۱۳۹۱ دی ۲۱, پنجشنبه

خلاصه کتاب فرقه ها نوشته مارگارت تالر سینگر.قسمت دوم



 خلاصه کتاب فرقه ها نوشته مارگارت تالر سینگر.قسمت دوم
بچه‌های واکو
بیست و پنـج تـن از بیـش از هشتـاد نفری کـه در آتـش‌سـوزی دهشتنـاک فـرقـه شاخــه دیویدیان در ویکو در تگزاس مردند، بچه بودند. پیش از آن، طی مجادله‌ای با مأموران دولت فدرال، رهبر فرقه دیوید کوروش، 21 کودک را آزاد کرده بود که بین سنین پنج ماه تا دوازده سال بودند.‌این کودکان آزاد شده بدقت توسط دکتر بروس دی پری، پرفسور محقق در امور روانشناسی کودکان در مدرسه پزشکی بایلور در شهر هوستون در تگزاس مورد مطالعه قرار گرفتند. سابقه او در مطالعه بر روی کودکان و بزرگسالانی که ضربه روحی خورده بودند، به او ‌این آمادگی را می‌داد تا بخوبی آنچه را او و همکارانش در میان کودکان شاخه دیویدیان یافتند، مشاهده و ارزیابی کند. به بچه‌ها چیزهایی در خصوص زندگی آموخته بودند که دکتر پری آنها را «داستانهای نفرت انگیز» می‌خواند که هیچ وجهی از خانواده و روابط خانوادگی آن طور که بچه‌ها در دنیای بیرونی با آنها آشنا می‌شوند، در آنها نبود. در‌این داستان‌ها به کوروش به عنوان پدرشان اشاره می‌شد، زیرا زوج‌ها در فرقه تماما از یکدیگر جدا شده بودند، خانواده‌ها از هم پاشیده بودند، و کوروش خود را به جای پدر تمامی ‌فرقه قرار داده بود. اغلب کودکان در خصوص والدین خود صرفا به صورت اعضای بزرگسال فرقه فکر می‌کردند و برادران و خواهران خود را دوستان یا آشنایان فرض می‌کردند. زمانی که دکتر پری از بچه‌ها خواست تصاویری از خانواده خود بکشند، آنها تصاویری از گروه‌های مختلف فرقه و یا خود کوروش کشیدند؛ حتی اگر هیچ نسبتی با او نداشتند. برخی کودکان حتی‌ ایده مبهمی ‌از خانواده خود نیز نداشتند

اعتقادات
در میان اعمال نفوذهای بسیاری که بر موانع یک عضو فرقه بر سر راه صرفا بلند شدن و بیرون رفتن از فرقه افزوده می‌شوند، مقوله اعتقادات احتمالا اولین عامل و نقطه شروع است.

-
صداقت و وفاداری
دومین نفوذ اصلی كه افراد را در فرقه‌ها نگاه می‌دارد، ‌این است كه اغلب افراد انسان‌هایی صادق و درستکار هستند. آنها می‌خواهند اعمال خوب انجام داده، غمخوار دیگران باشند،‌ و در زندگی كار ارزشمندی انجام دهند. آنها ذاتا وفادار هستند. اغلب افراد وقتی به چیزی متعهد می‌شوند، بسادگی عهد خود را نمی‌شكنند. بنابراین، وقتی به گروهی عهد می‌دهید و گروه مربوطه بنابر اعتقاد شما بر حق است، بسیار مشکل است كه عقب بكشید.

انواع دیگر سوء رفتار‌های عاطفی و روانی نیز اعمال می‌شوند
 در یک جدال برای کسب حضانت بچه‌ها مربوط به یک سکت مذهبی بدون نام در استان گوینت در جورجیا، اعضا شهادت دادند که آنها در حین کتک زدن بچه‌ها با چوب یا شلنگ، برایشان آواز می‌خواندند و به آنها روحیه می‌دادند و اصرار داشتند که عصبانی نشوند. طبق اظهارات محققان امور رفاهی کودکان، یک دختر گفته است که «تنها راهی که او می‌دانست که پدرش او را دوست دارد، ‌این بود که او وی را شلاق می‌زد. او در حالی که‌ این کار را می‌کرد، به او می‌گفت که دوستش دارد
بچه‌هایی که از چنین محیط‌هایی بیرون می‌آیند، در خصوص‌اینکه چه کسی هستند و‌اینکه‌ آیا فرد خوبی هستند یا نه، دچار سردرگمی‌شدید می‌شوند.
بچه‌ها در فرقه‌ها همچنین شاهد سوء رفتار با دیگران هستند. آنها شاهد جن گیریها و تنیبهات عجیبی که بر والدینشان و سایر بچه‌ها و بزرگسالان اعمال می‌شود، هستند.
در برخی گروه‌ها به طور عمومی ‌پذیرفته شده است که رهبر می‌تواند فرمان قتل عضوی که گروه را ترک کرده است بدهد که ‌این امر شامل کودکان نیز می‌شود. برخی کودکان که شاهد چنین ظلم و شقاوتی هستند، کسانی که‌این کارها را می‌کنند، شناخته، از آنها تقلید می‌کنند، در حالی‌که سایرین وحشت کرده، به خاطر اجتناب از گرفتار شدن در چنان سرنوشتی در خصوص خودشان ساکت می‌شوند.
یک عضـــو ســابق فــرقه کلیســای متحــد مــون می‌نویسد: «بسیار دشوار بود که بیشتر بچه‌ها را از غصه خرد کننده‌ای که آنها را احاطه کرده بود بیرون بکشیم». قطعا اغراق نشده است اگر بگوییم که زندگی فرقه‌ای هرگز برای کودکان خوشایند نبوده است

رنامه‌ ریزی دوباره و دادن مشاوره خروج
من برای اولین بار در سال 1972 واژه بازپروری را شنیدم. پیش از آن، من به داستان‌های بسیاری از والدین و خانواده‌ها كه تشریح می‌كردند چگونه یك یا چند عضو خانواده شان به یكی از فرقه‌های جدید پیوسته است، برخورده بودم.
بعد از صرفا چند روز یا چند هفته از عضویت، عضو مربوطه به نظر می‌رسد كه نمی‌تواند یا نمی‌خواهد به صورت آزادانه در مکالمات واکنش نشان بدهد.
درعوض، عضو فرقه جدید، پاسخ سؤال‌ها را به صورت مکانیکی می‌دهد و صحبت وی به صورت زبان تخصصی مرور شده‌ای است كه واژه‌های آن صرفا متعلق به خود است. سخنان عضو فرقه پُر از شعار و بیان‌های دگم است كه در مکالمات گذشته او سابقه نداشته است.
خانواده‌ها واژه پرورده را برای توضیح تغییرات ناگهانی که در شخصیت اعضای خانواده خود مشاهده کرده بودند، انتخاب کردند.

برنامه‌ ریزی دوباره و دادن مشاوره خروج
 در همین دوران، روانکاوان، روان شناسان، و مددکاران اجتماعی روانکاو که با اعضـــای فرقه‌ها سر و کار داشتند، شاهد تغییرات رفتاری بودند که آن را «سندروم القای فرقه‌ای» نامیدند. ‌این تغییرات شامل موارد زیر بودند:
 تغییرات ناگهانی و جدی در خصوص نظام ارزشی فرد، شامل ترک اهداف تحصیلی و شغلی: ‌این تغییرات ناگهانی و فاجعه آمیز هستند و مانند سایر تغییرات طبیعی که در نتیجه بالغ شدن فرد و یا انجام تحصیلات بالاتر بتدریج صورت می‌گیرند نیستند.
 کاهش انعطاف پذیری آگاهانه و قدرت انطباق: عضو فرقه پاسخ‌های ضبط شده فرقه را جایگزین نظرات خود می‌کند.
 تنگ و کند شدن قدرت نفوذ: عواطف عاشقانه سرکوب می‌شوند. عضو فرقه به نظر می‌رسد به لحاظ عواطف و احساسات مرده است و خیلی سردتر از گذشته است.
 نزول سطح رفتارها تا سطح بچگانه: پیروان فرقه به رهبر فرقه وابسته می‌شوند و همه ‌تصمیمات رهبر را بدون چون و چرا می‌پذیرند.
 تغییرات فیزیکی: ‌این‌گونه تغییرات اغلب شامل کاهش وزن و تضعیف وضعیت جسمانی و وضعیت ظاهری است.
 علایم احتمالی بیماری: چنین علایمی‌می‌تواند شامل تغییر وضعیت دماغی نیز باشد.
تعدادی از خانواده‌ها که متوجه چنین تغییرات دراماتیکی می‌شوند، از ‌اینکه چه باید بكنند، به تکاپو می‌افتند. آنها برای مقابله با آنچه از نظر آنان «پرورش و تربیت» فرقه‌ای‌ است، ملاقات‌هایی را با عضو فرقه انجام می‌دهند و می‌كوشند تا قدرت تفکر انتقادی فرد را مجددا بیدار کنند، به طوری که او بتواند تصمیم بر ماندن در فرقه را بازنگری کند، و ‌این همان پروسه‌ای‌ است که آن را بازپروری می‌نامند.
در اواخر دهه 1970، بعضی از خانواده‌ها می‌توانستند از طریق کسب حضانت اختیارات قانونی به دست بیاورند. در طی مراحل قانونی، والدین یا خانواده در برابر قاضی حاضر می‌شدند تا‌این مدعا را ثابت کنند که فرد، در‌این مورد یکی از بستگان حاضر در فرقه، فاقد ظرفیت لازم برای مراقبت از خودش است، یا قدرت تشخیص کافی برای اداره امور خویش یا زندگی روزمره خود را ندارد. بنابراین، خانواده درخواست می‌کرد تا یکی از اعضای خانواده مجاز شود تا مراقبت و سرپرستی آن فرد را به عهده بگیرد تا از منافع او دفاع كند. دادگاه‌ها در‌ایالت‌های مختلف برای زمان‌های کوتاهی با چنین نوعی از حضانت موافقت می‌کردند.

بعد از فرقه
بسیاری فرقه‌ها به بچه‌ها می‌آموزند که دروغ گفتن یا گول زدن غیر عضوها کار صحیحی است که باید انجام داد.‌این نظریه که بیرونی‌ها موجودات پست‌تری هستند، توجیه فرقه برای‌این گونه عملکردهاست. بچه‌ها در فرقه‌ها همچنین نوعی فکر گروهی و زبان خاصی را یاد می‌گیرند که باید بعد از ترک گروه، اگر بخواهند با افراد دیگر صحبت کنند، آن را از یاد ببرند.
همان طور که مشاهده کردیم، رهبران فرقه یک سیستم جاسوسی تولید می‌کنند؛ به طوری که رهبر می‌تواند ادعا کند همه چیز را بطور قطع در خصوص هر کسی می‌داند، فکر همه را می‌خواند و چیزهایی را می‌بیند که دیگران نمی‌بینند، در حالی‌که در حقیقت اطلاعات مربوطه توسط اعضایی ارائه می‌شود که خبرچینی كرده، گزارش می‌دهند، و جاسوسی دیگران را می‌کنند. بچه‌هایی که چنین آموزش‌هایی را در فرقه‌ها دیده‌اند، وقتی در مدرسه در جهان خارج اقدام به دادن چنین گزارش‌هایی
می‌کنند، «موش فضول» و «خبرچین» لقب می‌گیرند.
نوجوانانی که در فرقه‌های بخصوصی رشد کرده‌اند، بویژه آنهایی که در محیط بشدت کنترل شده‌ای بوده‌اند، مایلند خارج از نرمال عمل كنند. آنها به دنبال رابطه جنسی، مواد مخدر، الکل، ماشین‌های پر سرعت، زندگی پر سرعت، شورش و قانون شکنی می‌روند. آنها اغلب در برابر تهدید بیماری‌های مقاربتی، ‌ایدز و حامله شدن قرار می‌گیرند و بیشتر توسط شیادان و جوانان بزهکار شکار می‌گردند.
برخی نوجوانان چون پیوسته دیده‌اند که به والدینشان بی احترامی‌می‌شود، آنها نیز همان رفتار را فرا گرفته، به ابراز آن نسبت به والدین خود؛ حتی زمانی که خانواده دیگر در فرقه نیست، ادامه می‌دهند.‌این نوجوانان رفتار تهاجمی ‌با دیگران را از رهبر فرقه بخوبی آموخته‌اند.


تـــرس
دلیل ساده دیگری كه افراد فرقه‌ها را ترك نمیكنند، ‌این است كه آنها میترسند.
بسیاری از گروه‌ها جداشدگان را تعقیب میكنند، آنها را تهدید میكنند، تنبیه میكنند، وآنها را بازداشت خانگی میكنند. اگر اعضا سعی نمایند جدا شوند‌، توسط فرقه بازداشت میشوند؛ اگر آنها ‌این اشتباه را مرتکب شوند كه به كسی بگویند كه به فكر ترك گروه افتاده‌اند، از فعالیت‌های گروه منع شده، منزوی و سپس تنبیه میشوند. آنها مورد انتقاد قرار میگیرند، روی صندلی داغ نشانده میشوند (یعنی بشدت در حضور جمع مورد م‍واخذه سنگین قرار میگیرند)،‌ و در اغلب موارد نسبتا بسرعت متقاعد میشوند كه بمانند. به عنوان عضو گروه، شما نسبت به چنین اتفاقاتی آگاه میشوید و جرات نمیكنید تا چنین سرنوشتی را برای خود رقم بزنید. بار دیگر، ترك گروه یك ‌ایده غیر عملی به نظر میرسد.

-
احساس گناه به خاطر آلوده شدن
آخرین عاملی كه درهای خروجی را میبندد، آلوده شدن عضو فرقه در فعالیت‌های گروه است. ترك‌ این مسأله دشوار است ـ برخی موارد به خاطر‌اینکه هنوز بخشی از شما میخواهد باور كند كه‌این كار به سرانجام خواهد رسید، ‌و بعضی اوقات نیز به دلیل‌اینکه احساس شرم و گناه دارید. شما در فعالیت‌هایی شرکت داشته اید كه در زندگی نرمال احتمالا هرگز تصور آن را هم نمیكردید ـ اعمالی كه اخلاقا نادرست بوده و فعالیت‌هایی كه هرگز باور نمیكردید كه بتوانید به اجرا در آورده یا براحتی شاهد انجام آنها باشید. احساس چنین گناه و شرمی افراد را در فرقه نگاه میدارد.‌

چرا جدا شدن از فرقه سخت است؟
 زمانی که یک فرد با نفوذ روانی و گروهی که توسط فرقه‌ای القا می‌گردد، جذب شود، فرد یاد شده پنج موردی که من در زیر می‌آورم، تجربه می‌نماید:
1 فریب دادن : ‌این کار در طول مرحله جذب و در طول مدت عضویت ادامه دارد.
2
تضعیف جسمی : به دلیل ساعتها کار متوالی و میزان بالای تعهد کاری، فشار روانی محدودیتهای داخلی و عدم تطابق جسم با همه ‌اینها به وجود می‌آید.
3 ایجاد وابستگی: به راه‌های مختلف، در نتیجه قطع ارتباط با دنیای خارج،‌ایجاد می‌گردد.
4 وحشت آفرینی : به دلیل اعتقادات القا شده به فرد از جانب فرقه، مبنی بر‌اینکه فردی که فرقه را ترک کند، زندگی واقعی را در خارج از فرقه نخواهد یافت، به وجود می‌آید.
5 حساسیت زدایی : به طوری كه آنچه كه زمانی فرد را ناراحت می‌کرد، دیگر برایش مهم نیست (برای مثال، فهمیدن‌این مطلب كه پول جمع آوری شده در فعالیت‌های جمع‌آوری پول به جای اهداف اعلام شده، صرف زندگی تجمّلی رهبر می‌گردد، یا مشاهده‌ این‌که با بچه‌ها بدرفتاری می‌شود، یا حتی کسانی کشته می‌شوند، در او هیچ حساسیتی بر نمی‌انگیزد).

چهره‌های دارای اتوریته
نکته مهم دیگر از وجوه اعمال نفوذ، ‌این مطلب است كه ما طوری بار آمده ایم كه به افراد دارای اتوریته، رهبران، و افرادی كه به ما پاسخ سؤالهایمان را بدهند، احترام بگذاریم. در جوانی و در تمام سالهای مدرسه به ما گفته شده است كه راه حل‌ها و اتوریته‌هایی وجود دارند. ما باید به پاسخ‌ها گوش بدهیم و از كسانی كه «بهتر می‌دانند»‌ پیروی كنیم.
بنابراین، وقتی به شما گفته می‌شود كه در خصوص فرقه تان سؤال نكنید، منطق شما در انجام آنچه كه به شما گفته شده، این است كه اگر مخالف آن انجام دهید، ‌به رهبر‌ـ‌ كه همه چیز را می‌داند ‌ـ بی‌احترامی‌کرده‌اید، زیرا معتقدید كه رهبر بهتر می‌داند و او تمامی ‌پاسخ‌های قوی را دارد. بنابراین، سؤال‌ها و تردید‌های شما تقبیح می‌شوند.
فشار جمع و فقدان اطلاعات
فشار جمع عاملی حیاتی در نگاه داشتن افراد در فرقه است. اعضای سابق فرقه‌ها به من گفته‌اند: «ما در گروه دکترها و وكلا و کارکنان امور اجتماعی، افرادی با انواع مدارک تحصیلی عالی،‌ و افراد بسیار آگاهی داشتیم. من به اطراف نگاه می‌كردم،‌ و فكر می‌كردم كه، خوب جو هنوز‌این كار را انجام می‌دهد، ماری نیز هنوز‌این كار را انجام می‌دهد، پس فقط‌این من هستم، فقط من هستم‌ كه مشکل دارم؛ حتما من یك عیبی دارم. بنابراین، صرفا من باید بیشتر تلاش بکنم
خستگی و سردرگمی
خستگی و سردرگمی، ناتوانی اعضای فرقه را در واکنش نشان دادن افزایش می‌دهد. در اغلب گروه‌ها،‌ اعضا وادار می‌شوند تا صبح و ظهر و شب كار کنند. تعجبی ندارد كه آنها همیشه خسته هستند و قادر نیستند درست فكر کنند. بعد از سالها كار شانزده تا بیست ساعت در روز و هفت روز در هفته، بدون تعطیلی و بدون مرخصی، بدون تفریح و سرگرمی، و بدون رابطه واقعی و عاطفی با همسرتان ـ حتی اگر دارای همسر باشیدـ در نتیجه، در جهانی مه آلود و مبهم زندگی خواهید كرد.

جدا شدن از گذشته
عامل محسوسی كه افراد را در فرقه‌ها نگاه می‌دارد، ‌این است كه آنان از گذشته خود جدا می‌شوند. در تقریبا تمامی ‌این گونه گروه‌ها‌، در طول زمان‌، رابطه تان با گذشته تان قطع می‌شود. دیگر اعضای خانواده یا دوستانی را كه به گروه نپیوسته‌اند، نمی‌بینید. ممکن است تلاش كنید تا آنها را نیز عضو گیری نمایید، و آنها علاقه‌مند نبوده باشند. در موارد بسیاری، دیگر به هیچ وجه ارتباط چندانی با جهان خارج ندارید.
راههای ترك كردن فرقه
خبر خوب ‌این است كه عاقبت اغلب اعضای فرقه‌ها گروه خود را ترك می‌كنند. آنها‌ این كار را به یكی از طرق زیر انجام می‌دهند:
یکم: بسیاری به خاطر تمایل خودشان ترك می‌كنند، چرا كه به توهم خود پی می‌برند، دل زده می‌شوند، یا می‌برند، یا به‌این واقعیت پی می‌برند كه فرقه آن چیزی كه ادعا می‌كرد، نیست. تضادها آنقدر بارز می‌شوند كه دیگر قابل اغماض نیستند. آنها شجاعت به خرج داده، رابطه خود را قطع می‌كنند.
دوم: برخی اعضا توسط فرقه به علل مختلف اخراج می‌شوند كه طیف گسترده ای از سیاست تصفیه آسیب دیدگان روانی و حتی جسمی به علت فشارهای موجود در زندگی فرقه‌ای گرفته تا برنامه‌های مشخص شده را كه در آن رهبر فرقه به علل اقتصادی یا علل دیگر تصمیم می‌گیرد اندازه گروه را كوچك كند یا از شر یك نفر خلاص شود، تشكیل می‌دهد.
سوم: غیر عضوها ـ معمولا خانواده یا دوستان و تیمی ‌متشکل از مشاوران خروج از فرقه و اعضای سابق ـ ممکن است با یك عضو فرقه دیدار داشته، و بدین وسیله به او اطلاعات و اطمینان بدهند كه وی قادر است به صورت آگاهانه در خصوص ادامه عضویتش در گروه تصمیم بگیرد؛ یعنی‌اینکه، به عضو فرقه از طریق آنچه كه امروزه جلسات یا مداخلات مشاوره خروج از فرقه نامیده می‌شود، ‌این فرصت داده می‌شود تا عضویت و تعهدات خود را مجدداً ارزیابی كند و تصمیم بگیرد كه‌ آیا می‌خواهد بماند یا‌ گروه را ترك كند.

سوء رفتار فیزیکی
کنترل رفتاری بشدت محدود کننده و تنبیهی در خصوص بچه‌ها در بسیاری از فرقه‌ها اعمال می‌شود. کتک زدن‌های شدید برای «شکستن اراده، بیرون کشیدن گناهان و فایق آمدن بر روح شیطانی» روش‌های پذیرفته شده برخورد با کودکان است. در برخی فرقه‌ها، جن گیری بر روی بچه‌ها اعمال می‌شود تا روح شر، شیاطین و نظیر‌اینها از آنها خارج گردد.‌این موارد می‌تواند ظالمانه و وحشتناک باشد. تنبیه انضباطی می‌تواند بدون توجه به نتایج آن اعمال شود؛ در برخی موارد، زندگی افراد در‌این تنبیهات گرفته شده‌ است.
* لوک استایس، پسر پنج ساله به دلیل شکستن گردنش در فرقه نجات بخش در حومه نبراسکا مرد. طبق گزارش‌ها، گردن او یا در حین جلسه تنبیهی معمولی شکسته شده و یا عمدا ‌این کار صورت گرفته است تا پدر لوک وادار شود به فرقه بازگردد، زیرا او با به جا گذاشتن لوک و دو فرزند دیگرش از فرقه فرار کرده بود. قبل از ‌اینکه لوک بمیرد، رهبر او را وادار کرده بود که اغلب وقت خود را فقط با یک شورت بگذراند و وی را مجبور نموده بود که به صورت لخت در گل و برف غلت بزند.
 جان یاربو، پسر دوازده ساله گفته شده است که در یک فرقه در میشیگان، خانه جودا، آنقدر کتک خورده تا مرده است. قبل از مرگ او، زمانی که جان برای روزهای متوالی کتک زده می‌شد و نمی‌توانست غذا بخورد یا راه برود، رهبر سعی کرد او را از گوش‌هایش با دو تخته بلند کند. یک پسر دیگر گزارش داد که به عنوان تنبیه صورت وی سوزانده شده است؛ یکی دیگر شهادت داد که در دهان و دست‌های پسر دیگری ذغال داغ گذاشته شد.

بهبود یافتن از آثار جانبی یک فرقه
اعضای سابق فرقه‌ها در بیرون از فرقه؛ اگر چه آزادند، اما با چالش بازگشت به جامعه‌ای که زمانی آن را طرد کردند، روبه‌رو هستند. مجموعه‌ای از تطابق‌های الزامی‌ باید برای بیرون آمدن از شخصیت مجازی ـ همان‌طور که برخی آن را نام گذاری کرده‌اند‌ ـ یا کنار گذاشتن شخصیت کاذب و یا وحدت برقرار کردن با خویشتن قدیمی‌کنار گذاشته شده به وجود آیند. علاوه بر ‌این، یک راه حل کمک کننده برای نگریستن به انبوه مشکلاتی که اعضای سابق فرقه‌ها با آنها روبه‌رو می‌شوند ‌این است که آنان را در پنج عرصه اصلی انطباق وارد کنند: عملی، روانی و عاطفی، ادراکی، اجتماعی و شخصی، و فلسفی.
اعضای سابق فرقه‌ها باید:
 با مقولات عملی مربوط به زندگی روزمره روبه‌رو گردند.
 با مشکلات روانی و عاطفی که ممکن است ناراحتی‌های شدیدی برای مدتی به وجود بیاورند، برخورد نمایند.
 با نارسایی‌های ادراکی مقابله کنند.
 در صورت امکان، یک شبکه اجتماعی جدید به وجود آورده، روابط شخصی قدیمی‌را بازسازی نمایند.
رضایت فلسفی و دیدگاهی به دست آمده در روزهای بودن در درون فرقه را ارزیابی و بازنگری كنند.
از طریق برخورد با‌ این عرصه‌هاست که عضو سابق فرقه دارای نظرگاهی در خصوص تجارب خود شده، در طول زمان، شخصیت مجازی فرقه را از خود دور می‌کند.
شروع به باز پروری
واژه مشاوره خروج به منظور جدا کردن دخالت داوطلبانه از بازپروری استفاده قرار می‌شود. امروزه، مشاوره خروج به پروسه آموزشی اطلاق می‌شود که به منظور بازنگری اعضای فرقه
نسبت به عضویتشان به اجرا گذاشته می‌شود.
در حقیقت، «بازپروری» در بسیاری جهات توضیح دقیقتر پروسه وادار کردن عضو فرقه به شناخت آن چیزی است که بر سرش آمده است، اما از آنجا که ‌این واژه در حال حاضر با خاطره‌هایی از آدم ربایی‌های اولیه و بازداشت‌های انجام شده در آمیخته است، اغلب مردم از استفاده از‌این واژه خودداری می‌کنند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر