۱۳۹۲ آبان ۱۲, یکشنبه

یاد بانوی ارجمند ناهید تقوائی گرامی باد اسماعیل وفا یغمایی

بانگ دف است و کف، نه غریو عزا و سوگ
آوای مرحباست که از آسمان رسید
«حوا»ی دیگریست که بعد از هزار قرن
تبعید تلخ، باز به باغ جنان رسید
گویند «رفت» و مرگ اگر شرح «رفتن» است
بایست مقصدی که ز رفتن، به آن رسید
گر مقصدی نبود ، چرا گفته اند رفت
گر رفته است، تا به کدامین کران رسید
«می در قدح کنید رفیقان و گل به جیب»*
کاین رفته، تا به مقصد خود، بی گمان رسید

چهارم نوامبر، یکسال از سفر بانوی ارجمند و عزیز، زن مبارز و شریف و مهربان ناهید تقوائی سپری شد. مرگت را باور نداریم زیرا آنچه هست  هستی است اگر چه ما برخی ابعاد و زوایا را نشناسیم. براستی کجاست در این بیکرانه که هستی نیست تا وجود نیستی را باور کنیم.

 وجودت نازنین بود و خاطره ات عزیز است ودر زمره چوبدستی در دستان ما ،تا راه پر رنج زندگی را با هفت خنجر ظلم و ناجوانمردی در پشت و بر سینه، باامیدی نیرومندتر طی کنیم.تو در زندگانی پنجاه و چند ساله خود که در آغازدر پشت درب زندانهای شاه و درانتظار دیدار با همسر در بند گذشت، و در میانه در پایگاههای خونین رزم،و با خیال دختراسیرت که در پایگاه به دست پاسداران افتاد و در ادامه سرطان او را ربود،و سر انجام به یمن محبت راهبران! در اردوگاه رمادی، ودر نهایت در غربت غرب بپایان رسید،  و در جدالی دهساله با بیماری رنجبار و مهلک ،نه نیروی خود را از یاد بردی و نه لبخند خود را فراموش کردی و بی هیچ ادعائی ثابت کردی کهبمثابه زنی دلیر و استوار که به سهم و توان خود از سرچشمه خرد و روشنائی نوشیده است از تمام رنجها نیرومندتری. 

تو نمرده ای ناهید، در کنار مائی،در قلبهای ما و در خاطرات مائی، و در خانه خود همچنان اگر چه ناپیدا ،پیدائی.

وجود تو تکه ای پاکیزه از زندگی بود. تو بمثابه یک انسان والا باعث عزت و حرمت حیات بوده و هستی و اگر مرگ را قلمروی است که تو و امثال تو ساکنان این دیارید بی شک این دیار دیاری دل انگیز و زیباست و نباید از آن هراسید. 

در سالگرد سفر تو برای مهدی،آمنه، عاطفه، و سوده شادی و امید آرزو میکنم و آرزو میکنم در محفل یاد بود شما سوگ مباد وشادی باد کهتو نفس شادی بودی.

اسماعیل وفا یغمائی و سوم نوامبر دو هزار وسیزده

 قصیده بن بست تن شکست و فراخای جان رسید بیاد ناهید تقوائی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر