5 بتهون]، سپس مالکی بعد از سالها سکوت در باره اسرائیل، به فرموده و به طرزی ناگهانی، در باره اسرائیل به حرف آمد و به موازات خامنه ای خواهان خاموش کردن قیام مردم سوریه شد. بهانه و کشف ناشیانه او این بود که گویا، اسرائیل برنده قیام مردم سوریه خواهد بود. العراقیه متعاقبا علت این کشف ناگهانی و ناشیانه را به روشنی و به سادگی در این دانست که مالکی نخست وزیری خود را مدیون رژیمهای ایران و سوریه است [ تلویزیون عربی و تصویر مالکی در سخنرانی و تصاویری از برنامه خبر تلویزیونی در نقل اظهارات حیدر ملا سخنگوی العراقیه در انتقاد از مالکی همراه با زیر نویس فارسی و سپس سمفونی شماره 5 بتهون]. موضوع سوریه برای ارتجاع حاکم بر ایران آن قدر مهم و حیاتی است که جایی برای همنوایی آخوندی و سوری با مردم بپاخاسته، باقی نمی گذارد. در اینجا، جایی برای لفاظیهای خامنه ای و همدردی با مردم مصر و تونس ولیبی نیست. همین امروز سفیر رژیم به صراحت گفت: « سوریه از بحران کنونی با پیروزی بر شیطان بزرگ خارج می شود»[ در اینجا اظهارت سفیر رژیم به نقل از از خبرگزاری رژیم توسط گوینده مجاهد نقل می شود و دوباره قسمت آغازین سمفونی شماره 5 بتهون]. در چنین شرایطی، همانطور که پرفسور ژان زیگلر نایب رئیس کمیته مشورتی شورای حقوق بشر ملل متحد گفت، به خوبی می توان فهمید چرا اشرف، این چنین رعشه به جان رژیم انداخته است. فروغ اشرف که در جای جای میهن اشغال شده، تکثیر و پرتوافکن می شود، بیانگر رعشه و لرزه سرنگونی در رژیم ضد بشری است. همان فروغی که در پرتو مهر تابان مقاومت و آزادی ایران[ویدئو بدون صدا از مریم رجوی هنگام سخنرانی]، یاران اشرف نشان را در جای جای جهان از ژنو تا واشنگتن و نیویورک به اوج می برد[تصویر ویدئویی ژان زیگلر در سخنرانی در جلسه یی که مریم رجوی هم در آن حضور دارد و جناب ژان زیگلر جامعه شناس سوئیسی در پایان سخنان خود در مورد اهمیت اشرف با اشاره به این که اشرفی ها، مقاومت مسلمانی هستند که به قیمت جان خود،ارزشهای آنها(دموکراسی) را متجلی می کنند، و با اشاره به انقلابی که در کشورهای عربی رخ داده است می گوی انقلابیون عرب در جستجوی مرجع و الگو و راهنما هستند اگر اشرف وجود نداشته باشد این یک فاجعه خواهد بود. وی با اشاره به این که از ماموریتی در شمال آفریقا باز گشته است خطاب به مریم رجوی می گوید که از مصر تا کوهای نافو در لیبی شرقی و تا تونس، برای همه جوانان این منطقه شما(مجاهدین) همان چیزی را متجلی می کنید که آنها در جستجوی آن هستند. بعد سمفونی شماره پنج بتهون]. رزمندگان آزادی؛ جوانان قیام آفرین، بپا خیزید! آزادی را باید با ارتش آزادی گرفت، به رایگان نمی دهند. اصلاحات بشار اسد در سوریه وسبزینگی و کتاب سبز و پرچم سبز قذافی در لیبی هم چنان که در ایران و رژیم نامشروع ولایت فقیه دیگر اثر ندارد. خودکار سبز خامنه ای، در غرقاب خیانت، رطوبت کشیده ودیگر جز بر بشکه های نفت نمی نویسد. در حضیض رسوایی و درماندگی، خواسته و شعاری جز «ابقای مجاهدین در لیست» و سرکوب اشرف برای حفظ نظام ندارد. با سبکسری و سخافتی تمسخرانگیز، مدرسین «حوزه علمیه نفت» در ینگه دنیا را به مزبله می برد تا عمامه سیاه ولایت را سبز کنند. اما دیکتاتورهای خونریز و خون آشام باهمه چاکران، مشاطه گران، قلمزانان و میرآخورهای دربارشان از این غافلند که خلق سرنگونی رژیم را اراده کرده است. مردم ایران به کمتر از این رضایت نمی دهند. زنده باد ارتش آزادی. رود خروشان شهیدان در پرتو مهر تابان مقاومت و آزادی ایران[تصاویری از مریم رجوی در حال سخنرانی] ضامن پیروزی محتوم خلق ماست. [یک ویدئو رپ سیاسی عربی همراه با ترجمه فارسی در زیر نویس و بعد با زهم سمفونی 5 بتهون].
* در نقل این جمله از قرآن در پیام به نظر می رسد که اشتباهی هست. ظاهرا این جمله از آیه 43 سوره فاطر گرفته شده است. اگر چنین باشد، در صورتی که ابتدای جمله با «ولن» شروع شده باشد، پایان آن «تحویلا» است و نه تبدیلا، و در صورتی که پایان آن تبدیلا باشد که در متن سخنان مسعود رجوی آمده است شروع آن با «فلن است». این دوجمله در آیه یاد شده ن درپی یکدیگر آمده اند. متن آیه: اسْتِكْبَارًا فِي الْأَرْضِ وَمَكْرَ السَّيِّئِ وَلَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا

داستان سراز بدنه....!اسماعیل هوشیار

داستان سراز بدنه....!

هفته گذشته مطلبی درسایت رسمی وزارت خارجه امریکا ( رادیوفردا) منتشرشد که از چند جنبه جالب است . نظرعباس میلانی در رابطه با رهبری مجاهدین و نظر علی ناظر درمخالفت با جدا کردن سراز بدنه ......!
ضمن اینکه لینک هر2 مطلب را دارید و بخوانید و خودتان قضاوت کنید اما....درهردو مطلب هم نکاتی واقعی وجود دارد و هم خالی بندی !
عباس میلانی ازمسعود رجوی گفته است و تغییررهبری سازمان مجاهدین و اینکه این رهبری غیردموکراتیک است و...اینا ! علی ناظردلخور است که چرا رادیو فردا به عنوان " رسانه مستقل " وارد این موضوع شده است ؟ واساسا چرا باید سرازبدنه را جدا کرد ؟
عوض کردن رهبری مواردی مثل مجاهدین و یا ولی فقیه حاکم .....مگرلاستیک ماشین است که هفتگی یا سالانه و یا طی قرون عوض شود ؟ بافت و ساختار سیاسی چنین اندیشه ای اساسا توان و ضرورت تعویض ندارد و درصورت چنین حرکتی همه ساختمان سیاسی و فکری دستخوش تغییرات عظیمی خواهد شد که اگر شدنی بود طی این 33 سال میدیدیم . رادیو فردا زبان رسمی وزارت خارجه امریکا است و این موضوع اسمش رسانه بی طرف نیست . رادیو فردا و بی بی سی درمسیر سرنگونی حکومت اسلامی نیستند . رسانه مستقل در دنیای سیاست امروز کیلو چند !؟ آقای علی ناظرمثلا رعایت میکند و هم میداند که مسائل داخلی هرسازمانی مربوط به خودش است و کسی حق دخالت ندارد ....تا زمانی که سازمان و رهبری مربوطه درهمان پیله خودش بماند و ادعای رهبری کل مردم ایران و همه سیاسیون و کهکشان راه شیری ( واقعی یا غیرواقعی ) را نداشته باشد . اما وقتی درهمان حد حرف هم پای جمع و منافع مردمی در میان است دیگر هیچ عملی خاص و فقط مربوط به شخص خود رهبر نیست . موضوع رهبری در هیچ نقطه ایی از زمین و زمان بارفردی ندارد که مثلا مدعی باشیم مسعود رجوی رهبر شخص خودش است و نباید در مسائل شخصی دیگران دخالت کرد .....! مواضع آقای علی ناظر معمولا به گونه ای است که به یک درصد از واقعییت طوری اشاره دارد تا کسی نرنجد !
نکات عباس میلانی هم ضمن اشاره به مواردی واقعی در رابطه با مسعود رجوی و نیروهای اسیر درعراق ، بیشترحالت رویایی دارد . عوض کردن رهبرمجاهدین و ایجاد سازمانی جدید با سازوکاردموکراتیک و.....یک بحث و آرزوی شخصی وسیاسی است و اسارت نیروهای اسیر مجاهدین در عراق موضوعی انسانی است که اساسا در سبد سیاست دولت امریکا و رهبری مجاهدین و حکومت اسلامی حاکم هیچ محلی از اعراب ندارد . نیازی نیست که عباس میلانی اشاره کند . ازنظرمن و تجربه ملموس شخصی در این زمینه ، حساب شخص رهبری و بقیه نیروها سالهاست ازهم جدا شده است و اگروزارت خارجه امریکا هنوز با بازی هویج و چماق خودش ادامه میدهد ، این موضوع برای شخص مسعود رجوی بارمنفی ندارد . مهمترین مسئله این نیست که رهبری مجاهدین عوض شود و بعد دموکراسی پدید آید ...قبل ازهرتحولی باید که شرایط هرتغییری وجود داشته باشد . با این سیاست کج دارونریز و کشدار دولت امریکا  هیچ اتفاقی نخواهد افتاد ! نیروهای اسیردرقرارگاه اشرف ، اگردرشرایط متعارف حق انتخاب داشته باشند آنوقت معلوم میشود که مسعود رجوی چیست و دیگران کیستند ؟ ازنظرعباس میلانی اکنون مهم‌ترین مسئله برای امریکا و غرب این است رهبری جدیدی برآید و سازمان جدیدی را که مناسب سنت مبارزات قدیم این سازمان است ایجاد‌کند....... حال اینکه سنت مبارزات قدیم چنین سازمانی ( سلاح وامامت و متعلقات ) چه ربطی به شقیقه دارد ...بماند !

 با این همه هرطرحی ازهرطرفی که عملا به تعیین تکلیف اسیران ازجهنم عراق اشرفی ، مطرح شود جای حمایت دارد . عباس میلانی و رادیو فردا که چنین رویکردی ندارند . بقیه هم میشود تشخیص داد

سقوط قذافی و سناریوی تحولات آینده ایران.حسین باقر زاده

سقوط قذافی و سناریوی تحولات آینده ایران

حسین باقرزاده

سقوط رژیم ۴۲ ساله سرهنگ قذافی در لیبی برگ دیگری به تحولات سرنوشت‌ساز دنیای عرب در ماه‌های اخیر افزود و بهار عرب را به تابستان کشاند. تا کنون حکومت‌های سه کشور عرب زبان شمال آفریقا، تونس، مصر و لیبی، که بیشترین ساحل جنوبی مدیترانه را در اختیار خود دارند یکی پس از دیگری با قیام مردمی سقوط کرده‌اند. بهار عرب البته به این سه کشور محدود نشده و غالب کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا از مراکش تا یمن را در بر گرفته است. هم اکنون همه نگاه‌ها متوجه سوریه شده است - جایی که انتظار می‌رود مقاومت شجاعانه مردم در زیر سرکوب‌های خشن و خونین رژیم اسد سرنوشتی مشابه لیبی را برای آن رقم بزند. علاوه بر این، وضعیت ایران در برابر یک علامت سؤال بزرگ قرار گرفته است. بسیاری از تحلیلگران بر این نظرند که تحولات سوریه بیش از هر کشور دیگری بر ایران تأثیر خواهد گذارد. ولی به لحاظ ساختاری، رژیم ایران قرابت بیشتری به رژیم قذافی دارد و سرنوشت لیبی شاید بیش از هر تحول دیگر منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا چشم‌انداز تحولات آینده ایران را ترسیم کند.

رژیم قذافی به عنوان یک رژیم دیکتاتور وجه مشترک زیادی با دیکتاتورهای دیگر منطقه از بن علی و مبارک گرفته تا صالح و اسد داشت. ولی این رژیم از خصوصیت‌هایی نیز برخوردار بود که در مجموع آن را از سایر رژیم‌های عرب زبان شمال آفریقا و خاورمیانه متمایز می‌کرد و مشخصا در ردیف جمهوری اسلامی قرار می‌داد. این خصوصیت‌ها که عموما ساختاری هستند هم‌چنین کیفیت رفتار حکومت در برابر حرکت مردمی و کشانده شدن پای شورای امنیت سازمان ملل و نیروهای نظامی ناتو در این حرکت را تا حدی تبیین می‌کنند و می‌توانند چشم‌اندازی از تحولات آینده ایران را در برابر ما قرار دهند. از سوی دیگر، به دلیل همین خصوصیات، سقوط رژیم قذافی باید بیش از نمونه‌های مشابه آن در مصر و تونس، رژیم ایران را نگران کرده باشد و استراتژیست‌های آن را برای پیش‌بینی آن چه که ممکن است در ایران اتفاق بیفتد، و راه‌های پیش‌گیری یا مقابله با آن، به تکاپو بیندازد. این خصوصیات، که می‌توان دقیقا در جمهوری اسلامی مشابه آن‌ها را دید، عمدتا عبارتند از:

۱ - رژیم قذافی یک رژیم ایدئولوژیک بود. قذافی مدعی نظامی جدید و طرحی نو در جهان بود. او نظریات خود را در «کتاب سبز»ش تدوین کرده بود و اصرار عجیبی داشت که فلاسفه جهان را به چالش بکشد. قذافی بر اساس این ایدئولوژی نظام سیاسی خاصی را در لیبی پیاده کرده بود، به نام «جماهیریه»، که می‌گفت نظیر هیچ نظامی در جهان نیست و در عین حال دموکرات‌ترین آن‌ها است. او حتا پرچم لیبی را تغییر داد تا با رژیم ایدئولوژیک او هم‌آهنگ شود. تنها رژیم دیگر برخوردار از این خصوصیت در منطقه، جمهوری اسلامی است که نظام و پرچم خاص خود را نیز دارد. خصوصیت ایدئولوژیک رژیم قذافی، او و پیروانش را به درستی راه خود مطمئن کرده بود و به آنان اجازه می‌داد که با خشونت تمام در برابر حرکت مردم بایستند و از ارتکاب هیچ جنایتی ابا نکنند. هیچ عاملی مانند یک ایدئولوژی دگم نمی‌تواند مردمانی را به خشونت عریان وا دارد و انسان‌های عادی را به جنایت‌کاران ضد بشری تبدیل کند.

۲ - قذافی از طریق یک کودتای انقلابی بر سر کار آمده بود. کودتای ضد سلطنتی او در سال ۱۹۶۹ با استقبال وسیعی از مردم روبرو شده و از او یک قهرمان ساخته بود. او از «مشروعیت انقلابی» برخوردار بود و به خود حق می‌داد که مادام العمر به عنوان رهبر لیبی بر جا بماند. این موقعیت هم‌چنین به او اجازه می‌داد که به نام انقلاب مخالفان خود را از میان بردارد و هرگونه اعتراض و انتقادی را تحت عنوان ضد انقلاب سرکوب کند. او توانسته بود به پشتوانه کودتای سال ۱۹۶۹ علیه خاندان ادریس محبوبیتی در نسل جوان آن زمان برای خود ایجاد کند و برای چندین دهه‌ از این محبوبیت در راه استقرار و تثبیت قدرت خود و سرکوب مخالفانش بهره بگیرد. قذافی تنها رهبر جهان عرب بود که با یک حرکت انقلابی مورد حمایت مردم بر سر کار آمده و تا کنون دوام آورده بود و از این نظر جز با جمهوری اسلامی با هیچ رژیم دیگر در منطقه وجه مشترک نداشت.

۳ - قذافی چهره ضد غربی و ضد آمریکایی داشت. او بر خلاف مبارک و بن علی و تقریبا تمامی رهبران دیگر جهان عرب خود را یک ضد امپریالیست می‌دانست. بارها در مجامع بین‌المللی علیه غرب موضع گرفته بود و در بسیاری از موارد از جنبش‌های ضد غربی حمایت می‌کرد و به آنان کمک می‌رساند. او حتا طرز زندگی غربی را نیز نفی می‌کرد و اصرار داشت در چادر‌های بدوی از سران کشورهای خارجی پذیرایی کند و یا اصرار داشت در سفرهای اروپا و آمریکا چادر شخصی خود را در کنار موزه لوور در پاریس یا در سایه ساختمان سازمان ملل در نیویورک بر پا دارد. او به ضد غربی بودن خود افتخار می‌کرد و از آن به عنوان وسیله‌ای برای عوام‌فریبی بهره می‌گرفت. قذافی همانند رهبران جمهوری اسلامی نهادهای بین‌المللی و سازمان ملل را به باد تمسخر می‌گرفت و یا برای آنان موعظه می‌کرد.

۴ - رژیم لیبی در صحنه تروریسم بین‌الملل فعال بود. لیبی در تروریسم بین‌الملل، پس از جمهوری اسلامی، بیش از هر کشور دیگر شمال آفریقا و خاورمیانه فعال بوده است. رٍژیم قذافی برای سالیان دراز از گروه‌های فلسطینی که به عملیات تروریستی دست می‌زدند حمایت می‌کرد. مواد منفجره «سمتکس» قذافی در ایرلند شمالی و بریتانیا فاجعه‌هایی آفرید. سرنخ یک بمب‌گذاری در یک کلوب شبانه در برلین به قذافی رسید و آمریکا به تلافی آن طرابلس را بمباران کرد. و لیبی پس از سالیان دراز مسئولیت خود را در انفجار یک هواپیمای پان آمریکن در آسمان اسکاتلند در سال ۱۹۸۹ که به قتل ۲۷۰ نفر منجر شد، پذیرفت و علاوه بر تسلیم مظنونان جنایت به اسکاتلند، پذیرفت که به خانواده‌های مقتولان چند سد میلیون دلار خسارت بپردازد. در فهرست کشورهای حامی تروریسم، نام لیبی برای سالیان دراز در ردیف جمهوری اسلامی می‌آمد. تنها رژیم دیگر خاورمیانه‌ای که گاه به این فهرست راه یافته سوریه بوده است.

۵ - لیبی متکی به درآمد نفت است. این خصوصیت به قذافی اجازه می‌داد که از یک سو ارکان قدرت خود را هرچه بیشتر مستحکم کند و از سوی دیگر از درآمد نفت برای هزینه کردن در ماجراجویی‌های بین‌المللی خود و یا جلب هوادار در بین قشرهای نیازمند جامعه بهره بگیرد. علاوه بر این، او نیازی به کمک‌های خارجی نداشت و می‌توانست در برابر فشارهای خارجی مقاومت کند و به اعتراض‌های بین‌المللی به خشونت و سرکوب مردم وقعی ننهد. بن علی و مبارک و صالح که به کمک‌های غربی وابسته بودند نمی‌توانستند به سادگی قذافی آدم بکشند. عموما، کشورهای نفت‌خیز منطقه، حتا اگر مانند بحرین با غرب روابط خوبی داشته باشند، چون از غرب کمکی نمی‌گیرند در سرکوب مردم خود آزادانه‌تر می‌توانند عمل کنند. علاوه بر این، درآمد هنگفت نفت به آنان اجازه می‌دهد که تا حدی سطح زندگی مردم خود را بالا بیاورند و از نارضایی عمومی بکاهند. شورش چند ماهه اخیر جهان عرب یا در کشورهای نفت‌خیز منطقه به اعتراض عمومی منجر نشده و یا در آن‌ها به شدت سرکوب شده است. جمهوری اسلامی نیز به یمن درآمد نفت می‌تواند شورش‌های داخلی را خنثا و کنترل کند و یا بدون واهمه از فشارهای خارجی آن‌ها را سرکوب نماید.

پنج خصوصیت یاد شده نشان می‌دهد که اگر قرار باشد موج سقوط نظام‌های دیکتاتوری منطقه بر اثر حرکت عمومی مردم به ایران برسد، سناریوی آن احتمالا بیشتر شبیه لیبی خواهد بود تا مصر و تونس. یعنی صرف نظر از سناریوهای احتمالی دیگر (مانند فروپاشی از درون)، به همان دلایل که قذافی تا آخرین لحظه در برابر حرکت مردم ایستاد و هزینه‌های سنگین مالی و جانی زیادی به مردم لیبی تحمیل کرد، از رژیم جمهوری اسلامی نیز نمی‌توان انتظار داشت که از هیچ جنایتی برای بقای خود در برابر حرکت مردم خودداری کند. این در طبیعت یک رژیم ایدئولوژیک و دگم برخاسته از یک انقلاب مردمی، با مواضع ضد غرب و ضد آمریکا، فعال در تروریسم بین‌الملل و متکی به درآمد هنگفت نفت است که تا آخرین نفس در برابر موج اعتراضات مردم خود بایستد و برای به خاک و خون کشیدن این اعتراضات از هیچ جنایتی فروگذار نکند. در عین حال، تجربه لیبی این را نیز نشان داده است که این مقاومت‌های سرکوبگرانه نمی‌تواند برآیند محتوم این سیاست را تغییر دهد و تنها نتیجه آن بالا بردن هزینه‌های سنگینی است که بر مردم این کشور تحمیل خواهد شد و بس.

hbzadeh@btinternet.com