۱۳۹۱ اسفند ۲۲, سه‌شنبه

چند سئوال از آقای نادر افشانی.م.ع. رودسری


چند سئوال از آقای نادر افشانی.  

اول مرتبه باید مقاله نادرافشانی را در این لینک اسمي با مسما براي درج در تاريخ  علیه آقای علی ناظرمطالعه نمود وسپس از ایشان در خواست نمود و سئوالات زیر را هم مطرح نمود که اسم و نام و نشان شما تازه سر و صورتش تحت نام نادر افشانی در اینجا و آنجا پدیدار گشته ولی شما چطور فتوا میدهید که رگ گردن علی ناظر بر نیامده است؟ واقعا شما در اساس رگ شناس میباشید؟شما رفته و مشاهده کرده ای که رگش بر آمده یا نیامده است؟ بیسوادی امثال ادمها و  افرادی مانند تو وهمتاهای تو از آنجا نمودار میگردد که اسامی شهیدان را بر رخ میکشانی و هی از تخت شکنجه و دار و امثالهم حرفها میگوئی که گویا خودت در روی تخت شکنجه منزل داشته ای یا چندین و چند بار بر دارت کشیده اند و تیربارانت کرده اند؟ واقعا آدم را رقت می آید از امثال توئی که البته عجیب هم نمی باشد چون امثال مرشد تو و عمله و اکره اش همان سال 60 و اواخر آن سال فلنگ مبارکشان را بستند و در خارجه جا خوش نمودند و دار و تخت شکنجه را برای هزاران هزار جوان مملکت گذاشتند تا که بعد از سی سال تو بیائی و اینطور داد سخنها بدهی. ای عجبا عجبا! آخر ، داريوش سلحشورها، حجت ها، علي آقا ها، ستار بهشتي ها، نداها، صبا ها، پروانه ها سوخته و تكه تكه بر تخت شكنجه يا بر سر دارها رفته به امثال تو و مرشدهایت چه ربط وارتباطاتی دارد. شما بهتر است از تخت عروسی و دامادی سخن بفرمائید نه تخت شکنجه که سی سالست در ده هزار کیلومتری تخت شکنجه دارید گاوتان را در شخم اشتباهات و غلطها میرانید  . امثال تو باید دهانشان را ببندند  و ادب را پیشه کنند و اینقدر وزارت اطلاعات اطلاعات نکنند. آخر این چه وزارت اطلاعاتی میباشد که مامورهایش گله به گله وشاخ در شاخ از درون اعضای رهبر تو دارند در میایند.واقعا شرم هم مرتبتی دارد.ماموران وزارت اطلاعات خامنه ای خونخور را علی ناظر تربیت میکند یا از ان کمپ هی بیرون می ایند. خجالت بکش ! حیا کن! این کوکبها و میر باقریها که میگوید رهبر با ما چه و چه کرده کجا بوده اند؟.چرا رهبران اعلی مقام نمی گویند اینها دروغ میباشد؟ اینها مگر شورای علی ناظر بوده اند یا شورای یک نفر دیگر. حیا  هم جائی دارد واقعا. این راهی هم که میگوئی که از خون فرش شده اصلا بیخود فرش شده. ایکاش فرش نمیشد. شما یک طوری از خون و فرش حرف میزنی که گویا داری از قالی و قالیچه حرف میزنی. این خون است آدم حسابی خون بچهای مردم است که همینطور ریخته و دارد میریزد. علتش اشتباهات و خطایای ان کسی بوده که سی سالهاست دارد اشتباه میرود و گزک را داد به دست آن خونخوار خمینی و به همین علت از خون فرش شده که نباید میشد. حالا بیا از این سر عالم تا تهش را با خون بگیر فرش کن. این آیا مایه افتخار میباشد که ای خاک عالم بر سر این چنین اندیشه که میخواهد مملکت از خون فرش شود. این خونفرش دلیل این است که خط و ربط غلط بوده و ان رهبریت رفته و در گل گیر کرده که هی خونفرش شده و گرنه نباید میشد . بهای این خونفرش را کی داده؟ تو دادی یا بچه های مردم که خونشان فرش شده تا رویش بساط دامادی و عروسی راه بیاندازند ودر غربت لاف شاهی بزنند . آقای ناظر یک چیزی نوشته که حق داشته بنویسد. یک ایرانی میباشد که حق نظر دارد همه ایرانیها حق دارند بنویسند. این حق انسانها ست که اظهار نظر کنند ولی این چطور بدجور به شما فرو رفته که آسمان را به ریسمان بند زده اید و داد و بیداد که ناظر چه و چه میباشد. شما میگوئید جهان بزرگ است که البته همینطور میباشد و مبارزه به این عظمت؟ کدام عظمت را دارد؟در غربت دنبال این و آن خارجی راه افتادن و تمام رسم و رسوم مترقیانه را به باد سپردن کجایش عظمت دارد آقا! حالا شما نوشته اید اقای ناظر ندامت نامه نوشته صبر کنید تا نوبت شما برسد که ببینیم چطور مینویسید مثل مریم  خانم و باقری مینویسید که با ما چه و چه کرده اند که آدم حالش بد میشود یا مثل علی ناظر. زمان بالاخره تمام چیزها را روشن میکند علی ایحال که کشورهای اروپا از مامورانی که سابق بر این همه بیست سی سال رزمندگی کرده اند پر شده معلوم هم نیست چرا؟حالا شما بچسبید به ندامت علی ناظر که باز هم بایدخاک بر سر نمود. بحث بر سر علی ناظر نیست ولی سی سال است که گویا اینکه همه باید در قالب آن انقلاب کذا و کذا بگنجند و ذوب رهبر شوند حالا کجا علی ناظر بخواهد اینکه مجاهدین را بکند توی قالب خودش جدا که خیلی خیلی تیزهوش میباشید. قالب را کس دیگری دارد و در قالب میکند اینهائی که الان هم رفته اند اطلاعاتی شده اند قبلا توی قالب بوده اند و شما خبر دار نبوده اید. از علی ناظر خواسته اید که بگوید در این سی و سه سال چه کرده است؟ جواب اینکه به تو چه مربوط است  . اصلا خود تو کی هستی؟ خودت را معرفی کن. عکست را بده ببینیم کی هستی؟ خودت چه کرده ای؟ شرح حالت را بنویس تا بدانیم؟ و آمده ای یک فرد مخالف رژیم را با لاجوردی مقایسه نموده ای که باز هم خاک بر سر چنین فکری. از زرت و پرتهای دیگر تو که باید گذشت که سراپایش مزخرفات می باشد و شما باید یک نان بخوری ده تا قرض بدهی که وزارت اطلاعات هست تا امثال تو لنگش را بکوبند بر سر پناهنده و مخالف سیاسی بیچاره ولی در باره مبارزه پنجاهساله نوشته بودی که باید گفت بگذار مردم ایران قضاوتشان را بکنند.این مبارزه با این وضع و این مرشدش اگر صد ساله هم بشود باعث خجالت میباشد. در باره 120000 شهید این مبارزه هم خدا و مردم باید قضاوت کنند و با این خط این شهدا بزودی صد و بیست و سه هزار و دویست تن میشوند و ماجرا ختم میشود. خدا رحم نموده که وضعیت طوری نبوده که مثلا تا حالا پانصد هزار نفر شهید شده باشند انوقت امثال تو قلم بر میداشتند و در حالیکه قهوه خود را در خارجه میخوردند آنرا به کله بقیه میکوبیدند که ببینید پانصد هزار شهید داده ایم  یک میلیون و دو میلیون و سه میلیون شهید داده ایم پس خفه شوید. شما گفتی لاجوردی پس من هم میگویم بارکالله به آن خمینی خونخوار که گرفت این همه را کشت تا بعضیها بگیرند نانش را بخورند و هی قالی خون سفرش کنند. نخیر فردا درپیشگاه تاریخ اگر زنده باشند کسان دیگری باید جواب بدهند چرا فلنگ را بستند و رفتند خارجه تا بچه های مردم را دسته دسته بکشند و شهید کنند و بعد هم جنازه هاشان را بکوبند بر سر هر کس که یک کلمه حرف میزند.سی سال است امثال شما هر کس دهنش را باز مینماید میگوئید یا بریده یا مزدور است یا رژیمی است و یا اطلاعات است یا یک زهر مار دیگر و هر چه دلتان میخواهد میگوئید ولی یکنفر تا میگوید ریش شما یا سبیلتان کمی کج شده تمام اتهامات را میزنید. تامل کنید آقا وقتش میرسد. خمینی و خامنه ای نتوانستند در ربروند  بقیه هم نمی توانند. یقین دار باشید.
_____________________________________________

  اسمي با مسما براي درج در تاريخ. نادر افشانی

برخي اوقات اسامي خود گوياي واقعيت هايي است كه هزار صفحه نظم و نثر نغز نيز ياراي آن را ندارد. كسي كه سي و چند سال از جنايات وحشيانه آخوندهاي پليد گذشته و هرگز رگ گردنش بر نيامده است، داريوش سلحشورها، حجت ها، علي آقا ها، ستار بهشتي ها، نداها، صبا ها، پروانه ها سوخته و تكه تكه بر تخت شكنجه يا بر سر دارها رفته و هر روز و هر شب ميهن غرقه بخون شده ولي غيرتي براي يك جو بها پرداختن در مسير مبارزه و انقلاب بيرون نزده است، و فقط بعنوان ”شوراي نگهبان” و ”تشخيص مصلحت” نظارت و خرده گيري هاي بني اسرائيلي را رسالت عظيم خود در ديار فرنگ مي دانند يكباره از خروش رزمنده اي پاكباز و جان بركف، با نزديك به 50 سال سن مبارزاتي در رژيم هاي شاه و شيخ، كه بسياري از مدعيان امروزي را استادي كرده است، بله از خروش محمد اقبال بر زني (با هر رابطه خوني) كه براي 3100 رزمنده آزادي كه خواهان استمرار مبارزه و تامين امنيت شان در اشرف شده اند، دايگي مهربانتر از مادري پيشه كرده و خود را به وزارت اطلاعات عرضه مي كند، يكباره به خشم آمده و اي واي بر ما و.... ميگويد و تصور مي‌كند سياه قلمش مسير تاريخ را عوض كرده و اذهاني را به اينسوي و ان سوي كشانده و ”باعث ريشه دواندن فرهنگي در جامعه” شده است و....
به اين ”ناظر” مسير مبارزه‌اي كه ذره ذره اش با خون فرش شده و برايش بها” پرداخت شده است بايد گفت : لطفا از مقابل آئينه كنار برويد تا بيش از خود نيز در اين دنياي وسيع بينشي داشته باشيد و جهاني به بزرگي و مبارزه اي به اين عظمت را فقط از عينك غبار گرفته تان نبينيد و يكبار نيز ”اي واي بر خود” بگوييد كه عليرغم همه ادعاهايي كه درست يا غلط داريد، چقدر باعث ريشه دواندن فرهنگ سايت هاي وزارت اطلاعاتي شده ايد كه دقيقا در همان سوي تو پارو مي‌زنند و اين چنين از ريشه دواندن هاي فرهنگي شما نيز مبلغش هستيد تمجيد مي كنند : «يادداشت کوتاه آقاي ناظر، نامه اي به خواننده، يک ندامت نامه است. نتيجه و فرآيند يک محاکمه دروني که نويسنده نقش و سهم خود را از وضع موجود واگويه و بابت آن با فروتني قابل تحسين پوزش مي خواهد ..... واقعيت اين است که نوشته علي ناظر پيام آدمي را معرفي مي کند که در حال پوست انداختن است. مصداق کسي که تازه از خواب بيدار شده و کم کم دارد از تابش آفتاب نيمروزي گرم مي شود. براي نگارنده اين اتفاق کاملا قابل پيش بيني بود. ... ايران اينترلينك- 28 فوريه 2013 »
جناب ناظر, سوال اين است كه چرا و با چه منطقي مجاهدين بايد خود را در قالب ذهن و خواست شما بكنند و اگر نكنند هر چه ناسزا داريد نثارشان مي كنيد؟ من نيز مثل شما يك لائيك هستم و به مجاهدين نه يك ايراد بلكه صد انتقاد دارم البته نه از جنس حرفهايي كه شما مي نويسيد و وزارت اطلاعات جهنمي را خوش مي آيد. اما عليرغم همه ايرادات آنها يك ايراد ندارند و آن اين است كه نزديك 50 سال است با تمام دارايي مادي و معنوي و جانمايه شان در راه خلق بها مي پردازند. سوال من و بسياري ديگر از شما اين است كه شما بگوييد عليرغم اينهمه ادعا و حرف و نوشته, طي 33 سال گذشته, چه بهايي براي مبارزه در راه خلق پرداخته ايد؟ البته اگر تاختن و شلاق نواختن بر پيكر خونين مجاهدين را بها پرداختن تلقي نكنيد. كه در اينصورت لاجورديها نيز مدعي مبارزه و ... خواهند بود
واقعيت بزرگ و دردناك اين است كه نوشته هاي شما ـ تمامي نوشته ها بلا استثنا ـ از خودتان شروع مي شود و به خودتان ختم مي شود و خوشختانه همه اين نوشته ها در تاريخ ثبت مي شود و من بياد مي آورم نوشته هايي كه شب هاي قبل از تهاجم 2003 امريكا به عراق، نوشته و با فرهنگي توده اي، دعوت به ترك عراق و مبارزه در كنار خودتان در ديار فرنگ مي‌كرديد و از قتل عام مجاهدين، بصورتي زيركانه اظهار خوشحالي مي كرديد ولي ديديد كه وقتي برخلاف ”ريشه دواندن فرهنگ بي هزينگي در شما”، مجاهدين 2003 از كجا به كجا رسيدند و بهايش را نيز پرداختند و هنوز نيز مي پردازند چون معتقدند كه كسي كه پاي در راه آزادي مي گذارد بايد روزمره بها بپردازد و گرنه مردار مي شود. مشفقانه بايد بشما بگويم در مقابل يك سازمان انقلابي با نزديك به نيم قرن مبارزه بي امان و 120000 شهيد، اينقدر تلاش نكنيد ”ناظر دور شدن از جبهه خلق و هماوايي با جهنمي ترين سرويس اطلاعاتي دنيا باشيد آيا همين ميزان تمجيداتي كه تاكنون از آنها دريافت كرده‌ايد براي هشياري كافي نيست؟يا ما نيز بايد ”ناظر” صحنه هايي دردناك تر باشيم و بحال و روز ”ناظران تباهي يك خلقنظارت كنيم.
اي واي بر ما” كه : ”رسد آدمي به جايي كه بجز خودش نبيند
نادر افشاني ـ كانادا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر