۱۳۹۱ دی ۲۲, جمعه

چهارپازل، سه بازیگر، دو دیدگاه، یک حرکت اشتباه، کیش... مات «گفتگو با محمدرضا شالگونی»



چهارپازل، سه بازیگر، دو دیدگاه، یک حرکت اشتباه، کیش... مات
«گفتگو با محمدرضا شالگونی»



پیش از حمله نظامی آمریکا و انگلیس به کشور عراق، جمهوری اسلامی نیروی چند هزار نفره‌ای به خاک آن کشور روانه می‌کند. این لشکر مغزشوئی شده «رسالت الهی» برعهده دارد. در پایتخت اسلامی طرحی ریخته شده تا عراق «آزاد» شده از جور صدام حسین به میکروب مهلک انقلاب اسلامی آلوده شود. در «شورای عالی امنیّت ملّی» صحبت از جنبش شیعیان مردم عراق است.
پرسش این است: ارتش آمریکا که به پیشرفته‌ترین سیستم موشکی از راه دور مجهز است و ماهواره‌ها کوچکترین تردد و جابجائی این نیروهای نظامی، عقیدتی را زیر نظر دارند چرا با شلیک چند موشک هدایت شونده پرونده انقلاب اسلامی در کشور عراق را برای همیشه مختومه اعلام نکرد؟ مگر در مورد ترکیه و ورود بخشی از ارتش آن کشور به شمال عراق کاری غیر از این انجام داد؟ فکر می‌کنم پاسخ بخشی از این پرسش را بتوان در حمله صدام حسین به کشور کویت جستجو کرد. یورشی که با مشاوره پنتاگون و چراغ سبز سازمان سیا (CIA) انجام گرفته بود. صدام حسین می‌بایست به دامچاله‌ای قدم می‌گذاشت که در نهایت نابودی و ویرانی عراق را در برداشته باشد. حال این پرسش مطرح می‌شود: آیا سناریوی حمله نظامی به خاک ایران، یک هفته پیش از شروع جنگ عراق، در تهران و واشنگتن ریخته شده است؟ این فرضیه را مبنای گفتگو با چند شخصیت سیاسی ایرانی قرار می‌دهم.  

*         *         *
گفتگوی من با آقای محمدرضا شالگونی تکه‌های پازلی هستند در ظاهر جدا و مستقل از هم. چهار پازل، که هر کدام را شکافی می‌دهیم، آنگاه روایت مختصر و فشرده‌ای از من خواهید خواند (و چه بسا طرح پرسشی) و سپس آقای شالگونی نسبت به آن به تشریح نقطه نظرات خویش خواهد پرداخت. نقطه قوت این سبک از گفتگو، ربط داشتن ـ یا نداشتن! ـ اجزاء پازل‌ها (اظهار نظرها) با قسمت‌های دیگر است. این گفتگو از طریق تلفن بر روی نوار ضبط شده است.)

* این گفتگو به همراه چند گفتگوی دیگر در اولین هفتۀ حملۀ نظامی امریکا و انگلیس به کشور عراق انجام گرفت که چندی بعد در هفتۀ نامۀ نیمروز ـ شمارۀ 740، در تاریخ 23 ژوئن 2003 به چاپ رسید. اهمیّت موضوع مرا به باز چاپ آن ترغیب کرده است.

*          *          *
پازل اول ـ بحران جهانی، بحران در منطقه خاورمیانه
* ظرف چند سال اخیر جغرافیای سیاسی دو کشور در منطقه خاورمیانه دستخوش تغییرات بنیادین شده. محافظه‌کاران نو و یهودیان طرفدار اسرائیل بزرگ که هیأت حاکمه امروز امریکا را تشکیل می‌دهند، اعلام کرده‌اند: هر که با ما نیست بر ما هست. این ادعا را هم تاکنون ثابت کرده‌اند.
ـ من فکر می‌کنم صهیونیست‌هائی که خواهان اسرائیلی بزرگ هستند به همراه نئو محافظه‌کارانی که در تیم بوش جمع شده‌اند مسئله خاورمیانه و تغییر جغرافیای سیاسی آن را کمی داغ کرده‌اند. واقعیت مسئله عمیق‌تر از این حرف‌هاست. البته ایالات متحده آمریکا از جنگ جهانی دوم به این سو مدام در این منطقه نفوذ فائقه داشته  و اصولاً خود او بخش بزرگی از مشکلات خاورمیانه بوده است. نباید هم فراموش کرد که تیم راست افراطی جرج بوش برنامه‌های تجاوزکارانه‌ای برای اقتدار کامل نظامی و اقتصادی آمریکا در دستور کار دارد. به عبارتی می‌شود گفت که توفق نظامی آمریکا وسیله‌ای خواهد بود برای دفاع از برتری اقتصادی و پیش بردن منافع اقتصادی این کشور، مخصوصاً دست‌یابی به منابع انرژی در منطقه خاورمیانه.
* خون تازه‌ای در اندام فرتوت فاندامنتالیسم اسلامی تزریق شده. دیگر هیچ حرکت آزادیخواهانه‌ای در این منطقه نمی‌تواند بدون تأیید دایناسورهای ریش‌دار جواز عبور دریافت کند. کار به جائی می‌رسد که عرفات هم مجبور می‌شود پای سجاده بنشیند و عکس یادگاری بگیرد.
ـ به نظر من بنیادگرائی اسلامی بالاخره به بن‌بست خواهد رسید. البته همه ایدئولوژی‌های [نامفهوم] در نتیجه سرکوب‌هائی که در این منطقه وجود داشته، و البته با حمایت غرب و آمریکا صورت گرفته به بن‌بست رسیده‌اند. واقعیت این است که شکست این جریانات مشهود است. در واقع پدیده بنیادگرائی اسلامی، آن طوری که در «القاعده» و مشابهاتش دیده می‌شود، از زوایه‌ای نشان دهنده استیصال هم هست. به این معنا که من فکر می‌کنم رانده شدن این جماعت اسلامی به این سمت، محصول بن‌بستی است که کشورهای خاورمیانه به آن دچار هستند. به نظر من اگر راه و امکان خروجی وجود داشته باشد، و اگر اندکی امکان تنفس موجود باشد، مسلماً این حرکت‌ها فرو خواهند ریخت.

پازل دوم ـ بحران سیاسی در ایران
* دو تلقی و نگرش از اسلام سیاسی، اسلامی که بر اریکه قدرت نشسته، به دو فکر و راهکار، و به دو عملکرد دولتی در ایران ختم شده. این دو تفکر از نیروئی موسوم به نیروی سوم نام می‌برد که ظاهراً آن هم در انحصار دولت است. در مجموع، و بعد از بیست و چهار سال تمهیدات دولتی، امروز رژیم اسلامی ایران با بحرانی ساختاری مواجه است که همان بحران مشروعیت است.
ـ مسلم است. بحران مشروعیت در جمهوری اسلامی، هم بحران جریان‌های اسلام‌گرای تمامیت خواه است و هم بحران «اصلاح‌گرایان» و یا مسلمانان معتدلی که می‌خواهند دولت مذهبی را به نحوی حفظ کند، امّا تعدیلش کنند. به نظر من بحران مشروعیت در جمهوری اسلامی، بحران حکومت مذهبی و هر نوع تداخل دین با دولت است و بنا هم بر این است که این بن‌بست به نابودی هر دو جناح منتهی می‌شود و هر نوع فکر کردن برای نجات دادن دولت مذهبی، مسلماً راه را به بی‌راهه بردن است. حتی آن جریاناتی که در حکومت نبودند، یعنی برخی از نیروهای ملّی، مذهبی، از آنجائی که تفکر دولت دینی را نمایندگی می‌کنند به حاشیه رانده می‌شوند. به هر حال در نتیجه ضربه‌ای که مردم ایران از دولت مذهبی خورده‌اند، هر نوع سیاست فعال مذهبی در ایران را حداقل برای یک دهه به حاشیه خواهد راند.
* مقوله‌ای به نام «آمریکا» در عمر بیست و چند ساله نظام اسلامی همه گاه جایگاه ویژه‌ای در سیاست‌ها و سیاستگذاری‌های داخلی و خارجی این رژیم داشته. دو تلقی دولتی ـ (جناح‌های حکومتی) ـ نسبت به این پدیده که امروز حضوری متفاوت از گذشته دارد به چه راه حل‌های عملی و نظری دست خواهد یافت؟ راهکارهائی که برخلاف گذشته باید شفاف و روشن و یکدست باشد.
ـ به نظر من هر دو جناح در وضعیتی هستند که می‌خواهند به نحوی با آمریکا کنار بیاید. البته تمامیت خواه‌ها سعی می‌کنند با دادن یک سلسله امتیازاتی به آمریکا، موقعیت خودشان را حفظ کنند. از طرف دیگر من فکرمی‌کنم که غالب «اصلاح‌طلبان» متوجه این موضوع هستند که وضعیت موجود را نمی‌توانند حفظ کنند، خصوصاً آنهائی که به اصطلاح به اصطلاح‌طلبان رادیکال شهرت دارند. همانهائی که سعی می‌کنند از ولایت فقیه کنده شوند، ولی به هر حال اسلامی‌اند و چهارچوب‌های اسلامی را مدنظر دارند. من فکر می‌کنم مداخله آمریکا در ایران رژیم را در وضعیتی قرار داده (و همان‌طور که شما گفتید به دلیل این‌که جمهوری اسلامی در بیست و چهار سال گذشته خودش را با ضدیت با آمریکا معرفی کرده) که می‌بیند مردم اینها را نمی‌خواهند و چون اینها را نمی‌خواهند پس با آن چیزی که اینها مخالفت کنند، مردم به نحوی به آنها روی خوش نشان می‌دهد. یعنی امروز وضعیتی مشابه سال پنجاه و هفت به وجود آمده که هر کس مخالف شاه بود می‌توانست مطلوب باشد. حالا هم از طریق وضعیتی که حکومت حاکم در بین مردم پدید آورده، یک موج خوش‌بینی نسبت به آمریکا به وجود آمده که البته این می‌تواند مصیبت بعدی ما باشد. در اینجا به نظر من تمام کسانی که خواهان دموکراسی در ایران هستند و تمام کسانی که برای حاکمیت مردم تلاش می‌کنند باید این مسئله را مورد توجه قرار دهند.
* در داخل ایران از نیروئی موسوم به نیروی سوم نام می‌برند و می‌گویند اینها خواهان رفراندومی برای تعیین حکومتی آتی در ایران هستند. عده‌ای معتقدند که این نظریه یک راهکار دولتی برای مهار کردن بحرانی است که رژیم در آن گرفتار است. تعداد دیگری وارد شدن در این حوزه بحث را گام نهادن در زمین لیزی می‌دانند که صرفاً به سرنگون شدند بازیگر ناشی منجر می‌شود.
ـ من فکر می‌کنم رفراندوم آن روزی اهمیت داشت که «اصلاح‌طلبان» هنوز در بین مردم امیدی به آنها بود و مردم فکر می‌کردند آنها قادر به انجام کارهائی هستند. مخصوصاً اصلاح‌طلبان ادعا داشتند که خواستار آشتی دادن دموکراسی با حکومت مذهبی‌اند، حاکمیت قانون را می‌خواهند و همین‌طور آزادی‌های مصرح در قانون اساسی‌شان را. بله، آن وقت رفراندوم مسئله مهمی بود. حتی «ما» این [رفراندوم] را مطرح کردیم. آن هم به عنوان اقدامی که می‌دانستیم چنان چیزی عملاً در جمهوری اسلامی صورت نخواهد گرفت. مگر زمانی که موجودیت رژیم در حال تلاشی باشد. اعلام رفراندوم از طرف ما وسیله‌ای بود برای هرچه بیشتر رو کردن دست رژیم اسلامی.
* هنوز طرح مسئله رفراندوم یکی از بحث‌های داخل و خارج از کشور است و از آنجائی که سازمان شما هم در مقطعی شعار رفراندوم در ایران را مطرح کرده، مجبورم مواردی را از نظر بگذرانم: چند درصد از جامعه ایران را جامعه شهری تشکیل می‌دهد؟ چند درصد از این جامعه شهری توهم فرهنگی (و نه توهم سیاسی) به اسلام و حاکمیت اسلامی ندارد؟ چند درصد جامعه ایران را جامعه روستائی تشکیل می‌دهد؟ از طرف دیگر امکانات تبلیغی (رادیو، تلویزیون، مطبوعات و...) که برای تهییج توده‌ها بارها مورد استفاده قرار گرفته در اختیار چه کسانی است؟ خب حالا اگر در چنان رفراندومی قرعه فال دوباره به نام جمهوری اسلامی بیفتد، آیا فکر نمی‌کنید که «بازی» قبل از شروع شدن، سوت پایانش کشیده شده است؟
ـ یک چیز برای من روشن است و آن این‌که اگر رفراندومی برگزار شود، نه رفراندومی که جمهوری اسلامی برگزارکننده آن باشد، بلکه یک رفراندوم آزاد که خودش یک مسئله است، رفراندومی که به جمهوری اسلامی تحمیل شده باشد، در چنان حالتی جمهوری اسلامی حتماً خواهد باخت. مهم نیست که چند درصد از مردم نسبت به رژیم اسلامی چه نظری دارند. مهم این است که چنین چیزی [رأی ندادن به جمهوری اسلامی] در تمام سطوح مشهود است. حتی در بخش روستائی کشور ما که مذهب هنوز ریشه‌دار است و انکار چنین واقعیتی هم ساده انگارانه است. ماجرا از این قرار است که مردم به حکومت مذهبی، خصوصاً به این حکومت، توهم فرهنگی و سیاسی ندارند و به شدت از آن گریزان هستند. بنابراین من قطعاً می‌گویم که حکومت اسلامی در چنان رفراندومی حتماً خواهد باخت.

پازل سوم ـ «بازی»‌های مقدماتی جام «اتحادیه اروپا و آمریکا»
* از شروع بازی‌ها مدت زمان زیادی می‌گذرد، بازی اخیر تقریباً به اواخر نیمه اولش رسیده. در طول این مسابقه و مسابقات قبل اغلب حمله‌ها و ضد حمله‌ها از «جناح راست» صورت گرفته در صورتی که در جناح چپ بازی‌کن شاخصی نداشته‌ایم. به هر حال از قراین پیداست که ترکیب اصلی تیم «ملی» و کاپیتان آن مشخص شده. تا اینجای کار اگر شما مربی این تیم می‌بودید چه تاکتیکی برای نیمه دوم به نظر می‌گرفتید؟
ـ من فکر می‌کنم قطعاً باید روی اروپا سرمایه‌گذاری بیشتری کرد، حتی از نیروی کشورهای هار اروپا مثل فرانسه و آلمان که با جمهوری اسلامی روابط ویژه‌ای دارند. به نظر من باید به آنها فشار آورد که به اصطلاح نقش فعال‌تری داشته باشند در راندن حوادث به سمتی که ابتکار عمل در دست آنها نباشد. من فکر می‌کنم اگر اپوزیسیون چپ ایران آلترناتیوی در عرصه تاکتیک ـ توجه کنید که درعرصه تاکتیک عرض می‌کنم ـ داشته و نیروئی را وارد میدان کند، قطعاً باید روی اروپا حساب کند. بنابراین نقش اروپا در مقابله با آمریکا بسیار مهم خواهد بود. به نظر من اروپائی‌ها باید تحت فشار قرار گیرند تا بازی‌شان را به معنای کنار آمدن و یا «گفتگوی انتقادی» با جمهوری اسلامی خلاصه نکنند، بلکه در زمینه آزادی‌ها به جمهوری اسلامی فشار آورد.
* مجبورم کردید شکاف بیشتری در دل این پازل ایجاد کنم. آیا معتقدید اولاً چپ آزادیخواه ایرانی در این بازی‌ها حضور دارند؟ ثانیاً آیا باور به شرکت در چنین بازی‌هائی وجود دارد؟ آقای شالگونی من از میادین بزرگی صحبت می‌کنم که قطعاً جای مشتاقان فوتبال گل کوچک در آن نیست.
ـ بسته به این که چه چپی را بگوئیم.
* چپ آزادیخواه. چپی که آزادی‌های سیاسی و اجتماعی را به پای «عدالت اجتماعی» قربانی نمی‌کند.
ـ چپ آزادیخواه متأسفانه بسیار ضعیف است. البته واقعیت این است، بخشی که چپ غیرآزادیخواه است اصلاً معتقد نیست که چنین بازی‌هائی هم می‌تواند اهمیت داشته باشد و می‌شود از آن به عنوان وسیله‌ای برای فشار استفاده کرد. این چپ آزادیخواه نه تنها در این مورد، بلکه در حوزه‌های دیگر هم امکاناتش محدود است و هنوز در حال انسجام دادن به صفوف خود است. این چپ آزادیخواه در اپوزیسیون ایران، چپ نوپائی است. امّا مسلم است که با شتاب و با زمان‌بندی فشرده قطعاً می‌باید در این بازی وارد شود و سعی کند مسئله را سوق دهد بر فشار به چمهوری اسلامی در زمینه آزادی‌های سیاسی و اجتماعی و حقوق بشر.
* با این حال واقعیتی وجود دارد که از آن نباید غافل ماند و آن این که بیشتر تشویق‌ها، از شهرها و روستاهای ایران تا چهارگوشه جهان متوجه بازیکنان جناح راست و شخص کاپیتن تیم است. واقعیت دیگر این که بسیاری از این بازیکنان، خصوصاً کاپیتن تیم از نوجوانی و جوانی وارد باشگاه‌های حرفه‌ای کشورهای اروپائی و آمریکائی شده‌اند و الحق هم خوب بازی می‌کنند.
ـ مسلم است. من فکر می‌کنم چپ آزادیخواه ـ و حتی راست آزادیخواه ـ به امکاناتی که شما به آن اشاره کردید باید توجه کند. در این کارزار، برای ارتباط‌ گیری با مردم ایران و برای وصل کردن مردم ایران که در حال خیز برداشتن هستند به امکانات احتیاج است. اگر چپ آزادیخواه بخواهد در مقابل راست ـ و یا به قول شما کاپیتن تیم راست ـ بایستد، حتماً باید به امکانات فکر کند. امکانات هم در وهله اول و قبل از هر چیز یک سلسله امکانات توده‌ای، مهمتر از همه رسانه‌های ارتباطی است. چرا که اولاً اپوزیسیون خارج کشور را با داخل کشور مرتبط می‌کند و سپس صدای بخش‌های مختلف مردم را که پایگاه اجتماعی چپ به شمار می‌آیند به هم متصل می‌کند.

پازل چهارم ـ تغییر جغرافیای سیاسی سومین کشور در منطقه خاورمیانه، حمله به ایران
* از سمت کشورهای عراق، افغانستان، ترکیه و مرزهای آبی جنوبی، حمله آمریکا به ایران آغاز می‌شود. پیش از آن گفته شده نیروگاه اتمی‌ای در بیابان‌های یزد پیدا کرده‌اند که اسامه بن لادن هم در آن کار می‌کرده. عده دیگری براین عقیده‌اند که دلیل اصلی حمله امریکا، شکست مذاکرات رژیم اسلامی، با آمریکا بر سر رقم پیشنهادی هزار چاه نفت مجانی از جانب آمریکا و موافقت نیمی از آن از طرف جمهوری اسلامی بوده است.
ـ من فکر می‌کنم آمریکائی‌ها می‌خواهند از طریق موج حرکت‌های اعتراضی مردم سوار نظر شوند. مخصوصاً در طرح محافظه‌کاران آمریکا که تیم استراتژیت‌های اصلی دارای «تفوق» را در پنتاگون و کاخ سفید تشکیل می‌دهند، بسیار مهم است که از ضدیت با اسلام سنتی و اسلام بنیادگرا استفاده شود. در ایران چنین مصالحی به فراوانی وجود دارد. یکی از همین استراتژیت‌های آمریکائی در یکی دو هفته قبل تأکید کرد که ایران در بین کشورهای اسلامی تنها کشوری است که در آن نفرت توده‌ای به بنیادگرائی اسلامی وجود دارد. من فکر می‌کنم تا این لحظه، خط عمده و تاکتیک اصلی آمریکا از این قرار است که از طریق فشار توده‌ای و بلعیدن مردم به وسیله امکاناتشان، که قبل از هر چیز رسانه‌های گروهی است، مردم را به طرف نیروهای وابسته به آمریکا و در وهله اول سلطنت‌طلبان سوق دهند. از این رو فکر می‌کنم که در حال حاضر ضرورت حمله در کار نیست. البته ممکن است حمله نظامی تکمیلی وجود داشته باشند. مثلاً حمله به نیروگاه اتمی بوشهر، لشکرآباد تهران و دیگری که اطراف نطنز است و یا حتی حمله به پایانه‌های نفتی و مقر سپاه پاسداران.
به هر حال من فکر می‌کنم قرار است از مردم ایران آن‌طور استفاده شود که در انقلاب سال 57 استفاده شد. امّا این بار با سلطه ارتجاعی و استبداد جدیدی که اسمش را «دموکراسی» خواهند گذاشت، از طریق دفاع از سکولاریسم... ما اساسی‌ترین معضلی که در پیش‌رو داریم این است که نگذاریم فاجعه‌ای که در انقلاب 57 اتفاق افتاد دوباره تکرار شود.
* به روایتم ادامه می‌دهم: حمله شروع شده و یک هفته‌ای هم دولت مرکزی دوام آورده است. امّا بیست و چهار سال پراکندن تخم نفرت را چه باید کرد؟ از این‌رو مردم وارد صحنه می‌شوند. امّا این‌بار نه برای دفاع از کیان اسلامی. آیا مردم آمده‌اند تا در مقام انتخاب بین بدتر و بدترین، بدترین را انتخاب کنند؟
ـ من فکر می‌کنم اگر حمله شروع شود، جمهوری اسلامی با تمام سپاه و نهاد و جهادش نمی‌تواند جلو آمریکا ایستادگی کند. نه صرفاً به دلیل این که شکست دادن نظامی آمریکا بسیار دشوار است بلکه به دلیلی که شما مطرح کردید: مردم به هیچوجه از رژیم اسلامی حمایت نمی‌کنند. مسلم است که در اولین حرکت‌های یک درگیری نظامی، مردم پشت رژیم را خالی می‌کنند. به نظر من، متأسفانه بار دیگر فاجعه‌ای اتفاق خواهد افتاد که در هر شرایطی که مردم استبداد زده گرفتارند، اتفاق افتاده است. مردم چیزی را که نمی‌خواهند می‌بینند و آن چیزی که زهرش را چشیده‌اند و نمی‌خواهند، حکومت حاکم است. همان‌طوری که در دوره شاه این‌طور بود. مردم اصلاً فکر نکردند به این که خمینی ممکن است وحشتناک‌تر از شاه باشد. فکر می‌کردند این را نمی‌خواهیم و هر کس بعد از این بیاید بهتر خواهد بود. بنابراین وظیفه اصلی چپ و طرفداران آزادی عبارت از این است که سعی کنند این موضوع را در بین مردم ببرند. یعنی راه دیگری گشوده شود برای به زیر کشیدن این حکومت تا افتادن به این چاه عمیق.
* دورنمای خودم را کامل می‌کنم. اگر در کشور همسایه (عراق) یک هفته برای غارت کشور کافی بود در ایران قتل و کشتار چاشنی غارت می‌شود. حالا یک ماه از حمله آمریکا و سقوط حاکمیت اسلامی می‌گذرد. هر محله تحت کنترل یک دسته هفت تیرکش و تیرانداز است. در خیابان‌ها و کوچه‌ها از کشته‌ها پشته ساخته شده و دیگر سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. حالا وقت آن است که مردم به انتخاب دیگری دست بزنند، آن هم برای حفط مال و جان و ناموس. ظاهراً وجود دولت قدرتمند مرکزی اجتناب ناپذیر است. از این رو در چشم برهم زدنی دولت آکبند شده‌ای وارد می‌شود. مردم هم به میمنت این ورود خجسته، شعار مرگ‌شان را به شعار زنده باد تغییر می‌دهند. تاریخ پس از پنجاه سال دوباره تکرار می‌شود.
ـ فکر می‌کنم متأسفانه این سناریو، سناریوی احتمالی قطعی است. ما با این معضل روبرو هستیم که ممکن است مبارزات مردم علیه این استبداد دزدیده شود. آن هم به وسیله نیروهائی که یک نظام به قول شما آکبند شده را همین حالا می‌خواهند وارد کنند. از این‌رو ما مجبوریم تلاش‌مان را بیشتر کنیم. در این میان «ماجرای عراق» می‌تواند فرصتی باشد برای تعمق مردم ایران. امیدوارم از این فرصت‌ها استفاده شود و جلوی خطرات گرفته شود. همین حالا عراقی‌ها چهارصد میلیارد دلار بدهکارند. بدهی‌هائی که آمریکا و صدام حسین مشترکاً برای مردم آن کشور درست کرده‌اند. این در حالی است که در اقتصادی در حد عراق، بدهی می‌تواند هشتاد میلیارد دلار باشد. یعنی عراقی‌ها مفلس فی‌امان‌الله هستند و به قول خانم [نامفهوم] نه تنها باید نفت عراق پیش فروش شود بلکه باید آب و مسکن و کشاورزی و همه چیز آن کشور پیش فروش شود. یعی این نسل و نسل‌های بعدی در عراق به وسیله مرگی سفید قتل عام شده‌اند. حالا این که آیا می‌شود مردم را در ایران متوجه کرد که چنین سناریوئی در کشور ما در انتظارشان است، من فکر می‌کنم که مسئله‌ای کلیدی خواهد بود.
* بیائیم برای حُسن ختام در فحوای پازل‌ها تغییراتی به جود آوریم. مثلاً بازکنان جناح چپ علاقه‌شان به فوتبال گل کوچک محدود شده و به زمین بزرگتری می‌اندیشند. یا معجزه‌ای رخ می‌دهد و زمامداران جمهوری اسلامی به فاجعه و فساد و ویرانی‌ای که بر جامعه ایران تحمیل کرده پی می‌برند و عطایشان را به لقایشان می‌بخشند و یا با انتخاباتی زودرس هیأت حاکمه آمریکا تغییر می‌کند.
ـ من بر این مسئله تأکید می‌کنم که در صورتی می‌توان آینده روشن و مثبتی برای مردم ایران در نظر گرفت که نیروهای آزادیخواه داخل و خارج کشور بتوانند از فرصت‌هائی که بسیار محدود و کوتاه است برای جمع و جور کردن خودشان استفاده کنند، برای ضربه زدن به این حکومت و رها کردن مردم از طریق نیروها و امکانات خودشان، این کار را بتوانند بکنند یا نه، جواب سئوال شما خواهد بود. امّا قطعاً معجزه‌ای رخ نمی‌دهد. به نظر من باید از فرصت‌ها استفاده شود. برای پایان دادن به این «بازی». بنابراین جمع‌بندی من این خواهد بود که مسئله اصلی در چند سال آینده، مسئله استفاده از فرصت‌ها و امکانات موجود برای برداشتن هیولای جمهوری اسلامی به دست مردم ایران و متشکل کردن آنها به وسیله مبارزات، خواست‌ها و نیازهایشان حول تأسیس دموکراسی در ایران خواهد بود.
* آقای شالگونی از وقتی که به من دادید سپاسگزارم.
ـ تشکر می‌کنم، از فرصتی که شما به من دادید. 
 http://www.goftogoo.net/main-44.html

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر