۱۳۹۱ دی ۶, چهارشنبه

بيانيه کميسر عالی پناهندگان ملل متحد: ساکنان اشرف و تعيين نيازهای حفاظت بين المللی از آنها

ساکنان اشرف که درخواست حفاظت بين المللی داده اند به طور رسمی طبق قانون بين المللی «پناهجو» هستند

قانون بين المللی الزام آور می سازد پناهجويان بايد از حفاظتهای بنيادين امنيت و سلامت برخوردار باشند.

قانون بين المللی همچنين رفتار با آنان طبق استانداردهای بنيادين انسان دوستانه را شامل می شود مسئوليت مقدماتی اطمينان از احترام به اين استانداردها به عهده دولت عراق است

آزادی تردد در ليبرتی شايسته ترين وضعيت است

پيرو يادداشت تفاهم بين ملل متحد و دولت عراق در 25دسامبر 2011 در مورد وضعيت ساکنان اشرف، اکنون اکثريت بزرگی به طور داوطلبانه به يک محل ترانزيت موقت به نام کمپ ليبرتی در بغداد منتقل شدند. کميساريای عالی پناهندگان ملل متحد به روند نزديک به 3200 درخواست حفاظت بين المللی از جانب ساکنان ادامه می دهد و دولتها را تشويق می کند راه حلهای درازمدت از جمله استقرار مجدد و يا انتقال به کشورهای ثالث ساکنان ارائه کنند. ساکنان کمپ که درخواستهای حفاظت بين المللی خود را ارائه داده اند به طور رسمی پناهجويان تحت حفاظت قانون بين المللی هستند.
در فقدان يک سيستم ملی قضاوت در عراق کميساريا اين درخواستها را به صورت انفرادی در يک رويه مقتضی بررسی می کند. مصاحبه های انفرادی در يک محل بی طرف و به طور کاملاً محرمانه صورت می گيرد. انتقال مواردی که نياز به آنها حفاظت بين المللی تعيين تکليف شده است به دولتها در حال انجام است. ساکنان تا زمان انتقالشان به خارج از عراق آن طور که در يادداشت تفاهم فوق الذکر آمده است روند خود را در ليبرتی به عنوان يک مکان موقت ترانزيت طی می کنند. قانون بين الملل مستلزم اين است که پناهجويان بايد بتوانند از حفاظت بنيادين امنيت و بهبود وضعيت برخوردار باشند. اين شامل حفاظت از هر گونه اخراج يا بازگشت به مرزهای سرزمينی می شود که در آن جان يا آزادی آنها در معرض تهديد باشد. «اصل نان رفولمان»
اين همچنين رفتار با آنها طبق استانداردهای بنيادين انسان دوستانه را شامل می شود مسئوليت مقدماتی برای اطمينان از احترام به اين استانداردها به عهده دولت عراق است. آزادی تردد مطلوب ترين وضعيت در ليبرتی است. کميساريا همراه با دولت عراق، يونامی و طرفهای ذيربط ديگر از جمله و مهمتر از همه جامعه بين المللی متعهد به پيدا کردن راه حلهای مسالمت آميز برای اين مسأله ديرين باقی می ماند. از اين رو به دولتها فراخوان داده می شود که فعالانه طی مبانی انسان دوستانه راه حلهای خارج از عراق را محقق کنند زيرا تا کنون تعداد اندکی از عراق خارج شده اند.

کميسر عالی پناهندگان ملل متحد

گزارش مجعول، گمراه كننده و مملو از غرض ورزيهاي سياسي يونامي چراغ سبز براي ادامه و تشديد سركوب اشرف و ليبرتي.شورا

گزارش ششماهه يونامي، با دروغ و تحريف بر تخليه اجباري اشرف، نقض حقوق بنيادين ساكنان، محاصره چهار ساله و زندان سازي در ليبرتي سرپوش گذاشته و جنايات دولت عراق و رژيم ايران را رفع و رجوع مي‌كند.
يونامي، تحت رياست مارتين كوبلر، در روز 21دسامبر با انتشار يك گزارش درباره وضعيت حقوق بشر در عراق، در شش ماه اول سال جاري ميلادي (ژانويه تا ژوئن2012)، در قسمت مربوط به اشرف و ليبرتي تلاش كرده است با دروغپردازي، ناديده گرفتن و تحريف حقايق، ليبرتي را به‌عنوان بهشتي در عراق قلمداد كند كه ساكنان آن از مزايايي فراتر از شهروندان عراقي برخوردار هستند. هدف، سرپوش گذاشتن بر تخليه اجباري ساكنان اشرف، سلب حق مالكيت آنها، محاصره ظالمانه چهار ساله، زندان‌سازي در ليبرتي، فقدان استانداردهاي حقوق بشري و انساندوستانه، نقض حقوق بنيادين ساكنان و نقض كنوانسيونهاي بين المللي و رفع و رجوع كردن جنايت عليه بشريت توسط دولت عراق است كه به درخواست رژيم ايران و با راهگشايي مارتين كوبلر صورت گرفته و مي‌گيرد. گزارشي كه براي دولت عراق و رژيم ايران به مثابه چراغ سبزي براي ادامه و تشديد سياستهاي سركوبگرانه و محاصره ضد انساني عليه ساكنان اشرف و ليبرتي است.

نحوه تهيه گزارش
1- هر كس عملكرد آقاي كوبلر را در 15ماه گذشته دنبال كرده باشد، به‌خوبي با گزارشهاي مجعول و مملو از غرض‌ورزيهاي سياسي او آشناست. پيش از اين مقاومت ايران، در موارد متعدد برخي از اين گزارشهاي ساختگي را افشا كرده است. عكسهاي روتوش شده و گزينشي از ليبرتي براي فريفتن ساكنان اشرف، يكي از اين نمونه هاست.
2- آقاي طاهر بومدرا، مشاور نماينده ويژه در امور اشرف، كه به مدت سه سال و نيم مسئول پرونده اشرف در يونامي بود و در ماه مه امسال در اعتراض به عملكردهاي كوبلر استعفا داد، در دو شهادت تكاندهنده در كنگره آمريكا در 13سپتامبر و در پارلمان انگلستان در 11دسامبر 2012 نحوه تهيه و تدوين اين گزارشها را فاش كرد. وي در پارلمان انگلستان در اين باره گفت: «... من سه سال و نيم اين موضوع را دنبال مي كردم. در اين سه سال و نيم هرگز هيچ اتهامي از سوي اشرفيها دريافت نكردم كه معلوم شود صحت نداشته و هرگز با هيچ اتهامي از سوي دولت عراق برخورد نكردم كه معلوم شود صحت داشته است، . . . ما براي ديدار اشرفيها به‌صورت هفتگی به اشرف مي رويم... وقتيكه برمي‌گرديم تا گزارش كنيم، اين هم هست كه ما همه كارمندان سازمان ملل هستيم و اغلب ما سعي مي كنيم شغلمان را نگه داريم، آنها آنجا نيستند تا از حقوق بشر دفاع كنند، ما آنجا هستيم تا از شغلمان دفاع كنيم! بنابراين، قبل از اينكه كاري انجام دهم بايد مطمئن شوم كه نماينده ويژه سازمان ملل از گزارش من راضي است. و مي دانم كه هر چيزي كه گزارش كنم در چيزي كه ما آن را ميز جلوي معاون ويژه دبيركل مي ناميم بازنويسي خواهد شد. بنابراين، او كارمندان خودش را دارد كه هرگز از آن دفتر بيرون نمي روند، كارمندانش از وضعيت در صحنه با خبر نيستند، كارمندان او هرگز هيچ كدام از اشرفيها را نديده اند، و با اينحال گزارش آنها بر گزارش من كه در صحنه بودم مرجح است. در نتيجه هرچيزي كه گزارش كنم هرگز به نيويورك نمي رسد، دفتر نماينده ويژه دبيركل، تمام چيزها را تغيير داده و به شيوه‌يي نوشته و ارائه مي شود كه بايد بشود، زيرا ما آنجاييم تا گزارش كنيم و همه را خوشحال و راضي نگه داريم. وقتيكه مالكي خوشحال است، دبيركل سازمان ملل خوشحال است».
3- نايب رئيس پارلمان اروپا، دكتر آلخو ويدال كوادراس، در روز 12ژوئن2012، در نامه‌يي به دبيركل در مورد گزارش بازديد آقاي كوبلر از ليبرتي نوشت: «گزارش آقاي كوبلر سراپا مغرضانه است و شكي نمي گذارد كه تا آنجايي كه به اشرف برمي‌گردد ايشان يك طرح خاص سياسي را دنبال مي‌كند كه به هيچوجه در خدمت حقوق ساكنان نيست. من در روز 28مه در نامه‌ام به كميسر عالي آنتونيو گوترس نوشتم: ”آقاي كوبلر هم متأسفانه به‌جاي اينكه در صدد بهبود شرايط ليبرتي باشد به‌نظر مي‌رسد كه دستور كارش قبل از هر چيز بستن اشرف به هر قيمت و تلنبار كردن ساكنان در زندان ليبرتي است. اين چيزي است كه خشم و ناراحتي همه ما را برانگيخته است“.
حالا بعد از اين گزارش احساس مي كنم كه باز هم نسبت به اهداف و برنامه هاي آقاي كوبلر خوشبين بودم. بازديد 27مه بلافاصله پس از بازگشت آقاي كوبلر از سفر تهران به بغداد صورت گرفته است.
در يك كلام سطور نوشته و نا نوشته اين گزارش اين را القا مي‌كند كه دولت عراق با تفاهم و بردباري با ساكنان برخورد مي‌كند، حداقلهاي ضروري را تأمين مي‌كند، اما ساكنان زياده‌خواه هستند، خواستهاي غيرمنطقي دارند و از گفتگو با مقامات عراقي سرباز مي‌زنند و بحران‌سازي مي كنند و براي كساني كه مي‌خواهند كمپ را ترك كنند مشكل توليد مي‌كنند. اين جز جعل و تحريف چيز ديگري نيست. اين اولين بار است كه من در مورد يك مقام سازمان ملل يا يك مقام كشورهاي دموكراتيك اين كلمات را به كار مي برم كه تاكنون فقط در مورد مقامهاي نظامهاي توتاليتر به‌كار برده بودم. اگر آنچه را كه در شش ماه گذشته بر سر ساكنان اشرف رفته، مرور كنيد و اگر نقض عهدهاي آقاي كوبلر را شمارش كنيد و اگر گزارشهاي غير واقعي ايشان را از نظر بگذرانيد مرا به‌خاطر اين كلمات مؤاخذه نخواهيد كرد».
4- در گزارش شش ماهه يونامي هيچ اثري از حدود 200نامه و گزارش روزانه ساكنان اشرف و ليبرتي و حدود 120نامه و ايميل و گزارش نماينده ساكنان در خارج از عراق كه در فاصله ژانويه تا ژوئن2012 براي آقاي كوبلر و دستگاه تحت رياست او فرستاده‌اند، به چشم نمي‌خورد و همه آنها را ناديده گرفته است. همچنانكه از موضوعات مطرح شده از سوي نمايندگان ساكنان در دهها ملاقات با آقاي كوبلر و نمايندگانش اثري به چشم نمي‌خورد. نامه ها و گزارشهاي گروههاي مختلف پارلماني و شخصيتهاي برجسته سياسي و حقوقدانان و وكلاي ساكنان همه به كناري گذاشته شده اند.

يادداشت تفاهم
5- گزارش دوره‌يي يونامي تلاش مي‌كند امضاي يادداشت تفاهم بين آقاي كوبلر و مشاور امنيت ملي دولت عراق را يك دستاورد بزرگ نماينده ويژه قلمداد كند در حاليكه هيچ اشاره‌يي نمي‌كند كه با اينكه نماينده ويژه چندين بار به نمايندگان ساكنان در بروكسل، پاريس و اشرف قول داده بود كه يادداشت تفاهم را بدون توافق ساكنان امضا نخواهد كرد، آن را بدون توافق و حتي بدون اطلاع ساكنان امضا كرد. چيزي كه حداقل خواستهاي ساكنان را در بر نمي‌گرفت.
6- گزارش دوره يي اين را نيز به فراموشي سپرده است كه همين يادداشت تفاهم از سوي دولت عراق به طور مستمر نقض شده و يونامي و شخص نماينده ويژه در مقابل آن سكوت كرده است. بر اساس يادداشت تفاهم، ليبرتي مي بايست با استانداردهاي حقوق بشري و انساندوستانه مطابقت داشته باشد، اما هرگز چنين چيزي نيست و حتي اطلاعيه 31ژانويه خود آقاي كوبلر در مورد آمادگي ليبرتي براي پذيرش ساكنان تنها بر برآورده شدن استانداردهاي انساندوستانه تأكيد مي‌كند و استانداردهاي حقوق بشري را به كلي به فراموشي مي سپارد. بگذريم كه بعداً معلوم شد ادعاي او در مورد برآورده شدن استانداردهاي انساندوستانه نيز به‌طور‌مطلق غير واقعي بوده است.
7- گزارش بر اين واقعيت سرپوش مي‌گذارد كه نماينده ويژه، ساكنان را به صراحت بين حمله مجدد نيروهاي عراقي و كشتار آنها از يكسو و ترك خانه 26‌ساله شان و رفتن به زندان «ليبرتي» مخير كرده ا ست. اين به هيچوجه يك جابه‌جايي داوطلبانه نيست، اين يك «بي خانمانسازي اجباري» است (FORCED EVICTION) ست. سطح زندگي ساكنان در اشرف به مراتب بالاتر از ليبرتي بوده است. مساحت اشرف 70بار بزرگتر از «ليبرتي» است. در ابتدا يونامي به ساكنان اطلاع داد كه ليبرتي 40كيلومتر مربع است و همه آن در اختيار ساكنان خواهد بود. مدتي بعد آقاي كوبلر در پاريس به نمايندگان ساكنان گفت مساحت آن 5/2كيلومتر مربع است. اما بعداً معلوم شد كه قسمتي از ليبرتي كه در اختيار ساكنان قرار گرفته است تنها نيم كيلومتر مربع است.

زندان «ليبرتي»
8- گزارش به‌نحو شگفت انگيزي سه بيانيه كميسارياي عالي پناهندگان در اول فوريه، اول مارس و 28مارس2012 درباره اشرف و ليبرتي را، كه بر ضرورت آزادي رفت و آمد در كمپ ليبرتي تأكيد مي كند، مسكوت گذاشته است و هيچ اشاره‌يي به ممنوعيت رفت و آمد از ليبرتي نمي‌كند.
9- نظريه گروه كار بازداشتهاي خودسرانه كه در مه2012 (يعني در دوره مورد بررسي گزارش يونامي) منتشر شده، تصريح مي‌كند شرايط ليبرتي مانند يك زندان است و نقض ماده9 منشور جهاني حقوق بشر و ماده9 و 10پيمان بين‌المللي حقوق مدني و سياسي، است. اشاره نكردن به بيانيه هاي كميسارياي عالي پناهندگان ملل متحد و كنار گذاشتن ارزيابي معتبرترين مرجع بين‌المللي درباره امر بازداشتها و بازداشتگاهها و ترتيب اثر ندادن به رهنمودهاي آن به‌خوبي نشان مي‌دهد كه گزارش يونامي تا چه اندازه بي اعتبار، مجعول و گمراه كننده است.
10- حقيقت از اين هم تلختر و نگران كننده تر است. آقاي كوبلر نه تنها طبق وظيفه اش به مثابه يك مقام ملل متحد در صدد اجراي رهنمودهاي اين ارگان ملل متحد بر نيامد بلكه تمام تلاش خود را مستقيم و غيرمستقيم به عمل آورد تا گروه كار بازداشتهاي خودسرانه را به عقب نشيني از نظريه حرفه يي خودش وادار كند، اما اين گروه بار ديگر در نظريه دوم خود كه در 23نوامبر منتشر شد، نه تنها بر نظريه اوليه خود تأكيد كرد، بلكه نتيجه گيري كرد كه اشرف نيز شرايط زندان را دارد و مكانيزمهاي حقوق بشري بايد به اتهامهايي كه متوجه دولت عراق است رسيدگي كند.
11- گزارش از دسترسي نداشتن ساكنان به وكيل، عدم اجازه ورود خانواده ها، فعالان حقوق بشر، نمايندگان پارلمانها، خبرنگاران و هر بازديدكننده خارجي به ليبرتي و اشرف هيچ سخني به ميان نمي آورد و هيچ اشاره يي نمي‌كند كه مديريت دولتي ليبرتي، دژخيمي به‌نام صادق محمد كاظم است كه در هر دو حمله جنايتكارانه 2009 و 2011 در اشرف مسئول شليك به سوي ساكنان و قتل عام آنان بوده است و به اتهام جنايت عليه جامعه بين المللي به دادگاه اسپانيا فراخوانده شده است و در ژوئن2012 نيز در پاريس به خاطر دست داشتن در شكنجه ساكنان اشرف براي مدتي بازداشت شد. او همه دستورات سركوبگرانه را از نخست وزيري عراق دريافت مي‌كند و به مأموران استخبارات اين كشور منتقل مي‌كند. دستوراتي از قبيل اذيت و آزار بيماران و اعمال فشار بر آنها به هنگام رفت و آمد به بغداد و همچنين جلوگيري از ورود اجناس به كمپ.
12- در يك كمپ فوق العاده كوچك يك ايستگاه مركزي پليس و دست كم پنج مركز ديگر پليس و گشتهاي مستمر وجود دارد. بعد از گفتگوهاي طولاني و مكرر با نماينده ويژه وي طي يك نامه رسمي به تاريخ 16مارس2012 اعلام كرد كه از اين پس حضور پليس محدوديتهايي خواهد داشت. اما اكثر مواد اين نامه هم مانند بقيه نامه ها و وعده هاي آقاي كوبلر هرگز محقق نشد.
13- شوراي ملي مقاومت ايران در 2 اسفند سندي را فاش كرد كه نخستوزيري عراق پس از انتقال شماري از ساكنان اشرف, به رژيم آخوندي اطمينان داد «مجاهدين در ليبرتي تحت كنترل مستقيم نيروهاي عراقي خواهند بود» و اين شرايط «اين سازمان را فلج مي‌كند و. . . در ليبرتي حكم مردگان را پيدا مي‌كنند». روز 21 فوريه2012 دبيرخانه شوراي ملي مقاومت اعلام كرد نيروي تروريستي قدس و وزارت اطلاعات ملايان با كمك دولت عراق, براي شنود مكالمات ساكنان، روي دكلهاي 15متري در مجاورت كمپ ليبرتي دستگاههاي استراق سمع پيشرفته نصب كرده اند. براساس اين گزارشها دستگاههاي استراق سمع طوري نصب شده‌اند كه بنگالهاي محل استقرار ساكنان را مورد پوشش قرار دهد. علاوه بر اين در نقاط مختلف كمپ دوربينهاي قوي جاسوسي كار گذاشته شده است تا همه رفت و آمدهاي داخل كمپ را كنترل كنند. خروجي دستگاههاي استراق سمع و دوربينهاي جاسوسي در اختيار رژيم ايران قرار مي‌گيرد، چيزي كه خطرات جدي امنيتي براي ساكنان و خانواده‌هاي آنها به‌همراه دارد.

دخالت دادن فاشيسم ديني در سرنوشت مخالفان توسط كوبلر
14- گزارش از مهمترين موضوعي كه در طول يكسال گذشته ساكنان به طور مستمر نسبت به آن اعتراض داشته اند، هيچ سخني به ميان نمي آورد. ساكنان، نمايندگان و وكلاي آنها، گروههاي پارلماني و بسياري از شخصيتهاي برجسته بين‌المللي بارها از آقاي كوبلر خواسته اند كه رژيم ايران را در سرنوشت آنها دخالت ندهد. گفتگوهاي متعدد آقاي كوبلر با پاسدار تروريست دانايي فر، از سركردگان نيروي تروريستي قدس و سفير رژيم آخوندي در عراق درباره ساكنان اشرف، بارها مورد اعتراض قرار گرفته است اما هيچ ترتيب اثري به آن داده نشده است.
15- آقاي بومدرا در كنگره آمريكا در شهادت تحت سوگند اعلام كرد: «بله آقاي رئيس, من در برابر شما تأكيد مي‌كنم كه يونامي به هيچ وجه به طور مستقل عمل نمي‌كند. به‌ويژه در هر موضوعي كه به اشرف ربط داشته باشد در دفتر نخست وزير [عراق] تصميم گيري مي‌شود و برخي اوقات هم در سفارت ايران در بغداد». وي همچنين گفت حداقل او در پنج ملاقات كوبلر با دانايي فر شركت داشته و موضوع اصلي اين صحبت اشرف بوده است.
16- مشاور امنيتي مالكي، فالح فياض العامري، پس از بازگشت از تهران و ديدار با مقامهاي امنيتي رژيم آخوندي از جمله پاسدار سليماني، سركرده نيروي تروريستي قدس، در 24آوريل در تلويزيون حكومتي عراق گفت: طبيعي است كه پرونده سازمان «تروريستي» مجاهدين «با طرف ايراني مورد بحث قرار بگيرد». مشاور امنيتي افزود: «آقاي مارتين كوبلر، نماينده دبيركل سازمان ملل متحد در عراق، مباحثات مفصلي با طرف عراقي و طرف ايراني داشته است، چه از طريق سفارت ايران يا از كانالهاي ارتباطي ديگر با طرف ايراني مباحثاتي داشته است تا الزامهاي اجراي تفاهمي را فراهم كند كه بين او و عراق براي بستن قرارگاه اشرف و پايان دادن به حضور سازمان در خاك عراق طي سال جاري مورد تفاهم قرار گرفته است. آنچه مورد بحث قرار گرفت شامل مكانيزمها و نقش ايران در انجام آنچه بايد در حل اين مشكل انجام دهد بود».
17- آقاي كوبلر بعد از تخليه اجباري دو سوم ساكنان اشرف و انتقال گروه پنجم به ليبرتي در 4 مه، پس از اينكه مدتها در انتظار دريافت ويزاي ايران بود، بالاخره جايزه اش را از ملايان دريافت كرد و بلافاصله در 6مه به تهران رفت. در 9 مه كميته بين المللي در جستجوي عدالت (ISJ) كه 4000 پارلمانتر را در دو سوي آتلانتيك نمايندگي مي كند طي اطلاعيه يي اعلام كرد: «سفر آقاي كوبلر به تهران آنهم درست روز بعد از انتقال گروه پنجم، بيش از پيش، رشته اي از سئوالات و نگرانيهاي مشروع را در همه آزاديخواهان بر انگيخته است. بخصوص كه آقاي كوبلر در سفر خود به اروپا در ماه فوريه به طرف حسابهاي اروپايي گفته بود، سفير ايران در عراق، شرط سفر او به ايران را انتقال مجاهدين از اشرف قيد كرده است». كميته بين المللي در جستجوي عدالت مي افزايد: «نماينده دبيركل در مورد نقش سازنده ايران در عراق را محكوم و از مذاكره با فاشيسم ديني ايران بر سر اشرف و ليبرتي بر حذر مي‌دارد».
18- دخالت دادن آشكار رژيم ايران در سرنوشت ساكنان اشرف و ليبرتي تا امروز ادامه دارد. هشدارهاي مقاومت ايران، ساكنان اشرف و نمايندگانشان و مدافعان حقوق بشر در سطح بين المللي متأسفانه اثري نكرده است. در روز 7 اكتبر 2012 سفير ايران در عراق، از فرماندهان شناخته شده نيروي سركوبگر قدس، به تلويزيون حكومتي درباره اشرف و ليبرتي گفت: «من امروز جلسه‌يي را با آقاي کوبلر، نماينده سازمان ملل، که مسئول اين پرونده در بغداد است، داشتم بحثهاي مفصلي توي اين زمينه داشتيم و توقعات ما در اين جلسه مطرح شد، مشکل اصلي در اين‌جاست که اکثر کشورهاي دنيا با شناختي که از اينها دارند و شناخت تروريستي و اعمال جنايتکارانه که از اينها دارند پذيراي اينها نيستند، اما تعدادي از کشورها در حال حاضر، گروهي از اينها را اعلام کردند که مي‌پذيريم که در مسير تکميل پرونده‌هاي اينها هست براي انتقال اينها به بعضي از کشورهاي اروپايي».
19- كميته در جستجوي عدالت در پارلمان اروپا ISJ در همين رابطه در تاريخ 19 اكتبر به دبيركل ملل متحد نوشت:
«گفتگو با رژيم ايران در مورد مخالفانش كه افراد حفاظت شده تحت كنوانسيون چهارم ژنو و به تصريح كميسارياي عالي پناهندگان ملل متحد، پناهجو و ”افراد مورد نگراني“ هستند، يك اقدام مجرمانه است و ساكنان اشرف و نمايندگانشان و سازمانهاي مدافع حقوق بشر و گروههاي پارلماني و حقوقدانان پيش از اين بارها نگراني خود را در نامه هاي متعدد با شما و نماينده ويژه دبيركل و ديگر مقامهاي ملل متحد در ميان گذاشتند. آقاي كوبلر يا به اين اعتراضات جواب نداده يا در نوشته‌ها و صحبتهاي خصوصي به اين اكتفا كرده كه طرف ايراني در مورد اشرف صحبت كرده و آقاي كوبلر هيچ ”مذاكره“يي در اين باره نداشته است. آيا مقصود اينست كه ”گفتگو“ و ”تبادل اطلاعات“ بوده اما ”مذاكره“ نبوده است؟ آيا يك بازي با كلمات در كار است؟ اگر اين طور نيست چرا آقاي كوبلر به‌نحو عجيبي از تكذيب علني سخنان سفير رژيم كه بارها تكرار شده است، خوداري مي‌كند؟»
ارتباطات نماينده ويژه دبيركل با نمايندگان رژيم ايران درباره مخالفان ايراني نتايج حفاظتي و امنيتي وخيمي دارد و راه را براي قتل عام سوم ساكنان هموار مي‌كند كه بدون ترديد براي نماينده ويژه دبيركل و ملل متحد الزام قضايي خواهد داشت. . .
لذا ما خواستار رسيدگي فوري به اين موضوع و اقدام فوري شما براي پايان دادن به اين دخالتها هستيم. همچنين از شما مي‌خواهيم يك نماينده شخصي براي بررسي وضعيت در اشرف و ليبرتي و تهيه يك گزارش بيطرفانه تعيين كنيد».
گزارش هيچ اشاره‌يي به صدها نامه و تماسهايي كه نماينده ويژه در اين رابطه دريافت كرده است، نمي‌كند.

به فراموشي سپردن تحقيقات در مورد قتل عام
20- گزارش در مورد يك وظيفه مبرم يونامي و نماينده ويژه هيچ سخني به ميان نمي آورد و تلاش دارد آن را از حافظه همگان بزدايد. پس از قتل عام 8 آوريل 2011، كميسر عالي حقوق بشر ملل متحد اعلام كرد: ”بايستي يك تحقيق كامل، مستقل و شفاف صورت بگيرد و هر كسي كه مسئول استفاده قهر بيش از حد شناخته شد بايستي محاكمه شود“.
آقاي اد ملكرت، نماينده پيشين دبيركل در عراق نيز بر ضرورت اين تحقيقات تأكيد كرد. اما او مدت كوتاهي پس از اين قتل عام (اوت 2011) به‌خاطر آن كه حاضر نشد، دستورالعمل مالكي را براي بازشماري در انتخابات بپذيرد، براي هميشه عراق را ترك كرد. مسئؤليت اين تحقيقات در سازمان ملل بر عهده كيست؟ چه كسي بايد اين موضوع را تحقيق مي‌كرد؟ چه كسي بايد در اين رابطه گزارش مي‌داد؟ چه كسي بايد دولت عراق را وادار به تحقيقات مي‌كرد؟ چرا در گزارش شش ماه اول سال2012 هيچ اشاره يي به اين موضوع نيست. يونامي و مارتين كوبلر براي انجام اين تحقيقات چه كرده اند؟
آقاي كوبلر اين اصل بديهي را به‌خوبي مي‌داند كه براي جلوگيري از تكرار يك جنايت، تحقيق پيرامون آن جنايت و مجازات عاملان آن يك عنصر كليدي است. به فراموشي سپردن تحقيقات، آب ريختن به آسياب دولت عراق و رژيم ايران براي ارتكاب جنايت بعدي است.
21- بي توجهي به تحقيقات در مورد قتل عام در حالي است كه هنوز مجروحان هر دو قتل عام 2009 و 2011 از آثار جراحتهاي خود رنج مي‌برند و ضايعات جسمي بسياري از آنها افزايش يافته است. آقاي حمدالله رحماني، از مجروحان قتل‌عام 2009 در روز 23 ژوئن 2012 پس از تحمل سه سال درد و رنج و محاصره در اشرف، در هنگام عمل در بغداد درگذشت. . آقاي محمد علي طاطايي، يكي ديگر از مجروحان و گروگانهاي قتل عام 2009، روز 26ژوئن2012 به‌دنبال يك عمل جراحي در بيمارستان بعقوبه مركز استان ديالي در عراق، درگذشت. طاطايي يكي از 36گروگاني بود كه در دخمة نزديك به مقر گردان عراقي تحت فرماندهي صادق محمد كاظم شكنجه شدند. آنها پس از 72روز اعتصاب غذا كه هفت روز آن اعتصاب خشك بود، در حاليكه تنها چند ساعت با مرگ فاصله داشتند آزاد شدند.

بازاسكان و محل موقت ترانزيت
22- مارتين كوبلر با اين بهانه دروغ كه ساكنان ليبرتي را به سرعت به كشورهاي ثالث منتقل خواهد كرد از يكسو به در خواست رذيلانه دولت عراق مبني بر اينكه كمپ ليبرتي را ”محل موقت ترانزيت“ بنامد تن داد. و از سوي ديگر با يك شتاب بيرحمانه ساكنان را در ليبرتي تلنبار كرد. دولت عراق و كوبلر با نامگذاري ليبرتي به «محل موقت ترانزيت» عملا اقدامهاي سركوبگرانه و زندان‌سازي و پايمال كردن حقوق ساكنان را توجيه مي كنند. TTL يا محل موقت ترانزيت جايي است كه پناهندگان يا پناهجويان چند روز يا چند هفته و در موارد معدود چند ماه در آن اقامت مي كنند. در حاليكه همه شواهد حاكي از آن است كه اقامت ساكنان در ليبرتي سالها به طول خواهد انجاميد. گزارش دوره يي يونامي و آقاي كوبلر در يك رويكرد غيرصادقانه از ارائه بيلان بازاسكان خودداري مي كنند.
23- تا پايان ژوئن 2012 حتي يك نفر توسط كميسارياي عالي پناهندگان ملل متحد به خارج از عراق منتقل نشده بود و تا امروز يعني پايان سال 2012 تعداد افراد اعزام شده توسط كميسارياي عالي پناهندگان تنها به پنج تن بالغ مي شوند و بيانيه كميساريا در روز 14دسامبر2012 تصريح مي كند: «تاكنون تعداد كمي از ساكنان عراق را ترك كرده اند». در اين مدت 42تن ديگر به خاطر آن كه سيتيزن كشورهاي غربي بوده اند يا در اثر تلاشهاي مقاومت ايران و گروهاي پارلماني مدافع حقوق ساكنان اشرف توانسته اند عراق را ترك كنند.
همه وعده هاي كوبلر در مورد انتقال ساكنان به كشورهاي مختلف تاكنون پوچ از آب در آمده است. اما همچنان او از نامگذاري ليبرتي به‌عنوان كمپ پناهندگي خودداري مي‌كند و بر عنوان غيرقانوني محل موقت ترانزيت پافشاري مي‌كند.

انتقال به كشور ثالث
24- گزارش تصريح مي‌كند: «اولين انتقال از ساكنان به همراه مايملك شخصي آنها در 18فوريه صورت گرفت. طي مدت گزارش, چهار انتقال ديگر ساكنان زير نظر ناظران ملل متحد صورت گرفت». اما اشاره يي نمي‌كند كه در جريان انتقال گروه سوم، مهندس برديا امير مستوفيان به دليل فشارهاي ناشي از بازرسي و آزار و اذيت نيروهاي عراقي در جريان بازرسي، در روز اول سال نوي ايراني 20مارس 2012 بلافاصله پس از ورود به ليبرتي دچار ايست قلبي شد و فوت كرد. بر اساس نظر پزشكان عراقي علت سكته، خستگي مفرط بوده است. در اثر اصرارهاي آقاي كوبلر گروه سوم مجبور شد شب سال نوي ايراني به‌طور عجولانه اشرف را ترك كند. اصرارهاي ساكنان براي به تعويق انداختن چند روزه حركت اين گروه در آقاي كوبلر مؤثر واقع نشد. دولت عراق حدود 280روز است از دفن جسد برديا جلوگيري مي‌كند، ولي گزارش به آن اشاره نمي‌كند.
25- در 8 آوريل 2012، در جريان بازرسي متعلقات گروه پنجم، نيروهاي سركوبگر عراقي به نام سوآت، با سنگ و چوب و چماق و ميله آهني و باتون الكتريكي به شماري از ساكنان حمله كرده و آنها را به شدت مورد ضرب و شتم قرار دادند. 29تن از ساكنان از جمله شماري از زنان مجروح شدند. آنها شيشه‌هاي شماري از خودروهاي ساكنان را با سنگ و قنداق سلاح خرد كرده و لاستيكهاي آنها را با چاقو پاره كردند. راننده يكي از آنها را با ضرب و شتم از خودرو بيرون كشيدند. مزدوران او را در حاليكه پيشانيش شكاف برداشته بود، با خود بردند كه بعداً توسط يكي ديگر از افسران عراقي آزاد شد. تيمهاي ناظران يونامي از جزييات اين حمله به‌خوبي مطلعند و با مجروحان اين حمله خشونت بار مصاحبه كردند.

جلوگيري از انتقال و فروش اموال و تلاش براي سرقت سيستماتيك
26- آقاي كوبلر به‌‌خوبي مي‌داند كه اين يك دروغ بزرگ است كه افراد چه در اين گروه و چه در گروههاي بعدي دارايي هاي فردي خود را به ليبرتي منتقل كرده اند. ساكنان تنها توانسته اند پنج درصد اموال منقول خودشان را به ليبرتي منتقل كنند و دولت عراق از انتقال 95درصد اموالشان جلوگيري كرده است.
27- از 1200 خودروي مسافري، ساكنان تنها اجازه يافتند 30خودرو را منتقل كنند. اين در حاليست كه آقاي كوبلر در دسامبر2011 و ژانويه2012 از نمايندگان ساكنان مصرانه خواست كه قبول كنند در گروه اول ساكنان 10خودروي مسافري با خود ببرند، تا در گروههاي بعدي تعداد بيشتري با خود منتقل كنند. اما به عكس از گروه چهارم دولت عراق اجازه ندادند هيچ خودرويي منتقل شود.
28- همچنين از ابتدا قرار بود در هر ستون تعدادي خودروي خدماتي (شامل تانكرهاي آب، سوخت و فاضلاب) به ليبرتي منتقل شود، اما در جريان حركت ستون پنجم از اشرف به ليبرتي در 4 مه2012 دولت عراق از ميانه راه شش خودروي خدماتي را در برابر چشم ناظران ملل متحد به شيوه راهزنانه به اشرف برگرداند و از آن پس اجازه انتقال خودروهاي خدماتي به ليبرتي را نداد.
29- گزارش اشاره نمي‌كند كه ساكنان از انتقال بخش زيادي از يخچالها، 90درصد كولرها، بيشتر ژنراتورها، عمده كامپيوترها، بسياري از وسايل ارتباطي، تمام تجهيزات پزشكي از جمله سيتي اسكن كه با سلامتي همه ساكنان مرتبط است، و صدها قلم ديگر از وسايل مورد نيازشان محروم شده اند. اينها همه داراييهاي فردي است كه ساكنان با هزينه خود خريداري كرده اند.
30- دو كانيتنر متعلقات گروههاي چهارم و پنجم (نيمه آوريل و 4مه) از سوي نيروهاي عراقي بدون هيچ دليلي ضبط شده است و به‌رغم مراجعات و نامه‌هاي ساكنان و نمايندگانشان و قولهاي مكرر نماينده ويژه و مسئولان يونامي، اين دو كانتينر كه محتويات آنها همه قانوني و غيرنظامي است و ارزش آن حدود 120هزار دلار مي‌شود، همچنان در توقيف نيروهاي عراقي است.
31- ساكنان نه تنها از انتقال اموالشان محروم شده اند بلكه اجازه فروش آنها را هم ندارند. از همان ابتدا بسياري از بازرگانان عراقي مي‌خواستند به اشرف بروند و اموال را خريداري كنند. نيروهاي عراقي از ورود آنها جلوگيري كردند و برخي را مورد ضرب و شتم قرار دادند و دستگير كردند. بارها نمايندگان ساكنان از جمله در دوره مورد بحث گزارش ليست تجاري كه مايلند اموال ساكنان را خريداري كنند، به نماينده ويژه دادند، اما هيچ ترتيب اثري داده نشد.
32- معلوم نيست چرا گزارش به تلاش سيستماتيك دولت عراق براي به سرقت بردن اموال ساكنان سكوت مي‌كند. آقاي كوبلر در تاريخ 11اكتبر نوشت: دولت عراق تنها اجازه فروش اموال منقول (و نه اموال غيرمنقول يا قابل تفكيك) را كه در مالكيت ساكنان است ميدهد.
اين جمله به طور كامل نقض قانون بين المللي و حتي قانون عراق است و چيزي جز يك فرمول شيك براي سرقت اموال نيست. نمايندگان ساكنان بارها با استنادات حقوقي روشن به آفاي كوبلر و همكارانشان يادآور شده اند كه حتي طبق قانون مدني عراق كسي نمي تواند حق ساكنان اشرف را بر اموال منقول و غير منقولشان نفي كند. آيا اين مطلب كه سوژه صدها نامه و تماس تلفني با نماينده ويژه بوده است، نبايد جايي در اين گزارش داشته باشد؟

آب و برق
33- گزارش به‌نحوي تنظيم شده كه گويا دولت عراق روزانه حدود 200ليتر آب براي هر نفر به كمپ مي‌رساند و برق نيز توسط 19ژنراتور به‌طور 24ساعته تأمين مي‌شود. در حالي كه شهروندان عراقي فقط 9ساعت در روز به برق دسترسي دارند و هر عراقي به‌طور متوسط بين 70 تا 90ليتر آب در روز دريافت مي‌كند. گزارش در صدد است تلاشها و هزينه هاي طاقت فرساي ساكنان را كه با كارشكني‌هاي گسترده دولت عراق مواجه بوده است، دستمايه سفيد سازي چهره دولت عراق و نماينده ويژه كند.
34- دولت عراق تاكنون نه يك ثانيه برق و نه يك قطره آب به ساكنان داده است. ساكنان با صرف هزينه هاي سرسام آور آب و برق خود را تأمين كرده اند. از فوريه 2012 كه اولين گروه ساكنان به ليبرتي رفته اند تاكنون بيش از 6ميليون دلار هزينه آب و برق كرده اند. همه قولهاي شفاهي و مكتوب اقاي كوبلر براي وصل آب و برق ليبرتي به شبكه آب و برق سراسري (از جمله نامه هاي 24 آوريل و 28 مه 2012) پوچ و دروغ از آب در آمد.
35- در دوره مورد بحث گزارش، بيش از 80تن از ساكنان به‌طور شبانه روزي در گرماي طاقتفرساي عراق با تعداد بسيار محدودي از تانكرهاي خود كه دولت عراق اجازه داده بود از اشرف با خود ببرند آب را از فاصله 12كيلومتري بعد از ساعتها معطلي به ليبرتي منتقل مي‌كردند.
36- در مورد برق نيز ساكنان تاكنون بيش از سه و نيم ميليون دلار براي خريد سوخت پرداخته اند تا ژنراتورهاي فرسوده ليبرتي را كه دو برابر مصرف و 40درصد بازدهي دارند، روشن نگاه داشته و برق ليبرتي را تأمين كنند.
37- شركت كامنز، سازنده ژنراتورهاي موجود در ليبرتي، پس از بازديد و بازرسي ژنراتورها در 30مه 2012، يعني دوره مورد بحث گزارش يونامي، در 28ژوييه 2012 نتايج بازرسي خود را درباره 14ژنراتور 7بخش ليبرتي اعلام كرد و نوشت: «ما از 14ژنراتور بازديد كرديم، موتور 5عدد از آنها مشكل گم شدن قطعه داشت و برخي از قسمتها كار نمي‌كردند و قابل استفاده نيست. موتور 7ژنراتور ديگر بايد تعميرات كامل بشوند زير بازدهي آنها بسيار پايين است. قدرت اغلب آنها زير 50درصد است و درصد مصرف روغن و سوخت آنها بسيار بالاست. دو عدد از ژنراتورها به خاطر رادياتورشان فقط در برخي از ساعات روز يا شب قابل استفاده هستند».
38- گزارش هيچ اشاره‌يي نمي‌كند كه دولت عراق حتي اجازه خريد سوخت را از داخل عراق به ساكنان نميدهد و آنها مجبورند سوخت را به چند برابر قيمت از خارج از عراق خريداري كنند و مانع انتقال 6ژنراتور يك و نيم مگاواتي متعلق به ساكنان مي‌شود. اين 6ژنراتور كه همه اسناد مالكيت آنها موجود است و نسخه آن بارها به آقاي كوبلر و يونامي داده شده است، مي‌توانند برق بسيار بيشتر و مطمئن تري را براي ليبرتي تأمين كنند و هزينه سوخت آن نيز چند برابر كمتر است. اما دولت عراق آشكارا در صدد سرقت اين ژنراتورها، همچون بقيه اموال ساكنان است.

وضعيت پزشكي
39- گزارش در حالي از وضعيت پزشكي ساكنان ابراز ماكزيمم رضايت را مي‌كند كه محاصره پزشكي در اين دوران هم بر اشرف و هم بر ليبرتي ادامه داشته و محدوديتهاي بسيار زيادي بر آنها تحميل شده است. از ابتداي سال2009 كه آمريكا حفاظت ساكنان اشرف را به نيروهاي عراقي محول كرد، اين نيروها بيمارستان اشرف را، كه ساختمان و همه تجهيزاتش با هزينه ساكنان تهيه شده بود، در اختيار خود گرفتند و آن را به طور عملي به يك مركز شكنجه فيزيكي و رواني براي بيماران تبديل كردند. آنها در عين حال ساكنان را از دسترسي آزادانه به خدمات پزشكي در عراق محروم كردند.
40- وضع در ليبرتي باز هم بدتر شد. در اشرف ساكنان با استفاده از پاره يي از تجهيزات پزشكي كه در كلينيك داخلي خودشان داشتند و با تلاشهاي پزشكان اشرف، حداقل رسيدگيها را به بيماران به عمل مي آوردند. اما به هنگام انتقال به ليبرتي، دولت عراق اجازه انتقال تجهيزات پزشكي را به ساكنان نداد. اين در حاليست كه در نامه 15فوريه آقاي كوبلر به ساكنان تصريح شده بود كه: «ساكنان تجهيزات پزشكي خود را به ليبرتي منتقل مي كنند». اما اين نامه هم مثل بقيه نامه ها و قولهاي او انجام نشده باقي ماند.
41- ساكنان و نمايندگانشان بارها از آقاي كوبلر و مقامات يونامي خواستند ترتيبات انتقال يك دستگاه سيتي اسكن از اشرف به ليبرتي را بدهد كه به‌شدت مورد نياز بيماران و مجروحان است. به‌خصوص كه بسياري از 1130تن از ساكنان كه در حملات جنايتكارانه نيروهاي عراقي مجروح شده اند، همچنان از آثار جراحتها به‌شدت رنج مي برند. ساكنان حتي گفتند وقتي افراد از ليبرتي به كشور ثالث منتقل شدند، اين دستگاه را به وزارت بهداري عراق هديه خواهند كرد. اما با اين درخواست مشروع و منطقي و انساني نيز مخالفت شد.
42- در 18 اسفند 1390 (8 مارس2012) نورمحمد بيرانوند، كه به بيماري هپاتيت مبتلا بود، به‌خاطر عدم دسترسي به امكانات پزشكي در شهر اشرف درگذشت. بدون شك اگر ساكنان دسترسي آزادانه به خدمات پزشكي مورد نياز و مناسب خود از جمله دسترسي به بيمارستان و پزشكان متخصص در اربيل يا امكان همراهي پزشكان اشرف با دو پرستار شبانه روزي را مي‌داشتند بسياري از ضايعات از جمله درگذشت محمد علي طاطايي و حمدالله رحماني قابل پيشگيري بود. سازمان مجاهدين خلق ايران از نوامبر 2009 از يونامي درخواست كرده بود يك ليست از مجروحان و بيماران شديد از جمله محمد علي طاطايي را براي معالجه به اروپا منتقل كند كه هيچ اقدامي نكرد.
43- مأموران استخبارات عراق همواره بيماراني را كه به بيمارستانهاي بغداد منتقل مي‌شوند، همراهي مي‌كنند و علاوه بر اذيت و آزار بيماران در موضوعات پزشكي نيز مداخله مي‌كنند. اين مأموران سركوبگر كه تحت كنترل نخست وزيري عراق هستند، معمولاً باعث تأخير انتقال بيماران مي‌شوند به‌نحوي كه در بسياري از مواقع بيماران قرارهاي پزشكي شان را از دست مي‌دهند، در بسياري مواقع از خريد دارو توسط بيماران جلوگيري مي‌كنند و به هنگام ويزيت بيمار توسط پزشك، حتي بيماران زن وارد اتاق پزشك مي‌شوند. جزييات اين وضعيت به‌طور روزانه براي آقاي كوبلر ارسال شده است. اما مصلحت ايجاب نكرده است كه در گزارش يونامي كمترين اشاره يي به آنها بشود.
44- در روز 23دسامبر2012، درست دو روز بعد از انتشار گزارش دوره يي يونامي، بهروز رحيميان يكي ديگر از ساكنان ليبرتي، يك ماه پس از جلوگيري استخبارات عراق از بستري شدن او در بيمارستان، دچار ايست قلبي شد و به شهادت رسيد. بهروز در 25نوامبر دچار درد شديدي در قفسه سينه شد و به اورژانس بيمارستاني در بغداد منتقل گرديد. پزشكان بيمارستان مي‌خواستند وي را در بخش مراقبتهاي ويژه (سي سي يو) بستري كنند. اما مأموران استخبارات از بستري شدن وي جلوگيري كردند و با فشار به پزشكان از آنها خواستند از بستري كردن بهروز خودداري كنند. بهروز كه از مدتها قبل از بيماري قلبي رنج مي‌برد و تحت مداوا و كنترل پزشك قرار داشت، به خاطر محاصره ضد‌انساني پزشكي كه از چهار سال پيش شروع شد، با مشكلات بيشتري مواجه بود، اما با توجه به امكانات كلينيك خود ساكنان در اشرف و با تلاش پزشكان مجاهدين، بهروز و بسياري ديگر از بيماران مي توانستند حداقل رسيدگيهاي پزشكي را دريافت كنند. اما پس از انتقال به ليبرتي و جلوگيري دولت عراق از انتقال تجهيزات پزشكي ساكنان، وضعيت براي بهروز و ديگر بيماران خطرناكتر شد. مترجم بيمار، از محل بيمارستان وضعيت وخيم بهروز و ممانعت از بستري شدن او را به رئيس تيم ناظران يونامي در ليبرتي از طريق تلفن اطلاع داد، اما متأسفانه ترتيب اثري داده نشد و بهروز را در حاليكه از ناراحتي شديد قلب رنج مي‌برد با دادن مقداري دارو به ليبرتي برگرداندند.

امكان سازندگي، امكانات تفريحي
45- گزارش مي نويسد ليبرتي «فضاهاي بيشمار تفريحي دارد». هر كس كه به كمپ ليبرتي رفته است مي‌داند كه اين كمپ فاقد هر نوع امكان تفريحي و از جمله زمين ورزشي است. ساكنان براي ساختن يك زمين فوتبال كوچك زمين سنگلاخ را پاكسازي نموده و با حفر قسمت ديگري از زمين 25متر مكعب خاك را جابه‌جا كردند تا يك لايه خاك به قطر 10سانتيمتر ايجاد كنند.
46- ورود هر نوع ماشين آلات مهندسي و حتي ورود بيل و كلنگ براي چنين فعاليتهايي به كمپ ممنوع است. لذا تمامي كارهاي فوق با دست و ابزار دست ساز انجام مي‌شود. كاري كه توسط ماشين آلات در اشرف در عرض دو سه روز انجام مي‌شد در ليبرتي چند ماه به طول مي انجامد. اعتراضها و تلاشهاي ساكنان و مراجعات آنها به يونامي براي انتقال اين ماشين آلات از اشرف به ليبرتي به جايي نرسيده است.
47- اين گزارش در يك دروغگويي ديگر مدعي شده است: «ساكنان آزادند كه پروژه هاي نوسازي را با تصويب مديريت كمپ به‌انجام برسانند» و « آنها آزادند كه پيمانكاران بيروني را براي اجراي پروژه ها با توافق مديريت كمپ به‌داخل بياورند». اما هنوز پس از قريب يكسال ساكنان اجازه نيافته اند هيچ ساختمان يا تأسيساتي براي بيماران بسازند. حتي دولت عراق مانع ساختن يك سايه بان شده است. پس از اولين بارندگي پاييزي در ماه نوامبر امسال، آب سراسر كمپ را فرا گرفت و امكان عبور و مرور براي عموم ساكنان به‌ويژه بيماران بسيار مشكل شده بود. عدم اجازه به انتقال تانكرهاي آب و فاضلاب از اشرف به ليبرتي تخليه آب باران از سطح كمپ را مشكلتر كرده است.
48- گزارش به موارد متعدد نگاهداشتن مواد غذايي خريداري شده با هزينه ساكنان، در بيرون ليبرتي هيچ صحبتي به ميان نياورده است. اين اقدامات باعث از بين رفتن بسياري از مواد غذايي شده است.

آنچه فوقا ذكر شد تنها بخش كوچكي از حقايق غير قابل انكاري است كه نشان مي‌دهد گزارش دوره يي يونامي، تا چه اندازه جانبدارانه و با هدف سفيد سازي دولت عراق و نيروهاي سركوبگر آن و توجيه بي‌خانمان سازي اجباري ساكنان اشرف و فرستادن آنها به زندان ليبرتي تهيه شده است. گزارش همه استانداردهاي ملل متحد و همه ارزشهايي را كه ملل متحد براي دفاع از آنها بنا شده است به سخره مي‌گيرد و زمينه ساز تشديد سركوب ساكنان اشرف و ليبرتي و پايمال كردن حقوق آنانست.
مقاومت ايران بار ديگر از دبيركل ملل متحد مي‌خواهد براي ممانعت از يك كشتار ديگر به خواست رژيم ايران و توسط نيروهاي عراقي و براي جلوگيري از لگدمال شدن ارزشهاي ملل متحد به‌خاطر منافع و اغراض سياسي، يك نماينده بيطرف و ذيصلاح در ارتباط با اشرف و ليبرتي كه مورد قبول همه طرفها باشد، تعيين كند و اجازه ندهد ملل متحد و نماينده ويژه اش بيش از اين راه را براي سركوب اپوزيسيون فاشيسم ديني حاكم بر ايران هموار كند.

دبيرخانه شوراي ملي مقاومت ايران
5 دي 1391 (25 دسامبر 2012)

۱۳۹۱ دی ۵, سه‌شنبه

آدرس و نشانی 30 گور دسته جمعی از مبارزان سياسی

 

گورستان دسته جمعی خاوران

آدرس و نشانی 30 گور دسته جمعی از مبارزان سياسی لکه ننگی در کارنامه جمهوری اسلامی
از لکه های ننگی که توسط آخوندهای پليد در طی 30 سال گذشته برجای مانده است بوجود آوردن چندين گورستان دسته جمعی در گوشه و کنار کشور است ، روزی که خمينی وارد ايران شد در سخنرانی خود در گورستان بهشت زهرا ضمن انتقاد ازحکومت شاه ، محمد رضا پهلوی را به آباد کردن قبرستان ها متهم کرد – اين بخش سخنان خمينی در سالهای بعد هرگز از تلويزيون رژيم پخش نشد – در حالی که رژيم منحوس خودش نه تنها تمام قبرستان های رسمی را پر کرد بلکه در هر گوشه ای از کشور مان که ردپای يک انسان در آن ديده می شد قبرستان های مخفی ايجاد کرد و هزاران تن از مخالفان و زندانيان سياسی را روانه گور کرد . اکنون از آنجا که روند فرو پاشی رژيم ملاها تشديد گرديده و افق های تازه ای در برابر آينده ميهن مان باز شده جا دارد که ياد و خاطره ده ها هزار مبارز سياسی را که در گورهای دسته جمعی آرميده اند را گرامی بداريم به همين مناسبت اسامی و آدرس 30 گوردسته جمعی در اقصی نقاط کشور را به اطلاع خوانندگان می رسانيم
تهران : جاده خاوران ، پشت گورستان ارامنه جنب گورستان بهايي ها
تهران : بهشت زهرا ، قطعه 93 و برخی نقاط پراکنده ديگر
مشهد : بعد از هاشم آباد ، جاده اصغريه و برخی نقاط پرت گورستان قديم
اهواز : جاده کوت عبدالله نزديک گورستان بهشت آباد
اهواز بزرگراه سوسنگرد ، پشت روستای آفاق ، نزديک گورستان جهاد و چند نقطه ديگر
تبريز : گورستان پشت جاده قديم تبريز ، خيابان راه آهن گورستان وادی رحمت
شيراز : گورستان قديم
شيراز : قطعه 38 دارالرحمه
شيراز : ميدان تير \" چوگياه\" ، که محل تير باران کردن زندانيان نيز بوده است
اصفهان : قطعات 41 – 9 – 8 – 7 – 7 – 5 و چند قطعه ديگر در انتهای باغ رضوان
اصفهان : باغ کاشفی
اصفهان : قبرستان تخت فولاد
اصفهان : بازداشتگاه سيد علی خان واقع در کمال اسماعيل و چند نقطه ديگر
اصفهان : يک قبرستان دور افتاده در بالای قبرستان ارامنه
اصفهان : دهکده ای بنام قدريجان در نجف آباد اصفهان
گناوه : قبرستان قديم نزديک امامزاده
کرمانشاه :باغ فردوس ،جاده سيلو ، نزديک قبرستان کودکان
رشت : گورستان قديمی واقع در جاده رشت به لاهيجان در قسمت پرت افتاده ای از قبرستان تاز آباد
لاهيجان : گورستان قديمی سيد مرتضی کاشف غربی منطقه کاروانسرا بار و چند محل ديگر
لنگرود : گورستان وادی شهر در قسمت انتهای ضلع غربی
لنگرود : پشت غسالخانه معروف به مشهدی اسماعيل باغ و گورستانهای اطراف چمخاله و روستای جاف و چند نقطه ديگر
زاهدان : جاده بهشت مصطفی گورستان زاهدان خيابان گاراژ
گرگان : گورستان بهاييان راه جوپاری بهشت زهرا
آمل : خيابان طالب آملی موازی استاديوم آمل
شهسوار : قبرستان قديمی شهر و در نقطه ای پرت
همدان : در جاده ملاير گورستان باغ بهشت زهرا
ايلام : امامزاده صالح آباد دست چپ روی تپه
اروميه : روبروی ساختمان صدا و سيما ، بلوار راديو تلويزيون ، قبرستان شهر
گچساران : گورستان بهائيان
اراک :اتوبان اراک - بجنورد در 6 کيلومتری اراک 

مجاهدی دیگر.مجاهد خلق بهروز رحیمیان، در لیبرتی جان داد

مجاهد خلق بهروز رحیمیان، در ساعت ۱۲ظهر روز یکشنبه ۳دی (۲۳دسامبر۲۰۱۲)،  دچار ایست قلبی شد و به شهادت رسید. خداوند او را بیامرزد و غرقه در رحمت خویش نماید.اطلاعیه شورای ملی مقاومت بخوانید مسعود و مریم رجوی طبق معمول گناه این را شامل حال  نخست وزیری عراق، مأموران استخبارات و شخص نخست وزیر عراق ومارتین کوبلر و یونامی نمودند و آنها رامسئول قتل او دانستند.مسئولیت و اعمال فشارها توسط این افراد روشن میباشد ولی آن مسئله ای که مثل همیشه فراموش شده است مسئولیت خطوط غلط سیاسی و رهبران دو گانه راه گم کرده خارجه نشین و فراریی  میباشد که پس از سه دهه اشتباهات عدیده خودشان یا در خارجه نشسته اند و یا نه سال است مخفی شده اند وباقیمانده مجاهدین را در جهنم لیبرتی گرفتار نموده اند و راهی جز مرگ، رنج،بریدن و به طرف آخوندهای کثیف رفتن، فرار و خودکشی و مجالس وحشتناک درونی غسل و کوره و تنور و امثالهم برای آنها باقی نگذاشته اند و هنوز هم با پافشاری که کمپ لیبرتی باید کمپ پناهندگی بشود بجای راهجوئی نجات این افراد میخواهند آنها را در همانجا نگاهدارند تا یک یکشان بمیرند و یک دلیلی برای دادن اطلاعیه و مظلوم نمائی داشته باشند.آنان آن گمراهان از خداوند بی خبر غافل از آن هستند که هر مرگ و خودکشی اگر چه بر بار گناهان رژیم آخوندها و مسئولان عراقی این ماجراها افزون بی تردید میکند اما پرونده اعمال رهبران مادام العمر و راه گم کرده را بیشتر در نور قرار میدهد. رهبرانی که بجای چاره جوئی در خط مشی سراپا غلط از همان سی سال قبل و به کشتن دادن هزاران جوان این مملکت به دست خمینی جلاد و فرار به خارج کشور چند روز پس از اعلام مبارزه مسلحانه، این همه انسان را در معرض انواع مصائب قرار داده اند و خودشان یا در اروپا جا خوش نموده و یا پنهان شده اند. با امید اینکه این وضع دردناک روزی تمام شود و این قربانگاه رنجبار تعطیل شده و سه هزار مجاهدی که اکثریت آنها را پیرمردان و زنان سالخورده و مریض الاحوال تشکیل میدهند خلاصی پیدا کنند.در تیر ماه گذشته فرزند بهروز ، احمد رحیمیان طی نامه ای از مارتین کوبلر تقاضای ملاقات با پدرش را کرده بود که موفق به این کار نشد . در زیر اطلاعیه شورای ملی را هم بخوانید.
شهادت مجاهد خلق، بهروز رحیمیان دومین شهید لیبرتی و نهمین شهید خانواده رحیمیان،

۱۳۹۱ دی ۴, دوشنبه

سربازگیری کودکان توسط پژاک بخش چهارم. -.مساله کودکان سربازسهیلا وحدتی


سربازگیری کودکان توسط پژاک بخش چهارم. -.مساله کودکان سربازسهیلا وحدتی


جمعه  ۱٨ شهريور ۱٣۹۰ -  ۹ سپتامبر ۲۰۱۱

در ادامه ی نگاهی به مساله کودکان سرباز در ایران پس از نگاهی به "بچه های بسیجی"(1)، عملکرد رژیم در کشتار نوجوانان هوادار سازمان مجاهدین خلق(2)، و عملکرد حکومت در کشتار "بچه های پژاک"(3) در این بخش نگاهی به سربازگیری کودکان بدست پژاک خواهیم داشت. در بخش های آینده سربازگیری کودکان توسط سازمان مجاهدین خلق و عملکرد این سازمان در رابطه با کودکان مورد بررسی قرار خواهد گرفت. در ادامه ترتیب بررسی، شاید ابتدا باید به بحث سربازگیری توسط سازمان مجاهدین پرداخته می شد. اما مساله کودکان سرباز در پژاک دارای اهمیت جدی و ضرورت فوری است. چه بسا کودکان سرباز در پژاک که هم اکنون در منطقه درگیری میان مرگ و زندگی قرار گرفته اند و امید می رود که جلب توجه به مساله کودکان سرباز در این درگیری کنونی میان حکومت و پژاک به تلاشهایی بیانجامد که راه نجاتی برای نجات جان این کودکان و بازگشت آنان به زندگی عادی را فراهم سازد.

کودکان، قربانیان نامرئی سیاست جنگ


این روزها رژیم جمهوری اسلامی با حمله به منطقه مرزی کردستان و حتی پیشروی در خاک عراق تلاش دارد تا به قیمت جنگ و خونریزی، منطقه را از وجود اعضای پژاک تهی نماید. از سوی دیگر، اعضای پژاک با مقاومت مسلحانه به حمله نیروهای مسلح جمهوری اسلامی پاسخ می دهند. در نتیجه، جنگی در گرفته است که هنوز ادامه دارد.
آنچه نه در متن و نه در حاشیه این درگیری به چشم هیچ کس نمی آید، زندگی و مرگ کودکانی است که به عنوان "گریلا" جذب پژاک می شوند، اسلحه به دست می گیرند، و در این درگیری ها کشته می شوند.
یکی از پسربچه هایی که متاسفانه مرگ دردناک او بازتابی نیافت، محمد بادوزاده بود که در سن 16 سالگی قربانی درگیری اخیر رژیم جمهوری اسلامی و پژاک شد.
ه چهره محمد در این عکس نگاه کنید. لباس سربازی پوشیده و اسلحه به دست گرفته در حالیکه بر چهره زیبا و نوجوان او هنوز ریش و سبیل نروییده است!
آیا محمد تفنگ به دست گرفته بود که کردستان را آزاد کند؟ یا برای مردم کردستان دمکراسی و آزادی و خوشبختی به ارمغان بیاورد؟ شاید چنین آرزوهایی را در سر می پروراند... اما واقعیت اینست که یک پسربچه 16 ساله به محبت و توجه دیگران و پذیرفته شدن در جامعه نیاز دارد. درباره محمد و شرایط خانوادگی او که به پیوستن او به پژاک انجامید در بخش پیشین صحبت شد.(3) به احتمال قوی انگیزه محمد از پیوستن به پژاک بیش از هر چیز یافتن یک محیط اجتماعی بوده که او را بپذیرد و وی بتواند در آنجا احساس تعلق به گروهی را داشته باشد، گروهی که جای خانواده از هم پاشیده او را پر کند.
پژاک محمد را پذیرفت زیرا که امروزه با پیشرفت فناوری هر کودکی می تواند مسلسل به دست بگیرد و در جنگ شرکت کند. به
زور بازو نیازی نیست و جنگ، مرد کار آزموده نمی خواهد. حتی آموختن فن جنگاوری هم فراموش می شود و یادگیری پرکردن اسلحه و چکاندن ماشه کافی است
محمد آیا آموزش جنگی دیده بود؟! اگر آری، در چه سنی به آموختن فنون جنگ و تیراندازی آغاز کرده بود که در سن 16 سالگی در میدان نبرد جان باخت؟ چند ماه یا چند هفته یا چند روز در اردوی آموزش رزمی بسر برده بود؟  
آیا پژاک انکار می کند؟ 
جالب اینکه سایت پژاک در ابتدا محمدبادوزاده را متولد 1995 معرفی کرد اما پس از اینکه سن او در یک بحث اینترنتی* مساله برانگیز شد، دوستان پژاک با تغییر سال تولد او به سال 1992 به حساب خودشان سن او را بالا بردند. آیا تغییر سن محمد روی تارنمای پژاک به خاطر شرم حزب حیات آزاد کردستان از سربازگیری کودکان است؟ کاش واقعا اینطور باشد و بکارگیری کودکان در درگیری های مسلحانه برای پژاک شرم آور باشد واین شرم بدان بیانجامد که پژاک جذب کودکان را به عنوان "گریلا" و عضو پژاک متوقف کرده و از آنها در جنگ و درگیری مسلحانه استفاده نکند. و کاش چنین نباشد که فقط سن واقعی این کودکان در هنگام مرگ انکار شود.
حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که تاریخ تولد محمد 1992 بوده، مساله کودکانی که در پژاک هستند یک واقعیت است که خود پژاک نیز آن را تایید می کند.(4) همچنین در لیست "شهدا" در صفحه پژاک به چهره هایی بر می خوریم که در کودکی به پژاک پیوسته بودند. یکی از این کودکان، امجد محی الدین است که در پژاک "زیرک" خوانده می شده. امجد در سن 16 سالگی به پژاک می پیوندد و در 19 سالگی کشته می شود.

سربازگیری کودکان در پژاک 
در گفتگو با آراس کاردوخ، یکی از اعضای کوردیناسیون پژاک، مساله سربازگیری کودکان را مطرح کردم و از ایشان بطور مشخص در این مورد پرسیدم. پاسخ ایشان بشرح زیر بود.
"اگر از شرایط کردستان اطلاع داشته باشید، باید حق بدهید که افراد متفاوتی به حزب پیوسته و حتی برخی «پناه» می‌آورند. من از هویت رفیقی که شما از او بحث می‌کنید اطلاع ندارم اما شاهد مواردی آنچنانی هستم.
ما تنها یک حزب «مرسوم» سیاسی نیستیم، عملا نظام و سیستمی هستیم که کسان بسیاری خواهان تداوم حیات خویش در آن چارچوب هستند. به نوعی حیاتی آلترناتیو جهت حیات تحمیلی نظام تحمیلی بر کردستان را سازمان داده‌ایم و این مأمنی می‌شود جهت کسانی که خواهان حیاتی آزاد هستند.
حدالامکان اجازه‌ی آمدن افراد کم‌سال را به کوهستان‌ها نداده و دور شدن از «تحصیل» و «پرورش»ی سالم را صحیح نمی‌دانیم. بصورت رسمی نیز سن عضویت در حزب را 18 سال تعیین نموده‌ایم. ولی این نیز بدان معنی نیست که اعضای نوجوان به اموری نامتناسب با سن‌شان گماشته می‌شوند.
نوجوانانی داریم که سال‌هایی چند در بخش‌های جداگانه انواع آموزش‌ها را دیده و به کارهای متفاوتی مشغول می‌شوند. هیچگاه اجازه داده نمی‌شود که نوجوان و حتی جوانی کم سن و سال به اموری نظیر امور نظامی مشغول شود. ولی مسائلی نظیر «بمباران» و «حوادث» و «بیماری» اگر منجر به شهید شدن رفیقی شود، این بدان معنی نیست که در امری نظامی جانش را از دست داده است."(4)
ایشان مساله حضور کودکان در پژاک را تایید می نماید ولی ادعا می کند که این کودکان به امور نظامی مشغول نیستند. بسختی می توان این ادعا را باور کرد هنگامی که عکس محمد بادوزاده را می بینیم که نوجوانی است که هنوز موی برصورتش نروییده ولی لباس سربازی به تن دارد و اسلحه به دست گرفته است. گذشته از ادعای پژاک در این زمینه، مساله مهم متاسفانه درک نادرست پژاک از تعریف کودک سرباز و سربازگیری کودکان است.
بیایید با هم مروری دوباره بر برخی از تعریف های بین المللی داشته باشیم که در بخش یک از این نوشتار در بررسی کودکان بسیجی آورده شده بود.

آ - منع استفاده از کودکان سرباز 
مقاوله نامه اختیاری میثاق حقوق کودک در مورد شرکت کودکان در درگیری های مسلحانه که در سال 2000 به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل متحد رسید، اجازه نمی دهد که گروه های مسلح و میلشیای غیردولتی از افراد زیر 18 سال استفاده کنند.
"
ماده چهارم
1- گروههای مسلحی که جدا از نیروهای مسلح دولتی هستند، نباید تحت هیچ شرایطی، افراد زیر 18 سال را جهت شرکت در جنگ به استخدام خود درآورند."(5)
برخی گمان می برند که "شرکت در جنگ" یعنی اینکه اسلحه دست کودک داده و او را به خط مقدم جبهه بفرستند، در حالیکه مفهوم شرکت دادن کودکان در جنگ بسیار گسترده تر است و هر گونه فعالیت در یک گروه نظامی را در برمی گیرد.

ب - تعریف «کودک سرباز» 
تعریف های پذیرفته شده بین المللی برای "کودک سرباز" و "سربازگیری" در سند «اصول و بهترین راهکارهای کیپ تاون» در سال 1997 چنین ارائه شده است:

کودک سرباز» در این سند هر کسی است که سن او زیر 18 سال باشد و در هرگونه نیروی نظامی یا گروه مسلح در هر ظرفیتی شرکت کند، از جمله - ولی نه محدود به - آشپزی، باربری، پیام رسانی، و هر کسی غیر از اعضای خانواده که چنین گروه هایی را همراهی کند. این تعریف دخترانی را که به منظور جنسی و ازدواج اجباری بکار گرفته می شوند در بر می گیرد. از این رو، این تعریف تنها شامل کودکی که اسلحه بدست می گیرد نیست."(6)
بدین ترتیب، تصور دوستانی مانند آراس کاردوخ که گمان می برند اگر کودکان را به کارهایی "متفاوت" و "اموری متناسب به سن شان" بگمارند، آنها را در جنگ شرکت نداده اند، نادرست است.
یک نکته مهم دیگر در همین زمینه درک نادرست از تلفات کودکان سرباز است. برخی دوستان چنین توجیه می کنند که "خوب، شاید محمد در درگیری کشته نشده، بلکه شاید هدف بمباران رژیم جمهوری اسلامی قرار گرفته است." بر اساس تعریف بالا از کودک سرباز، شیوه کشته شدن محمد در درگیری – مسقیم یا غیر مستقیمفرقی نمی کند. حتی اگر پژاک اسلحه دست او نمی داد و از وجود او در خدمات جانبی مثل آشپزی و ظرفشویی استفاده می کرد باز هم از مسئولیت پژاک در این زمینه نمی کاست.
به نظر می رسد که پژاک نیز دچار همین درک نادرست است زیرا آراس کاردوخ می گوید که "مسائلی نظیر «بمباران» و «حوادث» و «بیماری» اگر منجر به شهید شدن رفیقی شود، این بدان معنی نیست که در امری نظامی جانش را از دست داده است."(4) در حالیکه کودکی که همراه با یک گروه نظامی و در یک منطقه درگیری نظامی است، هنگامی که زخمی یا کشته می شود دقیقا به خاطر حضور او در منطقه درگیری نظامی و همراهی او با یک گروه نظامی بوده و هیچ فرقی نمی کند که او هنگامی که هدف گلوله و خمپاره و بمباران قرار گرفته مشغول آشپزی بوده، یا کمپ را تمیز می کرده، یا اسلحه به دست داشته و به دشمن شلیک می کرده است. واقعیت این است که کودکی در منطقه درگیری جان سپرده است.
حقیقت این است که این کودک نباید در منطقه درگیری می بوده، و اصولا نباید با یک گروه مسلح همراه می شده است. استفاده از کودکان برای انتقال خبر یا حمل پیام، آشپزی، دیده بانی یا هر منظور دیگری که باشد، ولو به میل و اصرار خود آنها، نادرست است.
پ - تعریف "سربازگیری"
آراس کاردوخ در پاسخ به پرسش های من توضیح داد که "البته که ما سازمانی هستیم که هر عضو آن در ابتدای مشارکت در آن و یا درآمدن به عضویت آن، مسائلی چون زندان، جنگ، سختی، شهید شدن و تمامی تبعات را می‌داند و یا برایش کاملا توضیح داده شده و فرصتی برای تصمیم‌گیری به وی داده می‌شود."(4)
بدین ترتیب، حزب حیات آزاد کردستان ادعا می کند که همه افرادی که جذب آن می شوند، داوطلبانه و به میل خود بدان پیوسته اند، از جمله کودکان. آیا اگر کودکی مانند محمدبادوزاده به میل خود به سوی پژاک آمده باشد و فرصتی برای تصمیم گیری هم داشته بوده باشد، پس بکارگیری او در انجام امورات پژاک اشکالی نداشته است؟
خیر، اینطور نیست. از آنجائیکه افراد زیر 18 سال هنوز کودک شمرده می شوند، میل و اختیار و داوطلب شدن آنها تغییری در ماهیت سربازگیری کودکان ندارد.
تعریف "سربازگیری" را مرور کنیم:
سربازگیری»
شامل سربازگیری اجباری، به زور و اختیاری در هرگونه گروه مسلح یا نیروی نظامی معمولی یا غیر معمولی می گردد."(6)
دوستانی که در دفاع از پژاک و بکارگیری کودکان در عملیات مسلحانه اظهار می دارند که کودکان پژاک و کسانی مانند محمد بادوزاده به میل و اختیار خود به پژاک پیوسته اند، باید این نکته مهم را در نظر داشته باشند که این پیوستن داوطلبانه و اختیاری یک کودک هیچ تاثیری در مفهوم واقعی سربازگیری کودکان ندارد و بهیچوجه از بار مسئولیت گروه مسلحی که کودک را به عنوان سرباز بکار می گیرد نمی کاهد. سربازگیری کودکان رفتاری بیرحمانه و غیرانسانی است و باید خاتمه یابد.

کودکان، اعضای رسمی پرسنل پژاک
در گفتگو با آراس کاردوخ، عضو کوردیناسیون پژاک، از ایشان درباره عکس اعضای پژاک در صفحه "شهدا" در تارنمای این حزب پرسیدم که "آیا هر عضو حرفه ای و نیمه حرفه ای پژاک با آگاهی به احتمال کشته شدن خویش در مقابل این پرچم عکس می گیرد تا پس از کشته شدن وی در صفحه "شهدا" درج شود؟"
پاسخ آراس کاردوخ را بدقت بخوانیم: "هر عضوی که به عضویت سازمان ما درمی‌آید، مشخصات وی از طرف واحد بایگانی تهیه گشته و در پرونده‌ی وی درج می‌گردد. واحد بایگانی و آرشیو بصورتی وسیع در مورد هر عضو تشکیل پرونده می‌دهد. این پرونده با همکاری هر عضو در مورد وی تشکیل می‌گردد. این ارتباطی به شهید شدن و یا نشدن ندارد، بلکه بصورت وظیفه‌ای در مقابل هر فرد عضو انجام داده می‌شود. ... رفقای ما عکس، تصویر، گزارش مکتوب و پرونده‌ی سازمانی وسیعی دارند ولی وقتی رفیقی شهید می‌شود، عموما عکس پرسنلی وی منتشر می‌شود."(4)
این پاسخ تایید دیگری است بر اینکه کودکانی که عکس آنها را در صفحه "شهدا" در تارنمای پژاک می بینیم، عضو رسمی پرسنل پژاک شمرده می شده اند. به بیان دیگر، حزب حیات آزاد کردستان، پژاک، بصورت رسمی و آگاهانه به سربازگیری کودکان پرداخته و آنها را به عضویت پرسنل خویش در می آورد.
در مورد عکس در پس زمینه پرچم باید بگویم که با دیدن دو عکس از شیرین الم هوئی برایم روشن شد که پژاک یک عکس رسمی از هر عضو رسمی در مقابل یک پرده آبی می گیرد و در صورت کشته شدن آن عضو، پرچم پژاک را پشت سر فرد به جای پرده آبی قرار داده و عکس را در صفحه "شهدا" منتشر می سازد. به نظر می رسد محمد بادوزاده حتی فرصت گرفتن عکس پرسنلی هم نداشت.

دختر بچه 13 ساله و پسربچه 11 ساله، سربازان پژاک
تصویر دختربچه ای به نام صدیقه محمدی نیز در لیست "شهدا" در تارنمای پژاک به چشم می خورد که در سن 13 سالگی، فقط پنج ماه پس از پیوستن به پژاک، کشته شده است. عکس پرسنلی این دختربچه در لباس سربازی نشان می دهد که او با چه وجد و شادمانی در مقابل دوربین ایستاده تا عکسی از او به عنوان پرسنل پژاک ثبت شود، بی خبر از آنکه فقط چند ماه جان خواهد داد و در آن عکس پرسنلی، پرچم پژاک جای پرده آبی پشت سر او را گرفته و برای درج در صفحه شهدا بکار گرفته می شود.
پژاک چگونه ارتش آزادیبخشی است که اسلحه به دست یک دختربچه 13 ساله داده است؟ آیا واقعا پژاک تصور می کند که با درج نام و مشخصات و عکس صدیقه محمدی به عنوان یک "شهید" می تواند به تاریخچه مبارزاتی خود بیافزاید؟! آیا چنین صفحه "شهدا"یی مایه افتخار و سربلندی یک سازمان سیاسی است؟
این پرسشی است که اکنون پیش روی جامعه بزرگتر ایرانی نیز قرار گرفته و فرصتی است که جامعه ما درجه مدنی بودن خود و احترام به جان کودکان را نشان دهد.
گر صدیقه در 13 سالگی به پژاک پیوسته، غمگین آگر پسربچه ای است که در یازده سالگی، 11 سالگی، به پژاک پیوسته، اسلحه به دست گرفته و در 16 سالکی عمر کوتاه او به سر آمده و در لیست "شهدا"ی پژاک قرار گرفته است.
بکار گیری کودکان سیزده ساله و یازده ساله در جنگ مسلحانه چه نامی می تواند داشته باشد؟

جنایت جنگی
همانطور که پیشتر در بخش نخست این نوشتار اشاره شد(1)، بکارگیری کودکان زیر 15 سال توسط هر نهاد یا گروهی «جنایت جنگی» خوانده شده و قابل پیگرد قانونی توسط دادگاه جنایی بین المللی است. تعریف این جنایت جنگی
" سربازگیری اجباری یا ثبت نام کودکان زیر 15 سال در نیروهای مسلح ملی یا استفاده از آنها برای شرکت فعال در درگیری ها"(4) شامل هم نیروهای مسلح حکومتی و هم گروه های اپوزیسیون می شود.
نیز پیشتر(1) اشاره شد که دادگاه جنایی بین المللی بتازگی رسیدگی به اولین پرونده بکارگیری از کودکان در گروه های نظامی را به پایان رسانده و حکم وی به زودی صادر خواهد شد. (7)

کودکان بی نام!
دلگش نام سازمانی کودکی است که پژاک حتی نام اصلی و تاریخ تولد او را نمی داند. آیا این پسربچه هیچ خانواده ای، آشنایی یا کسی را نداشت که نام اصلی او را بداند؟ آیا بدان حد بیکس بود که کسی سن واقعی او را هم نمی دانست؟ کودکی تنها و بیکس، در آغوش یک سازمان نظامی پذیرفته می شود. به او جا و غذا و اسلحه داده می شود ... و با مرگ او زندگی کوتاه کودکانه اش از چشم همه ناپدید می شود. کسی نیست که به دنبال کودکی که در جنگ کشته شده بگردد و از کسانی که اسلحه به دست او داده اند درباره زندگی و مرگ او پرس و جو کند.

کمتر کسی این کودکان را در گردوغبار میدان جنگ میان پژاک و جمهوری اسلامی می بیند. زندگی این کودکان کوتاه است، بس کوتاهتر از آنکه بتوانند عامل تغییر در وضعیت کردستان و ایران باشند. و مرگ آنها؟ آیا بطور ناگهانی با گلوله مستقیم تفنگ به قلب می میرند؟ یا زیر بمباران تکه پاره می شوند؟ یا مرگی تدریجی و شکنجه بار را تجربه می کنند که پیامد خونریزی و کمبود دارو و نبود درمان است.
مرگ این کودکان هم مانند زندگی کوتاهشان به چشم کسی نمی آید. کودکانی مانند محمد بادوزاده، صدیقه محمدی، غمگین آگر، امجد محی الدین و دلگش در جامعه ی سیاسی ایران بویژه نامرئی هستند. چرا که بسیاری از افراد و رسانه ها در جامعه سیاسی وضعیت پژاک و درگیری های منطقه را دنبال می کنند، در هواداری از پژاک یا مخالفت با آن موضع می گیرند، بحث می کنند و می نویسند و منتشر می کنند. اما هر صحبتی که هست، بر سر سیاست است و استراتژی پژاک و تاکتیک جمهوری اسلامی و نقشه های سیاسی بزرگی که زندگی و مرگ زودرس این کودکان در هیچ کجای آن به چشم نمی آید. چند کودک دیگر مانند محمد و صدیقه اکنون در کوههای قندیل با مرگ روبرو هستند؟

زندگی در راستای مرام کودکی
برخی از این کودکان اگر بخت یارشان باشد و در همان کودکی در میدان نبرد کشته نشوند، به زندگی درون پژاک ادامه می دهند. و مرگ در میدان نبرد در جوانی به سراغ شان می آید. کودکانی که از بچگی و نوجوانی با این شیوه زندگی گروهی آشنا می شوند، عادت می کنند که در ادامه زندگی بزرگسالی نیز اسلحه در دست داشته باشند و دور از محیط خانوادگی با همرزمان خود زندگی کنند وحتی شاید پژاک جای خانواده را برای آنها پر کند. آنها راه و شیوه دیگری را برای زندگی نمی شناسند و پژاک اجازه ازدواج و تشکیل خانواده به آنها نمی دهد. "اعضای پژاک تشکیل خانواده نمی‌دهند. ازدواج نیز در نگرش فلسفی و سازمانی ما جایی ندارد."(4)
ریم ولیکو در 15 سالگی به پژاک پیوست. امسال، مریم زن جوانی شده بود و به سن 26 سالگی رسیده بود ولی هرگز اجازه استفاده از حقوق جنسی را نیافته و فکر ازدواج را از خود دور کرده بود. نزدیک دو ماه پیش، در تابستان 2011 بود که مریم در منطقه قندیل جان خود را از دست داد.
مریم تنها یک نمونه از این دسته کودکان سرباز پژاک است که در بزرگسالی کشته می شوند. چهره های دیگری نیز در بخش "شهدا" در تارنمای پژاک می توان یافت از زنان و مردانی که کودکان سرباز در پژاک بوده اند و خیلی زود به انتهای راهی رسیدند که قرار بود مسیر زندگی و مبارزه آنها باشد.
 

آیا پژاک به کودکان فرصتی دوباره می دهد؟ 
زمان آن فرا رسیده که بپذیریم که مهم نیست که چه کسی و به چه منظوری و در چه جبهه ای این کودکان را در جنگ و درگیری و نبرد مسلحانه بکار می گیرد. باید بپذیریم که استفاده از کودکان در جنگ و درگیری های مسلحانه جز جنایت جنگی چیز دیگری نیست. اکنون پرسش این است که آیا پژاک می پذیرد فرصتی برای زندگی به آنان بدهد که اسلحه را زمین بگذارند و به زندگی عادی بازگردند؟ 
صحبت در اینجا بر سر سیاست و تاریخ مبارزاتی مردم کردستان نیست. دلایل درگیری مسلحانه و شیوه های نبرد دو طرف نیز موضوع این بحث نیست. تنها موضوع دارای اهمیت در اینجا جان کودکان است. کودکان باید از آسیب های جنگ و درگیری های مسلحانه برکنار بمانند. این وظیفه انسانی همه ماست که در این راه بکوشیم. پژاک بویژه در این میان وظیفه خطیری به عهده دارد و باید کودکان را در این زمینه یاری نماید تا غیرت "پیشمرگه" بودن را کنار گذاشته و باور کنند که کودکانی هستند که باید به زندگی کودکانه خویش ادامه دهند.

تهدید پژاک به کشتن کودکان غیرنظامی
متاسفانه پژاک نه تنها کودکان را در صفوف خود راه داده و آنها را به عنوان سرباز به کار می گیرد، بلکه به نظر می رسد که از کشتن کودکان غیرنظامی که با سپاه پاسداران همکاری می کنند پروایی ندارد و در این زمینه بطور مشخص هشدار می دهد.
پژاک خانواده های کرد را مورد خطاب قرار داده و در مورد "فرزندان" آنها هشدار می دهد که اگر با پاسداران همکاری کنند، به قتل خواهند رسید.
"شیرزاد کمانگر عضو کوردیناسیون پژاک ... به ‌خانواده‌های کرد توصیه کرد تا اجازه‌ندهند رژیم فرزندان آنها را مورد سوءاستفاده ‌قرار دهد." ایشان "از جوانان تقاضا کرد تا هیچگاه اجازه ‌ندهند که‌رژیم ایران از آنها سوء استفاده‌کرده ‌و آنها را بکار گیرد. وی همچنین ضمن هشدار به کسانی که ‌علیه ‌جنبش آزادیخواهی ملت کرد وارد جنگ می‌شوند گفت که‌چنین افرادی در دادگاههای گریلا و دادگاههای خلق محاکمه‌خواهند شد."(8)
در همین راستا، در آینده عملکرد سازمان مجاهدین خلق ایران در رابطه با کودکان و بویژه سربازگیری کودکان توسط این سازمان مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
(ادامه دارد)

*Facebook

** همه عکس ها در این مطلب – بجز عکس شیرین الم هوئی - و نیز مشخصات داخل گیومه مربوط به صاحب عکس، برگرفته از تارنمای پژاک در ماه آگوست 2011 است.

1- بچه های بسیجی، نگاهی به کودکان سرباز در ایران (بخش یک) – سهیلا وحدتی
www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=39598

2- عملکرد رژیم در کشتار نوجوانان هوادار سازمان مجاهدین خلق، نگاهی به کودکان سرباز در ایران (بخش دو) – سهیلا وحدتی
www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=39709

3- کشتار و اعدام "بچه های پژاک" بدست حکومت، نگاهی به مساله کودکان سرباز در ایران (بخش سه) - سهیلا وحدتی
www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=39885

4- درباره عملکرد حزب حیات آزاد کردستان «پژاک»، گفتگو با آراس کاردوخ، عضو کوردیناسیون «پژاک» - بخش دو، سهیلا وحدتی
www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=29557

5- «مقاوله نامه اختیاری میثاق حقوق کودک در مورد شرکت کودکان در جنگ»، ترجمه ن. نوریزاده
hoghoogh.online.fr/article.php3?id_article=127

6- اصول و بهترین راهکارهای کیپ تاون، سند بین المللی درباره کودکان سرباز و مسئولیت دولت ها – ترجمه سهیلا وحدتی
www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=39531

7- دادگاه لوبانگا
www.lubangatrial.org

8- هشدار پژاک به افرادی که با نیروهای سپاه همکاری می کنند، روژهلات